آبان ماه ۱۳۹۳ با دو تن از دوستان سفری کاری و تحقیقاتی به کشور چین داشتیم که حضور در شهرهای پکن، شانگهای، اورومچی، تیان جن و ییوو ماحصل آن بود. از آنجا که چین امروز اقتصاد اول دنیاست، بیشترین جمعیت جهان را دارد و در بسیاری از شاخصه ها، رتبه اول را دارد و می تواند الگوی خوبی برای پیشرفت و توسعه باشد، درسهایی از این سفر و مشاهداتم در این کشور را می نویسم.

البته لازم است این نکته را نیز اشاره کنم که این درسها و نوشته ها ، تنها به واسطه حدود ۱۰ روز حضور من در چین نمی باشد و نقطه نظرات و اشارات یکی از دوستان همراهم که بیش از ۸ سفر به چین داشته و یکی از دوستان جدید که ۵ سال است در چین زندگی می کند و درس می خواند و تجارت می کند، و نیز یکی از دوستان جدید که مسلمان و اهل چین است نیز فراروی این نوشتار بوده اند.

نکته دیگر این که گرچه ما در این ۱۰ روز بیش از یک توریست در چین زندگی کردیم و در لایه های زیرین نیز حضور داشتیم، اما نمی تواند کاملا و حقیقتا برداشتی صحیح از چین ارائه دهد و این موارد نمی تواند به صورت یک تحقیق علمی منتشر شود ولذا به عنوان مشاهدات یک نفر در سفری چند روزه از چین قابل بررسی است.

دیگر آن که زوایای مختلف و شاید بی اهمیت از نگاه خواننده نیز مورد بررسی قرار گرفته است و مزایا و معایب و محاسن و کاستی ها همگی در کنار هم بررسی شده و البته واقف هستم که این محاسن و این معایب همه از دیدگاه یک ایرانی بررسی شده و گرچه با سعی من همراه بوده، اما بی گمان قضاوت و پیشداوری را نیز چاشنی کار کرده است.

زبان مرکز دنیا؟

چینی ها به خود چین می گویند: جمبوآ (البته چون آوای خاصی دارد هر کلمه چینی که نوشتم را خیلی جدی نگیرید!) جمبوآ یعنی مرکز جهان. آنها خود را مرکز جهان می دانند و بقیه دنیا را در اطراف خود! این موضوع هم بعد از این پیشرفتها و قدرت اول دنیا شدن ایجاد نشده، تمدن چینی همواره خود را برتر می دانسته همانگونه که تمدن ایرانی و یونانی هم خود را برتر می دانستند.

به هر روی بر خلاف خیلی از کشورهای دنیا و زبان های موجود در جهان، چینی ها به واسطه این مرکز دانستن خود یا به علت شرایط خاص زبان خود که آوایی است، زبان های دیگر را با خود ترکیب نمی کنند و هر کلمه و اصطلاحی را در خود هضم می کنند. بر خلاف فارسی، عربی، فرانسه، ترکی و… که مثلا کامپیوتر و تلویزیون و پلیس و موبایل و حداقل ۱۰۰ کلمه ای را مشترک دارند یا با حداقل تغییر در زبان خود پذیرفته اند، چینی ها هر کلمه خارجی را در خود هضم می کنند، آنها هیچ یک از این کلمات مشترک را نمی فهمند و برای آن کلمه ای جدید ابداع می کنند، حتی اسامی کشورها را هم می سازند. مثلا چینی ها به ایران میگویند ییلا   و به عراق میگویند ییلاکه .

زبان چینی آوایی است که هر آوا به معنای خاصی است. و جالب اینجا بود که چند کلمه ای هم که ما یاد گرفته بودیم مثلا نیها – جگا – نگا – شیشه و… در اوایل وقتی از همین کلمات هم استفاده می کردیم چون آوای ما با آوای آنها متفاوت بود، متوجه حرف ما نمی شدند! و این دیگر واقعا نوبر بود!

به واسطه همین موضوع است که برای توریست یکی از بدترین کشورها، چین است، حتی وقتی به راننده تاکسی می گفتیم ایست – استوپ یا هر کلمه دیگری متوجه نمی شد! آنها انگلیسی هم در کمترین حد بلد هستند و بعضا دقایقی در خیابان می ایستادیم و منتظر بودیم یک نفر پیدا شود دست و پا بسته انگلیسی بلد باشد و بتواند ما را راهنمایی کند.

