در یکی از سفرهایم به عتبات عالیات، قرار ملاقاتي با آيت الله سيستاني در نجف گذاشته شد و روز پنج شنبه   سوم مهر ماه  ۱۳۸۲  ساعت ۵ /۹ صبح به منزل ايشان در خيابان روبروي باب القبله حرم مطهر حضرت علي (ع) (شارع الرسول) وارد شديم. محافظاني در كوچه منزل ايشان و در ورودي منزل ايستاده بودند و افراد عادي را تفتيش مي كردند و عده اي مردم عادي هم منتظر ايستاده بودند كه احتمالا درخواست ديدار داشتند … پس از اندكي انتظار در اتاق كناري اتاق ملاقات، فرزند آيت الله سيستاني (حجت الاسلام سيد محمدرضا) كه حدود ۴۰ ساله مي نمود و فارسي خوب صحبت مي كرد، ضمن خير مقدم ما را به اتاق ملاقات راهنمايي كرد. پدرم، من و آقايي به نام شبستري كه او هم از ايران آمده بود، وارد اتاق شديم و آيت الله سيستاني را ديديم كه در گوشه سمت راست اتاق به احترام ايستاد و سلام و احوال پرسي كرد. اولين مسئله كه توجهم به آن جلب شد، زبان و لهجه كاملا فارسي آقاي سيستاني بود. آيت الله سيستاني ۸۰ ساله و متولد مشهد است كه بيش از ۵۰ سال است كه در نجف به سر مي برد و امروز از بزرگترين مراجع شيعه در جهان به شمار مي رود. اتاق ملاقات، همان اتاقي است كه عكس هاي ايشان در آن گرفته شده و متصل به منزل شخصي آيت الله است…. رنگ آبي كمرنگ و حدودا ۵۰ – ۶۰ متر و كف آن فرش هاي ماشيني قديمي و دورش چند تشكچه و بالش…. در قسمت روبروي آن قفسه اي كوچك از كتاب و در كنار آن تلفن! اتاق به نظرم خيلي ساده و لخت آمد .

   كم كم بعد از احوالپرسي ها صحبت آغاز شد و پدرم و فرد ديگري كه همراهمان بود صحبت هايي از ايران و عراق كردند و البته انتقادهايي از وضع آن روز عراق و… . آقاي سيستاني در پاسخ گفتند خودتان مي دانيد كه اوضاع عراق فعلا ناامن است. اجانب هم كاري نمي توانند بكنند. برخي خيال مي كنند كه آنها بهشت مي آورند كه خيال باطل است… البته من مي دانم ايراني هايي هم هستند كه دنبال همين اجانب مي باشند…

   در مورد سخت گيري ها و تفتيش هاي حرم امام علي (ع) و اين كه اكثرا درها را مي بستند نيز علت را ناامني دانسته و گفتند: اينجا مثل مشهد نيست كه اگر بمبي منفجر شود، فقط خسارت جاني داشته باشد، بلكه خداي نكرده كل حرم منهدم مي شود! و البته به فرزندشان آقا سيد محمد رضا كه در اكثر دقايق ملاقات گوشه اتاق ايستاده بودند، گفتند تلفن كنيد بگوييد براي نماز صبح حرم را باز كنند. كه فرزندشان گفتند نيرو ندارند. آقاي سيستاني هم تاكيد كرد استخدام كنند (والبته از روزهاي بعد اين مشكل با همين دستور حل شد). ….ايشان در همين زمينه گفتند البته بايد نيروها را بفرستيم مشهد تا از خدام امام رضا آموزش ببينند كه من شنيده ام آنجا بسيار منظم است. …. ايشان در ادامه گفتند قبلا وضع خيلي بدتر بود … خود من ۵/۵ سال است كه به حرم امام علي (كه حدود ۱۰۰ متري منزلشان بود) مشرف نشده ام. چندين سال هم هست كه به كربلا نرفته ام و در اين حدود ۵۷ سالي كه از ايران آمده ام، گرفتاري ها و مصائب عراق خيلي سخت بوده است. حتي در دوران صدام، من براي التيام سختي ها، تاريخ جهانگشاي جويني و حمله مغول را مي خواندم و كشتارها و تاريخ خفت بار مغول را مي خواندم تا دلم از اوضاع عراق تسلي يابد…..در مورد اختلافات در حوزه نجف نيز گفتند اينها از قبل بوده در حوزه قم هم هست كه البته آنجا كمتر است و در مقايسه با اينجا بهشت است، ((من و تويي)) در تمام حوزه ها بوده و مشكلات بسياري ايجاد كرده است …مثلا ما آمديم يك كلمه درباره قانون اساسي گفتيم در حالي كه با تعداد زيادي اهل نظر صحبت كرده بوديم، اما بازهم صحبت هايي شد و مخالفت هايي از جمله اين كه برخي گفته اند فلاني ايراني است و نبايد نظر بدهد و….

