اشاره: دراكر به حق پيشكســـوت، نظريه پرداز،مرشد و از برجسته ترین نویسندگان و متفکران رشته مدیریت ، در قرن حاضر است . مطالعات او گستره وسیعی ازمطالب سیاسی واقتصادی را دربرمی گیرد، اما آنچه باعث معروف شدن او شد، نوشته های او در زمینه مدیریت است. او «مدیریت برمبنایاهداف » را بنیان نهاد .
پيتر فرديناند دراكر (Peter Ferdinand drucker) به سال ۱۹۰۹ در وين زاده شد و در همان جا و انگلستان به تحصيل پرداخت. از سال ۱۹۲۹ به عنوان خبرنگار اقتصادي و كارشناس به خدمت يكي از موسسه هاي مالي بزرگ لندن درآمد. از سال ۱۹۳۷ با همسرش به ايالات متحده آمد و به عنوان خبرنگار اقتصادي مطبوعات بريتانيا و نماينده برخي موسسههاي آن كشور كار را آغاز كرد. سپس به كار تحليل، مشاوره و تدريس پرداخت و از سال ۱۹۷۱ در كالج كلرمونت كاليفرنيا به آموزش دانشجويان رشته هاي بازرگاني در مقطع كارشناسي ارشد و دكتري مشغول شد.
توضیحات دراکر را می توان به عنوان بهترین تاکید بر مسئله روابط انسانی در مدیریت مطرح کرد. او نقش اساسی برای شرکتهای تجاری درجوامع نوین قائل است و مدیر را در مرکز این شرکت قرار می دهد و پویش و کنترل را وظیفه وی می داند. مدیر سازمان را برای دستیابی به اهداف اقتصادی و بنابراین برای رسیدن به یک جامعه بهتر، هدایت می کند. دراکر، به عنوان یک فیلسوف دوراندیش شناخته شده است . اوهمچنین نویسنده ای تواناست که بخش اعظم موفقیت او را ناشی از نثر روان و توانایی او درتسخیر اذهان مخاطبان خود می دانند. او، به دلیل ارائه عقاید خود در حوزه مدیریت ، بخصوص درزمینه مدیریت قابلانتقال ، مورد انتقاد قرار گرفته است ، اما دیدگاه او در مورد مدیریت در سراسرجهان مورد قبول است .
پیش از جنگ جهانی دوم ، مدیریت درایالات متحده با اصولی که توسط فردریک وتیلور و هنری فورد، که دیدگاهی علمی به مدیریت داشتند شناخته می شد. دراکر به جای این دیدگاه علمی نسبت به مدیریت ، یک دید فلسفی مبتنی بر روابط انسانی داشت ، او به جای تجزیه وتحلیل هریک از وظایف به صورت جزءبه جزء به اصول کلی مدیریت که وظایف مدیریتی را مشخص می کنند، توجه کرد .
دراکر، با تاکید بر این وظایف و ترجیح محصول بر عملکرد، موضوع مدیریت برمبنای اهداف را پایه گذاری کرد. در دیدگاه او فرایند مدیریت چندان مورد توجه قرار نمی گیرد ودرعوض تاکید او بر این است که مدیران باید اهداف خود را مشخص کرده آنگاه درجهت آنهاعمل کنند .
مدیر، عنصری کلیدی در کسب وکار است که نقش اساسی را در ترکیب منابع مختلف بایکدیگر و تولید محصول بازی می کند. گرچه اودر بعضی موارد، از مدیر به عنوان یکی ازاصلی ترین منابع انسانی در فعالیتهای اقتصادی یاد می کند ولی روشن است که مدیریت تنهابه عنوان عامل تغییر منابع نیست . “مدیر، عامل پویایی و عنصر حیات بخش در هر بنگاهی است .بدون رهبری مدیر، منابع تولید به همان صورت باقی خواهندماند و هیچگاه تبدیل به محصول نخواهند شد “.
او به درستی زمانی را پیش بینی کرده است که ماشینهای خودکار جایگزین کارگران خواهندشد. اما مدیران همچنان باقی خواهندماند و به این ترتیب در آینده تمام کارمندان به مدیران تبدیل می شوند و ما از جامعه کارگری به جامعه مدیریتی گام خواهیم نهاد .
به علاوه در تجهیز منابع و تولید محصول ،نقش مدیر، کنترل و هدایت منابع است . دردیدگاه دراکر این نقش زمینه ساز اصلی است :یعنی “نیروهای اقتصادی ، محدوده آنچه را که مدیر می تواند انجام دهد، مشخص می کنند. این نیروها فرصتهایی را برای فعالیت مدیران فراهم می کنند. اما نمی توانند امور یک بنگاه را دیکته کنند”. دراکر، علاوه بر موفقیت شرکت ،مسئولیت ایجاد بازارها را نیز برعهده مدیران گذاشته است .