جالب است بگویم یک مرتبه که تشنه بودم رفتم از فروشگاهی آب خریدم دیدم یک بطری آب کمی بزرگتر است و جالب تر. نوشته های رویش هم کاملا چینی بود. به فروشنده هم هرچی می گفتم این واتر است که متوجه نمی شد و سری تکان می داد. جرعه ای خوردم اصلا طعمش به آب نمی خورد و یک طعم آشنا و غریب داشت، ظاهرش کاملا شفاف و مثل آب ولی مزه اش متفاوت با آب بود! کنجکاو و نگران شدم که این چی است می خوریم؟ از دو – سه نفر پرسیدیم که انگلیسی می دانید که نمی دانستند. بالاخره مردی ما را پیش خانمش برد که ظاهرا بلد بود. گفتم این نوشته روی بطری یعنی چه؟ نگاهی کرد و به ذهنش فشار آورد بعد موبایل را درآورد و سرچ کرد بالاخره کلمه پین اپل را نشان داد! فهمیدیم این آب با طعم آناناس است!

و من بالاخره متوجه نشدم که این ندانستن زبان انگلیسی و این تبدیل تمام کلمات به آوای چینی از غرور چینی هاست؟ از مهم ندانستن دنیا؟ از عدم نیاز آنها؟ یا از خاصیت زبانی آنها و آوایی بودن این زبان که اجازه نمی دهد به راحتی انگلیسی بیاموزند و کلماتش را ترکیب کنند!

گرچه حضور و بروز و ظهور زبان انگلیسی در نسل جوان و نوجوان چینی بسیار نمود بیشتری پیدا کرده و حتی موبایلهای آنها اکثرا به زبان انگلیسی است و آوایی که می خواهند تایپ کنند را اول با حروف انگلیسی درج می کنند و بعد در موبایلشان آوای خودشان حک می شود… در این رابطه و این که آینده چین در زمینه زبان چه خواهد شد و آیا تن به زبان بین المللی می دهند یا نه؟ من نمی توانم نظری بدهم.

این نکته را هم بگویم آنهایی از چینی ها که نیاز به ارتباط بین المللی دارند مثلا در بازار ییوو یا جاهایی که مسافر بین المللی زیاد است و در بانکها (حداقل یک نفر) و هر جا که منافعشان اقتضا کند، انگلیسی را خیلی بهتر از ما هم بلد هستند! اما عامه مردم و حتی راننده تاکسی ها و بسیاری از مغازه داران دور از توریستها و حتی فروشنده بلیط های قطار و مترو و… اصلا و ابدا غیر از چینی زبانی بلد نیستند!

.

 

سیستم حمل و نقل

سیستم حمل و نقل چین و بالاخص پکن، بسیار پیشرفته ، شبکه ای، منظم و حرفه است. گرچه تاکسی تا حدودی گرانتر است و مثلا فاصله فرودگاه پکن تا هتل ما ۱۵۰ یوآن (معادل ۸۰ هزار تومان) بود، اما سیستم حمل و نقل ریلی و مترو و اتوبوس و قطار بین شهری بسیار ارزان قیمت و کاربردی است.

شما در پکن به راحتی می توانید با …. خط مترو و بیش از ۱۰۰ ایستگاه که وجود دارد با ۲ یوآن از هر نقطه ای به نقطه دیگر شهر بروید.

ما در این سفر چند روزه هم بارها سوار تاکسی شدیم هم اتوبوس هم مترو هم هواپیمای داخلی و هم قطار بین شهری، ترکیب این سیستم حمل و نقل که مثلا شما از پکن و از مترو می توانی به راه آهن بروی و از انجا به یک شهری دیگر بروی و از آنجا با مترو داخل فرودگاه شوی و از آنجا به یک شهر دیگر بروی همه و همه عبور و مرور و زندگی را بسیار سهل و آسان می کند.

برای من جالب بود که در بسیاری موارد به علت جمعیت زیاد شهرهای چین، بلیطی به نام نوسیت و بدون صندلی در قطارها وجود دارد که حاضرند مسافتی حتی ۱۱ ساعته را بدون صندلی طی کنند و به مقصد برسند. یکی از همین بلیط های بدون صندلی نصیب من هم شد و به علت پرواز هواپیما و نبودن بلیط دیگر مجبور شدم مسیر پکن – تیان جن را که ۱۱۰ کیلومتر بود با قطار سریع السیر در ۲۸ دقیقه بدون صندلی سپری کنم که ۱۰-۱۵ نفر دیگر نیز همراهم بودند.