   در حين صحبت ها در حالي كه من ساكت گوش مي دادم، دوسه باري ديدم كه ايشان نگاه خاصي به من مي كنند. لذا بعد از آن صحبت ها، نگاهي به من كرده و گفتند من به كار جوانها عنايت دارم يك چند كلمه اي هم با ايشان (رو به من) صحبت كنم. از كارم پرسيدند كه گفتم جامعه شناسي مي خوانم و سال سوم مي روم. ايشان با كمي تامل گفتند آيا مطالبي كه مي خوانيد منابع اسلامي است يا همان منابع فرانسوي و انگليسي؟ (تعجب كردم كه آقاي سيستاني تا حدودي از جامعه شناسي چيزي مي دانند) گفتم : اكثرا همان منابع انگليسي و فرانسوي است. ايشان بعد از مقدماتي گفتند: من كتب جامعه شناسي غربي را خوانده ام مي دانم كه براي جوامع غربي است و نسبت چنداني با كشورهاي ما ندارد! شما چطور با جامعه ايران تطبيق مي دهيد؟ گفتم: در اين زمينه تطبيق زيادي داده نمي شود. گفتند: اصلا شما هيچ منابع اسلامي نمي خوانيد؟ گفتم: خيلي كم، اصلا منبع مهمي در اين زمينه وجود ندارد! البته آثار ابن خلدون هست كه توجه چنداني هم در دانشگاه ها به آن نمي شود. ايشان گفتند: ابن خلدون كه مطالبش قديمي است! و فايده ندارد. البته از اولين عالمان علم الاجتماع بوده و علماي غربي گرچه از او منشا گرفته اند اما فكرشان خيلي جلوتر رفته و        پيش رفته است. …. گفتم: البته ما مي توانيم جامعه شناسي غربي را بخوانيم و با جوامع غربي آشنايي پيدا كنيم بعد با اسلام هم انطباق دهيم و جامعه خودمان را بسازيم…. كه ايشان با تحكم (و با اشاره دست به سينه شان) گفتند: من (منابع غربي را) ميشناسم! من خوانده ام!…. شما در جامعه شناسي تبليغ جامعه غربي را مي خوانيد و حريت و انتخابات و… در حالي كه هنوز از اسلام نخوانده ايد و نمي توانيد جواب پيدا كنيد و اين غلط است! …. ضمن اين كه ايشان با ناراحتي تاكيد مي كردند كه بايد اين مسئله درست شود و كتب و منابع بومي در اين زمينه ايجاد شود ماجرايي از خود را تعريف كردند در زماني كه در مشهد درس مي خوانده اند…. در اين زمينه گفتند من در مشهد درس آقا مجتبي قزويني مي رفتم و منظومه مي خواندم اما با عنايت به اين كه قبلا فلسفه خوانده بودم، هيچ مطلب قابل توجه و جديدي از درس ايشان كه شاگردان مهمي تربيت كردند و از اساتيد مبرز بودند، كسب نمي كردم. …. لذا تاكيد كردند كه جامعه شناسي كه شما هم مي خوانيد، چنين است…. ايشان البته از سستي و تنبلي علم اسلامي نيز انتقاد كردند و گفتند غرب در همين جامعه شناسي يا علوم ديگر روز به روز پيشرفت مي كند اما متاسفانه در كشورهاي اسلامي چنين نيست! ما ((صرف مير))ي در حوزه ها مي خوانيم كه براي زمان تيموريه و حدود ۸۰۰ سال قبل بوده است و هنوز هم خوانده مي شود و مطلب جديد نمي آيد و (با لبخند گفتند) مثل لباسمان كه كهنه نمي شود كتابهايمان هم كهنه نمي شود و اين در حالي است كه امروزه در اروپا كتاب ۴ سال قبل تقريبا منسوخ شده است….