او می گوید: “تنها یک هدف باارزش تعریف شده برای هر بنگاهی وجود دارد: یعنی «ایجاد مشتری » و بازارها را بلکه کسانی به وجودآورده اند که بنگاههای اقتصادی را اداره می کنند.خواست یک بنگاه ، رضایت مشتریان است ، امااین خواست ، تا هنگامی که آن را به مرحله اجرادرآورند، به صورت یک خواست بالقوه باقی خواهدماند. تنها در آن هنگام است که مامصرف کنندگانی خواهیم داشت و بازار به وجودخواهدآمد “.
بنابراین وظایف مدیران از تدارک نیروی کارو منابع تولید، به تولید محصول و از توسعه بازارها به فروش محصول در این بازارها، تغییر پیدا می کند«بازاریابی ». این بعد مدیریتی است که به بنگاههای اقتصادی قدرت و استحکام می بخشد .
مدیر باید باتلاش خود در زمینه تولیدمحصولاتی که ارزشی بیش از منابع مصرف شده دارند، بر ارزش منابع مزبور بیفزاید. توجه به این مطلب ، دیدگاه دراکر را از دیدگاه مدیریت علمی جدا می کند. درعوض ، دراکر بر رکن خلاقی تاکید می ورزد که در آن مدیران به کارآمدترین شیوه ، منابع را به کار می گیرند تا به اهداف اقتصادی شرکت دست یابند. با این استدلالها می توان برداشت کرد که تمام فعالیتهای یک شرکت درقالب یک مدیر، متجلی خواهدشد. دراکر تا این حد پیش نمی رود که مدیران را تنها عامل اجرای اعمال یک بنگاه بداند، اما پیوسته بر نقش مهم آنها، تاکید می ورزد. او می گوید: “یک بنگاه به خودی خود هیچ نیست ، بلکه تنها مدیر آن است که تصمیم گیری می کند و تصمیمات را به اجرادرمی آورد “.
در دیدگاه دراکر، تمام بنگاهها برای دستیابی به یک هدف خاص وجود دارند، برای شرکت تجاری ، این یک هدف اقتصادی است . در این نوع شرکت ، مدیر سه وظیفه عمده برعهده دارد: ۱ – به ثمر رساندن فعالیتهای اقتصادی ۲ – انجام کارهایی که بتواند به موفقیت کارکرد اقتصادی شرکت کمک کند ۳ – اداره آثار اجتماعی فعالیتهای سازمان، بر محیطی که در آن فعالیت می کند. دراکر، اگرچه نقش رهبری را خاطرنشان کرده است ، ولی تمایلی به این ندارد که وظیفه مدیریت را به مثابه رهبری تعریف کند. به جای آن ، او از واژه مسئولیت استفاده می کند، یعنی مدیران مسئول فعالیتهای خود و کارمندان خودهستند. به این ترتیب ، مدیریت یک وظیفه است نه یک قدرت . دراکر بر این باور است که ،مدیرانی که در راس هستند، از درک کارگرانی که تحت نظارت آنها قرار دارند، پرهیز می کنند .
در دیدگاه او مدیران به عنوان محور سازمان هستند و بقیه عوامل – کارگران ، منابع ، بازارها ومحیط – گرد این محور می چرخند .
نکته اساسی در آثار دراکر عبارت است ازضرورت توجه مدیران به آثار اجتماعی فعالیتهای آنها و شرکتهایشان بر محیط اطراف .مدیران باید در رده بالاتری از فن سالاران باشند وباید وجوه اجتماعی را در کار خود درنظر بگیرند.هرچه اندازه بنگاه آنها بزرگتر باشد، آثار اجتماعی آن گسترده تر است و ضرورت بیشتری برای درنظرگرفتن آثار اجتماعی مزبور احساس می شود. “درکل ، تقاضا برای مسئولیت اجتماعی ، بهای موفقیت است “. همانطور که تارانت می نویسد: “دراکر هرگز هدف کالاهای عمومی که در سازمان به طور عام و در بنگاه اقتصادی به طور خاص نهفته است ، را فراموش نمی کند. بنگاهها نه تنها باید توسط قوانین قاطع و انعطاف ناپذیر اداره شوند، بلکه برای انطباق آنها با جامعه صنعتی ، وجود دیدگاهی فلسفی نیزضرورت پیدا می کند “.
در فلسفه دراکر ۹۱ ساله ، هدف نهایی یک بنگاه ، آفرینش منافع اجتماعی است . سازمان درجهت تبدیل توان بشر به محصول قرارمی گیرد و به این ترتیب «قوای فردی ، منافع اجتماعی را پدید می آورند». این باور، جوهرتمام فلسفه دراکر درباره مدیریت را تشکیل می دهد .