در قطار بازگشت ییوو – شانگهای هم مسیر ۴ ساعته را عده ای بالغ بر ۲۰ نفر ایستاده و بدون صندلی طی کردند و بدون این که حتی کف قطار دراز بکشند یا جایی خود را جا کنند، به صورت ایستاده و بعضا در حال سیگار کشیدن از ساعت ۱۰ شب تا ۲ صبح طی کردند. و البته این همت و تلاش هم ستودنی است!

 

 

باغ ملل، تجربه ای از سرعت و دقت

پکن در هر حال حاضر بیش از ۶ رینگ دارد که از منطقه مرکزی شهر شروع می شود و هر رینگ از مرکز دورتر شده و به حاشیه نزدیک تر می شود. یکی از بازدیدهای ما به واسطه تحقیقات و بازدید از مرکز تجربه ایرانی (باغ ایرانی) دیدار از باغ ملل در رینگ ۵ پکن بود. جایی که تا ۳ سال قبل منطقه ای حاشیه ای بوده و قبلا مخروبه و بیغوله و مکان زباله ها بوده است.

دولت این مکان را در طی مدت فقط ۱ سال از یک مخروبه حاشیه ای در شهر به یک باغ چند هزار هکتاری سر سبز و زیبا و منظم به نام باغ ملل مبدل کرده است.

عکسهای قبل این مکان و بازدید حضوری از آن آدمی را به تعجب وا می دارد که چگونه ظرف یک سال این مکان تبدیل به این باغ با درختان چندین ساله و گل و ساختمان و راه و روشنایی و… شده است. همه درختان با یک شکل و رنگ و اندازه از جای دیگر به اینجا منتقل شده اند و اینجا را تبدیل به یک پارک عمومی، باغ، نمایشگاه و… کرده اند که سال گذشته هم در آن یک نمایشگاه بین المللی از ملل مختلف برگزار کرده اند و بحمدالله با حضور دو برادر دوقلوی ایرانی (شماعی زاده) مستعد باغ ایرانی آن هنوز پابرجاست و مشغول به فعالیت.

سرعت، تدبیر، دقت، نظم و انگیزه برای تغییر مثبت در این کشور در این باغ به صورت کامل قابل مشاهده است.

 

 

 

غرب زدگی و مصرف گرایی، تیغی دولبه!

نگاه کردن به جوانهای چینی، نوع لباسها، نوع خوراک و غذا، تبلیغات و سبک زندگی آنها موید این نکته است که غرب زدگی در چین نیز ریشه دوانده است.

شما یک روز که در پکن یا شانگهای قدم بزنید، تبلیغات روی خیابانها را ببینید، چیزهایی که تبلیغ می شوند، وجود مک دونالد، کی اف سی، استارباکس، والمارت، کارفور و… در خیابانها به وفور، چت کردن جوانها و نوجوانها در خیابان و مترو، گوش دادن به موسیقی به سبک غربی و لباس پوشیدن و جین پوشیدن و آرایش های ملایمی که کم کم دارد روی سر و صورت زنان چینی جا باز می کند، همه و همه نشان از این دارد که ارزشهای غربی در چین در حال ارزش شدن است!

چینی هایی که به غذاهای آبکی و سالم و دریایی و گیاهی علاقه داشته اند، امروز به وفور در فست فودهایی با برند غربی و یا حتی برند چینی دیده می شوند که از روی علاقه و تغییر ذائقه و یا از روی مد دارند پیتزا و همبرگر و مرغ سوخاری می خورند! چینی هایی که همه چیز را آب پز می کردند، امروز به مصرف کنندگان مهم روغن در غذاهایشان مبدل شده اند! چینی هایی که قرنهاست چای سبز می نوشند و هنوز هم در هر جا و هر مکان و هر زمان در حال خوردن و حمل کردن دمنوش چای سبز هستند، این روزها در استارباکس و کافی شاپ ها، قهوه می خورند! چینی هایی که قرنها به خود وابسته بودند و پوشاک و لوازم زندگی خود را استفاده می کردند، امروز برندهای خارجی که شاید در خود چین هم تولید می شوند، می خرند و استفاده می کنند و به موارد لوکس اهمیت زیادی می دهند.