ايشان در پاسخ پدرم كه گفتند: شما مسئولين را كه مي بينيد و ايراني هايي كه خدمتتان مي رسند اين مسئله را تذكر دهيد كه گفتند: من هر مطلبي ميگويم براي تذكر و نصيحت، در روزنامه ها و … سياسي مي كنند و اصلا قصد كرده ام با ايراني ها (مسئولين) هيچ مطلبي نگويم…..

   در پايان جلسه كه حدود يك ساعتي به طول انجاميد، ايشان ضمن احترام گفتند: بهره برديم از حضور اقايان و نگاهي به من كردند و گفتند البته از صحبت هايي كه با ايشان (رو به من) كردم قلب من ناراحت شده و متالم شدم (از عقب ماندگي اسلام و انديشه اسلامي). هنگام خداحافظي هم در حالي كه همه ايستاده بوديم بعد از دست دادن، خواستم دستشان را ببوسم كه در مورد مراجع تقليد امر پذيرفته شده و عادي است. اما ايشان نگذاشتند و در حال روبوسي و مصافحه گفتند ما همه مثل هم هستيم و بالا و پايين نداريم…..

   در مجموع ملاقات بسيار جالبي بود. با توجه به اين كه من قبلا علماي حوزه و مراجع تقليد ديگري را نيز ديده ام، چند نكته به نظرم جالب آمد:

   ۱ – آيت الله سيستاني از انديشمنداني است كه در عين سواد فقهي بالا، از علم روز، جامعه شناسي و تاريخ نيز بي اطلاع نيست. با توجه به اين كه ايشان منابع فرانسوي و انگليسي جامعه شناسي (احتمالا ترجمه شده اش را) مطالعه كرده اند، براي يك عالم اسلامي كه قصد روشنگري و هدايت دارد، امري لازم و مطلوب به نظر مي رسد.

    ۲ – نكته جالب اينجاست كه نظر آيت الله سيستاني نسبت به علوم غربي و جامعه شناسي ، منفي نيست! ايشان رويكرد و كاركرد اين علوم را در راستاي انديشه و حيات خود غربي ها مفيد مي دانند وليكن حرفشان اين است كه ما در يك كشور شرقي و اسلامي خود بايد علم بومي خويش را داشته باشيم و جامعه شناسي ما با جامعه ما تطبيق داده شود…. اين مسئله از انكار و رد و نفي كلي اين علوم كه از سوي برخي علماي اسلامي ميشود به طور كلي متضاد است ….. من نيز بعد از اين ديدار هر چه تامل مي كنم مي بينم به طور آشكارا جامعه شناسي ما درس ها و تئوري هايي كه مي خوانيم اغلب متناسب و مورد نياز شرايط اجتماعي و فرهنگي ما نيست…. جامعه شناسي و اساتيد و منابع ما همه و همه با نگاه به غرب و تئوري هاي غربي است و براي همين هم هست كه جامعه شناسان ما يا تحليل ها و پيش بيني هاي غلط ا ز جامعه دارند يا در گوشه انزوا براي هوا تئوري پردازي مي كنند….. البته بومي شدن و اسلامي و ايراني شدن جامعه شناسي هم خود ضوابطي دارد كه آن هم به نظرم بايد رعايت شود و اين موضوع كه دين تا چه حد براي علوم جديده حرف براي گفتن دارد، خود بحث ديگري است …… اما به هرحال تالم و نگراني يك مرجع تقليد براي سستي و تنبلي علم و انديشه در ايران امري ستودني است…..

    ۳ – انتقاد هايي كه آيت الله سيستاني به حوزه علميه و مرام آن و نيز منابع مورد مطالعه در آن دارند، خود جاي بسي اميدواري است اگر مراجع تقليدي چون آيت الله سيستاني و آيت الله منتظري و ديگر مجتهدان و فقيهان نوگرا بيش از اين گام در اصلاح حوزه و فقه شيعه بردارند به حتم فقه و فقاهت را از جمود و تحجر كه بيم آن مي رود نجات خواهند داد .