نویسنده: nazemzade

واگویه

رفیق بی رفیق

خیلی تنهاست! خیلی بی رفیق! حتی بیشتر از ما بیشتر از وقتهایی که ما احساس بی رفیقی و تنهایی می کنیم. رفیق همه است! دوست همه! مونس هر بنی بشر نزدیکتر از هر چه که...
واگویه

دیوار

دیوارها سرد و سنگین و من تنها در غیاب هرچه باید بودها و پروانه در آن سوی حصار خستگی ها و من تنها در خیال رد پرواز قناری ها چه خامم من چه خام قناری...
واگویه

درباره مادر

مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. ماذر – مامان – مام – ام و… برای...
واگویه

خدا می بارد …

گاهی ما کویریم و خدا باران، خدا بر ما می بارد، یکریز و بی امان، اما کویر خشک است. اما کویر، سخت؛ اما کویر، سفت؛ بارش خدا بر آن فرو نمی رود. انبوه می شود...
واگویه

جز تو …

خدای من! جز تو که را دارم! چقدر باید زمان بگذرد! چه باید بر سرمان آید! چقدر باید به خود آییم! تا بفهمیم جز تو کسی را نداریم.   خدای من! چقدر سخت است فهمیدن...
واگویه

جذبه تو مرا کشت!

خدایا! جذبه تومرا کشت ولی نورت را ندیدم. خدایا! با ((الهی العفو)) گفتن تنم می لرزد و روحم می رود، حال فریاد می زنم ولی بازهم نمی توانم، پس لال می شوم. خدایا! توجه به...