جالب اینجاست که در شهرهای بزرگ به ندرت اتومبیل چینی دیده می شود و اکثرا برندهای خارجی در خیابانها جولان می دهند و بسیاری می گویند آنها در خرید اگر بتوانند از جنس چینی حذر می کنند و جنس خارجی دوست دارند! البته اگر بتوانند!

جالب اینجاست که یکی از پولدارهای مهم چینی نه تولید کننده که وارد کننده لامبورگینی از ایتالیا و خاوریار از ایران است! این یعنی اهمیت لوکس بودن و تجمل و تشریفات در چین!

به گفته برخی دوستان با وجود منابع غنی کشاورزی و آبی، اما به واسطه همین تغییر ذائقه چینی ها، تغییر درآمد آنها و تغییر مصرف و خوراک آنها به زودی کل دنیا بخاطر جمعیت میلیاردی چین از لحاظ غذایی با مشکل مواجه خواهد شد!

چین امروز یکی از بزرگترین وارد کنندگان و مصرف کنندگان است و این روند بی گمان هر روز اوج خواهد گرفت. جالب اینجاست که یک همشهری ما به چین فرش ماشینی صادر کرده است! فرش ماشینی که در ایران با مواد اولیه و دستگاه های چینی تولید شده است و جالب تر این که یکی از تجار قمی چند روز پیش می گفت من تا دو – سال دیگر به چین کفش صادر خواهم کرد!

نکته غیرقابل انکار در چین رواج مصرف گرایی و رونق غرب زدگی است، حال اینکه غرب از این موضوع استفاده خواهد کرد و بازار مصرفی میلیاردی برای خود دست و پا می کند و چین را به زانو در بیاورد یا این که خود چین از این تهدید به عنوان یک فرصت استفاده کند و با شناخت ذائقه غربی ها و تولید آنچه که کل جهان می خواهد استیلا و نفوذش را بر جهان بیشتر کند، تیغی دولبه است که زمان به آن پاسخ خواهد داد!

چون می تواند با این روند مصرف گرایی هم سطح رفاه نسبی در جامعه خود را افزایش دهد هم با موج جهانی شدن همراه شود و خود را به عنوان کدخدای دهکده جهانی معرفی کند و در عین حال می تواند با این موج مصرف گرایی به افول و زوال نزدیک شود!

 

آزادی چینی !

آنچه در ظاهر پیداست، آزادی در چین از نوع خاصی است! این موضوع از چند جنبه سیاسی – اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی قابل بررسی است.

ساختار سیاسی در چین تا حدودی بسته، تک حزبی و کمونیستی است و انتقاد به سیاست و حاکمیت مرکزی جایگاهی در کشور ندارد. گرچه ساختار حزب کمونیست هم به شکلی است که سعی می کند نخبه ها را پرورش بدهد تا به درجات عالی برسند، اما صدا و دیدگاه دیگری نمی تواند در آنجا عرض اندام کند. شاید هم با این فرهنگ و تاریخ و تمدن هم این شکل از حکومت بسیار کارآتر از دموکراسی های بعضا دروغین غربی و شرقی باشد.

در مورد شبکه های اجتماعی و فیس بوک و گوگل و یوتیوب و برنامه های اجتماعی موبایل ها هم یا بعضا این موارد بسته هستند و مسدود یا آنقدر سرعت آنها پایین است که کارآیی ندارد یعنی دولت مرکزی به نوعی این سایتها را فیلتر کرده است که هم فیلتر هستند هم نیستند! اما کاری که انجام شده ایجاد شبکه های موازی و برنامه های موازی است که کار مردم را راه می اندازد و در خود چین ایجاد شده است آنجا به جای گوگل بایدو را دارند که بیش از یک میلیارد نفر مصرف کننده دارد و قس علیهذا.

در مورد آزادی های اجتماعی هم که طبق هنجار و ارزشها و اصول خودشان آزادی معقول وجود دارد و به صورت منطقی و نسبی آزادی اجتماعی و فرهنگی وجود دارد.

از حیث اقتصادی هم گرچه سابقه چندین سال اقتصاد کمونیستی و سوسیالیستی بر این کشور سایه انداخته اما روز به روز آزادی اقتصادی بیشتر می شود و حضور دولت مرکزی در اقتصاد کمرنگ تر شده است.

از لحاظ آزادی مذهبی و عقیدتی هم تا جایی که دولت مرکزی حسی برای جدایی طلبی و تجزیه خواهی نکند، آزادی نسبی برای عقاید مذهبی و مناسک دینی فراهم است.

 

حس ناسیونالیستی

آن چه از افواه شنیده می شود و در نوع خرید چینی ها دیده می شود، تا حدودی حس ناسیونالیستی و وطن پرستی در چین ضعیف است. اگر مردم بتوانند جنس چینی کمتر می خرند و دوست داری جنس خارجی بخرند. البته این چیزی است که بیشتر در شهرهای بزرگ و قشر مرفه دیده می شود.

باز هم در افواه شنیدم که قیافه خارجی و قد و قواره و چشم خارجی را هم بیشتر می پسندند این موضوع هم شاید در رفت و آمد و نوع نگاه مردم تا حدودی قابل مشاهده بود گرچه قابل اتکای علمی نیست.

اما پرچم چین به ندرت در خیابانها و خانه ها و… دیده می شد چیزی که شنیده ام در آمریکا خلاف است و دیده ام در ترکیه یا تایلند بسیار بیشتر مشهود است.

چیزی که می توانم بگویم وطن پرستی و وطن گرایی و حس وطن دوستی در چین شاید خیلی پایین نباشد اما چشمگیر هم نیست!

 

اخلاق و تعهد به کار

ارزش گرایی و اخلاق در کشور چین قابل تامل و چشمگیر است.

آنها معمولا به قولی که می دهند وفادار هستند، معمولا به تعهدات عمل می کنند و ارزش های انسانی را محترم می شمارند و کمتر آزارشان به کسی می رسد. البته ما که از ایران این جامعه مریض و بحرانی به هر کشوری برویم این تفاوت در اخلاق مداری را تا حدود زیادی حس می کنیم.

چینی ها اگر می گویند این جنس را در این تاریخ و با این ابعاد و با این قیمت تحویل می دهیم واقعا به همین موضوع عمل می کنند. دزدی و دله دزدی بسیار محدود و غیر قابل اعتناست. اعتیاد با وجود تنبیه های شدید بسیار پایین است و فساد در سطح جامعه و ظاهر جامعه به کمترین شکل قابل مشاهده است.

اینها همه در جامعه ای با جمعیت ۵/۱ میلیارد نفر و با شهرهایی همگی بیش از ۲۰-۳۰ میلیون نفر جمعیت وجود دارد.

گرچه کلاهبردار و فرصت طلب هم در چین مثل هر جامعه ای وجود دارد. ما وقتی وارد فرودگاه شانگهای شدیم سریع چند نفری دوره مان کردند که بیایید تا هتل ببریمتان. قیمت را که پرسیدیم بیش از ۴۰۰ یوآن می گفتند به هر ترتیبی از دست آنها خارج شدیم و در بیرون فرودگاه با ۱۸۰ یوآن تا هتل رفتیم. یا در ییوو وقتی سوار تاکسی شدیم اولش گفت تاکسی متر می زنم وقتی رسیدیم چند یوآن بیشتر طلب کرد و نزدیک بود یک دعوای حسابی بین دوست ما و راننده تاکسی در بگیرد. حالا اسم این را هر چیزی بگذاریم، نشان می دهد عده ای فرصت طلب در هر جامعه ای آماده اند تا مثلا یک توریست را سرکیسه کنند!!

 

غذای چینی!!

برای ما غیر چینی ها و البته مسلمانان غذا خوردن در چین خود، معضلی بزرگ است. گرچه ما از ایران مقداری غذا برده بودیم و یکبار در ییوو و ۲-۳ باری در اورومچی توانستیم غذای اسلامی و کباب و… باب میل بخوریم، اما غذا خوردن چینی ها خود داستان دیگری است.

شیوه سنتی غذا خوردن آنها شامل برنج و مواد گیاهی هنوز ادامه دارد، اما مشکل اینجاست که اکثر غذاهایشان را با روغنی مخصوص که ظاهرا روغن بادام زمینی است طبخ می کنند که از نظر من بسیار بدبو و بعضا زننده بود و هرجا به غذاخوری و غذاهای دستفروش های کنار خیابان نزدیک می شدیم در عین گرسنگی بازهم احساس سیری می کردیم.

در یکی از خیابانهای مهم پکن که پر از پاساژها و مالها و هتلهای بزرگ از جمله بیجینگ هتل بود، بازارچه ای بود باریک و شلوغ مثل فیلم هایی که چینی ها را نشان می دهند در دورتادورش عقرب های زنده سیخ شده و در حال دست و پازدن بودن که در روغن سرخ می شدند! و چینی ها و بعضا توریست ها سیخ های چوبی را می خریدند و به نیش می کشیدند. خرچنگ زنده و سرخ شده، لاک پشت، سوسک به سیخ کشیده شده و… مواردی بود که در همان روغن های بدبو سرخ می شد و فضایی مشمئز کننده را فراهم آورده بود اما برای یکبار دیدن به نظرم جذاب به نظر می رسید.

در مجموع ذائقه چینی ها با ما بسیار تفاوت دارد و فکر می کنم با وجود صدها شعبه مک دونالد و کی اف سی و… در این زمینه چینی ها بیشتر شبیه غربی ها شوند!

 

النظافه من الایمان

بسیاری از مواقع در خیابانها، بازارها و سرویس های بهداشتی کشور چین به این گفته ایمان می آوردم که النظافه من الایمان!!

گرچه این موضوعات خیلی گفتنی نیست اما باید بگویم که در همان بازار کذا که عقرب سرخ شده می خوردند و در راهرویی ۳-۴ متری مادری، فرزندش را سرپا گرفته بود که ادرار کند! باید اعتراف کنم دستشویی ها و سرویس های بهداشتی چین را در هیچ جای ایران و ۵-۶ کشور دیگری که رفته ام ندیده ام! گرچه آب نداشتن دستشویی در بسیاری از کشورها عادی است ولی آب نریختن، بوی بد، و… چیزی است که قابل پذیرش نیست. این که حتی پدال سیفون دستشویی را نزنند و خارج شوند واقعا جای تاسف دارد… این که در بسیاری از خیابانها بوی فاضلاب مشمئز کننده به مشام می رسد و این که وقتی سوار مترو می شوی یا وارد هر مکان عمومی می شوی بوی بد که معلوم نیست از کجا اوج می گیرد برای ما قابل تحمل نبود!

قصد قضاوت و بدگویی ندارم اما از نگاه ما و از نگاه یک ایرانی چین کشور تمیزی نیست! گرچه در ظاهر تمیز باشد و در خیابانهای توریستی شانگهای تمیزی موج بزند اما در لایه های زیرین این کشور بوی بد، کثافت و عدم نظافت موج می زند! مثلا بسیاری از نوزادان در این کشور، شلوارشان باز است که مادران بسیار راحت، پوشک آنها را درآورده و جابجا کنند! وقتی این موضوع زننده تر جلوه می کرد که مثلا در قطار شانگهای – ییوو یک مادر جلوی ما و در همان قطار با فضای بسته اش که عده ای هم سیگار می کشیدند، پوشک بچه را عوض کرد و در گوشه ای انداخت! و در همان حال فردی دیگر در کنار ما در حال غذا خوردن بود و ما در حال بالا آوردن!

 

مردم مهربان و بعضا فان

چینی ها گرچه مثل بعضی جوامع شرقی همچون تایلندی ها گرم و خاضع نیستند، اما نسبت به غربی ها و اعراب خیلی مهربان تر و صمیمی تر هستند. اکثرا اگر به آنها لبخند می زدی، به تو لبخند می زدند، دوست دارند کار خارجی ها را راه بیندازند، احترام می گذارند و تا حدودی مهمان نوازند!

برایم جالب بود وقتی در متروی شانگهای کمی سردرگم برای خرید بلیط بودیم، خانمی ما را راهنمایی کرد و حتی پول بلیط را از کارت خودش پرداخت کرد و هرچه اصرار کردیم پول را بگیریم قبول نکرد!

یا دو نفر دیگر در پکن بعد از آشنایی با ما اصرار داشتند که در رستورانی مهمان مان کنند! و مواردی از این دست که بسیار دیده می شد و مهربانی قابل مشاهده بود.

نگاه بد، کنجکاو، ماجراجویانه و… در چین کمتر دیده می شود و حتی اگر در گوشه ای از پاساژ در چین نماز بخوانی یا نگاهت نمی کنند یا زیرزیرکی و با تعجب و بدون کدورت و آزاردهندگی نگاهت می کنند!

در بسیاری از موارد که پلیس بازرسی بدنی می کرد در میدان تیان ان من یا در فرودگاه یا در مترو، نوع برخورد پلیس با ما هم بسیار مهربانانه و محترمانه بود. یک بار در فرودگاه تیان جین هم در هنگام چک اوت وقتی دید ما خارجی هستیم به قسمت وی آی پی راهنمایمان کردند. یا وقتی در فرودگاه شانگهای برای پرواز به سمت اورومچی از متصدی خواستیم به ما صندلی بهتری بدهد از آنجا که قدمان بلند است اذیت نشویم، او هم صندلی بیزینس کلاس برای مان اختصاص داد و….

برایم جالب بود که در بعضی موارد اگر صندلی قطار کم بود، یک زن حاضر بود مثلا یک ساعت بایستد تا شوهرش روی صندلی دراز بکشد. این موضوعی بود که در ۳ مرتبه مشاهده کردم و البته نمی دانم به خاطر فرهنگ مردسالاری آنها ست یا مهربانی زنانشان!؟

نکته دیگری که در مورد چینی ها قابل مشاهده است علاقه آنها به داستان می باشد. دوست ما می گفت وقتی چینی ها یک فرش دستباف یا یک تابلوی مینیاتور ایرانی می بینند بیشتر از آن که محو ریزبافی یا هنرمندی نقاش و فرش باف شوند از داستان پشت صحنه آن تابلو می پرسند.

وقتی در قطار بین شهری بودیم یک نفر ۳۰-۴۰ دقیقه با بلندگویی دستی در واگن ما داستانی تعریف کرد و کرد و کرد تا بتواند چند کارت بفروشد. یا در بازار پکن مغازه ای می دیدی که یک پیرمرد چینی میکروفونی دست گرفته است و داستان می گوید و مردم ایستاده اند و گوش می دهند و پولی به او می دهند

در کنار این موضوع، نوع رفتار چینی ها و سبک زندگی آنها بیشتر از جامعه ای مثل ما فان و لذتبخش است و در زندگی روزمره شان و در مترو و زندگی در عین حال که خیلی سعی بر کار و تلاش دارند و تعهد به کار دارند، رضایت و تفریح هم به چشم می آید. برای من یکی حضور انبوه چینی ها در شهر ممنوعه و کنار تفرجگاه آن جالب بود و دیگری این که در یکی از قطارهای بین شهری وقتی دیدم ۳ – ۴ نفر غریبه شروع به نوعی بازی قمار کردند و با هم رفیق شدند و ۲-۳ ساعتی مشغول بودند و البته پول باخت و برد هم جابجا می کردند.

من نمی توانم تلقی و آمار صحیحی از میزان رضایت از زندگی و فان بودن و مهربان بودن آنها ارائه دهم اما چیزی که می دانم مردم این کشور در مترو و خیابانها بسیاری شادتر و سرزنده تر از مردم ما خصوصا در تهران بودند!

 

وما ادراک ما الارزانی!

همه دنیا می دانند که در چین کالاها ارزان تولید و عرضه می شوند و این موضوع وقتی عیان می شود که شما مثلا در بازار فوتیان ییوو قیمت های عمده فروشی کالاها را بپرسی و ببینی قیمتها از دایره ذهنی ات خارج است و این که یک جنس چگونه می شود اینقدر ارزان تولید و عرضه شود! یا وقتی در اورومچی در یک فروشگاه همه چیز ۱۰ یوآن(معادل ۵۲۰۰ تومان) است و بعضی موارد را از جمله لباس و ساعت و ادکلن و لوازم التحریر و… قابل باور نیست!

زندگی در چین و حتی در شهرهای مهمش مثل پکن یا شانگهای خیلی گران نیست یعنی داشتن ماشین، خانه و تفریح و لوازم معمولی شاید از تهران هم ارزانتر باشد و درآمد هم البته چند برابر تهران! البته اینها برای یک کارمند یا شغل معمولی است نه برای یک تاجر یا مدیر که در ایران درآمدهای یک شبه ای وجود دارد که در هیچ جای دنیا وجود ندارد.

در همین چین، برندهای خوب و خارجی، مواد غذایی سالم و لوازم خانگی برند شاید گرانتر از جاهای دیگر هم باشد. شما یک فرش ایرانی را باید ۴ برابر قیمت ایران در آنجا بخری – یک صنایع دستی را حتی ۱۰ برابر قیمت – زغفران و خرما و پسته را دو برابر قیمت و تلویزیون های جدید یا گوشی های موبایل را هم قیمت تهران می توانی خریداری کنی. پس ارزانی برای کالاهای چینی است و نه آن هم کالاهای باکیفت و برند چینی!

درباره این که چینی ها چگونه اینقدر بعضی کالاهایشان را ارزان تولید می کنند، دلایل گوناگونی گفته می شود: بعضی ها می گویند نیروی کار ارزان و فراوان که این نکته با حقوق مثلا ۲-۳ میلیون تومانی کارگر در آنجا و مهاجرت کارگران از کشورهای دیگر به چین شاید تا حدودی امروز جایگاه نداشته باشد.

نکته دیگر بهره وری زیاد در چین است. از وقت کارگران، از انرژی از زمان و از منابع سعی می کنند حداکثر بهره مندی و بهره برداری را داشته باشند.

موضوع دیگر تخصص گرایی و تقسیم کار است. مثلا در منطقه ای فقط پیچ، در منطقه ای فقط مهره، در منطقه ای فقط لباس عروس، در منطقه ای فقط عقربه ساعت، در منطقه ای فقط فندک تولید می شود و این تخصص گرایی و تقسیم کار حرفه ای حتما باعث بهره وری بیشتر و تمرکزگرایی و ارزان تر شدن تولید می شود.

نکته دیگر هم حمایت دولت از تولید و صادرات است. زمین های رایگان برای تولید، وام های بلند مدت بدون بهره به تولید کنندگان و کارآفرینان، جوایز صادراتی و… مواردی است که موجب می شود اهمیت تولید بیش از پیش شود.

و این موارد و موارد دیگر که نیاز به تحقیق جامع دارد، موجب شده است امروز بسیاری از کالاها در چین به صورت دیوانه وار ارزان تولید و عرضه شود.

 

اورومچی، پتانسیل پاشنه آشیل

هم ورودی و هم خروجی ما در چین از شهر اورومچی و استان سین کیانگ یا شین جیانگ بود. این منطقه مسلمان نشین که زبان مردم بومی آن ترکی است، وصله ای ناچسب به چین به نظر می رسد. قیافه مردم، نژاد آنها، قد و قواره، زبان، خورد و خوراک، زبان و در یک کلمه فرهنگ آنها متفاوت از وجه غالب چین است. این منطقه که ظاهرا در قبل همان کشور ترکستان بوده است و مردم آن ایغور هستند، فاصله ای چند هزار کیلومتری با پکن و مناطق مرکزی چین دارد و بیشترین فاصله را با یک منطقه آبی یا بندر دارد که ظاهرا در دنیا به واسطه این فاصله، تک است!

اولین نکته ورود ما به چین این بود که وقتی صبح وارد آنجا شدیم، ساعت ۸ صبح به وقت محلی شده بود ولی هنوز هوا تاریک بود. به واسطه فاصله زیاد این شهر از مرکز، ساعت رسمی این شهر تناسبی با وضعیت زمانی آن نداشت. جالب اینجاست که چینی های مقیم اینجا و کارمندان رسمی بانک و ادارات همان ساعت ۷ و ۸ صبح عازم کار می شوند و مردم بومی و بازار ساعت ۱۰ رسمی را آغاز فعالیت خود می دانند. و بعضی بومی های مسلمان حتی ۲ ساعت از ساعت رسمی عقب تر هستند و ساعتشان با ساعت رسمی چین متفاوت است!

گرچه زندگی در این منطقه نیز در جریان است و چین به معنی واقعه کلمه در اینجا نیز بروز و ظهور دارد، و همچنین آزادی نسبی مردم مسلمان در دینداری و وجود مساجد فراوان و… اما گفتگو با مردم مسلمان، نگاه آنها، سبک زندگی آنها، حضور پلیس با اسلحه در خیابانها و هتلها و بازار و… و البته سابقه فعالیت های اعتراضی نشان می دهد که سین کیانگ و اورومچی می تواند پاشنه آشیل چین باشد و اعمال زور بر آنها و ایجاد محدودیت مداوم بر آنان می تواند این فنر فشرده را هر روز آزاد کند!

البته درایت و تدبیر حاکمان چینی ممکن است با ترفندهایی این مشکل را نیز حل کند و این تهدید را به فرصت مبدل کند.