دراکر، بیان می کند که دو کارکرد اساسی برای مدیریت وجود دارد که عبارتند از: نوآوری وبازاریابی . او توجه کمتری به بازاریابی دارد ولی نیاز به درک ومدیریت نوآوریها از موضوعهای ثابت در بیشتر کتابهای اخیر اوست . او به شدت بنگاههایی که عقیده دارند “نوآوری انگیزه است و کارآفرینی شانس می خواهد” را مورد انتقاد قرارمی دهد و بر این باور است که نوآوری موضوعی است که باید آموزش داده شود. او می گوید، نوآوری اولین کارکرد مدیریت است و تاکید داردکه مدیران باید بر تکنولوژی تکیه کنند. یکی ازمسایلی که اغلب از او نقل قول می شود این است که می گوید: “کامپیوتر ابله است “. اوتکنولوژی را ابزاری برای نوآوری می انگارد و نه به عنوان جانشینی برای آن.
گري همل، كه خود از پيشكسوتان پرآوازه مديريت است در فصل «عصر ناپيوستگي» از «صد كتاب» شرحي كوتاه در باره دراكر نوشته كه خواندني است. او مي نويسد: پيتر دراكر گرچه به عنوان نظريه پرداز مديريت شهرت يافته ولي پيامبر مديريت هم بوده است. او در سال ۱۹۶۹ به روشني برآمدن عصر اقتصاد مبتني بر دانايي را پيش بيني كرد. من مي خواهم مرشدان آينده مديريت را به چالشي فراخوانم:
«سعي كنيد چيزي بگوييد كه نخستين بار دراكر نگفته باشد و خوب و كامل نگفته باشد».
از جمع ۳۷ كتاب او هفت يا هشت كتاب تاكنون به فارسي ترجمه و منتشر شده است. از او بيش از صدها جستار و خطابه در موضوع مديريت در دست است كه فقط شماري از آنها به فارسي درآمده است که ما در ذیل به عناوین تعدادی از آنها می پردازیم :
«فرجام انسان اقتصادي»
اين اثر نخستين كار تمام عيار دراكر است و نخستين كتابي است كه به ريشهيابي تمامیت خواهي پرداخته است. دراكر در اين كتاب دلايل برآمدن فاشيسم را برشمرده، از نبود و ناتواني نهادهاي جاافتاده كه به برآمدن فاشيسم منجر شد سخن مي گويد. او از عوامل تحرك جامعه توتاليتر شناختي به دست داده و كمك كرده انگيزه ها و آرمانهاي تمامیت خواهي را بشناسيم تا بتوانيم مــــانع حدوث چنين فاجعه اي در آينده شويم. ايجاد يا پروراندن نهادهاي اجتماعي، ديني، اقتصادي و سياسي، به طوري كه بتوانند كارآمد و اثربخش باشند، پيدايش فضايي را كه غالبا دولت تمامت خواه از دل آن سر بر مي كشد، مانع مي شود.
اين كتاب، كه پيش از ورود ايالات متحده به جنگ جهاني دوم نوشته شده است، به آينده اروپاي پس از جنگ با خوش بيني مي نگرد و بر اميدها و ارزشهاي آن، در آن هنگامه نااميدي، تاكيد مي ورزد. كتاب اين پرسش را جسورانه به ميان مي آورد كه: «دوست داريم دنياي پس از جنگ چگونه دنيايي باشد؟»
«آيين مديريت»
اين كتاب برجسته، نخستين كتابي است كه مديريت را چون يك آيين و يك رشته علمي تعريف مي كند. از اين رو دراكر را بايد بنيانگذار رشته مديريت مدرن دانست. سده هاست كه مديريت رايج بوده است، اما در اين كتاب مديريت به سان يك رشته علمي، كه مي توان آن را ياد گرفت و ياد داد، به طور نظام يافته تعريف مي شود. اين كتاب رهنمودي است نظام مند براي مديراني كه مي خواهند اثربخش و بهرهوري خود را بهبود بخشند. در اين كتاب، مديريت هدف بين به مثابه يك فلسفه ناب مديريت مطرح مي شود كه علائق بنگاه را با علائق مديران و بازيگران سازمان در هم مي آميزد. او از شركتهايي چون فورد، جنرال الكتريك، سيرز، روبوك و شركا، جنرال موتورز، آي.بي.ام و اي.تي.اند تي شاهد آورده است.
«مديريت در زمانه اي پرآشوب»
اين كتاب مهم و مغتنم به بحث درباره آينده نزديك كسب و كار، جامعه و اقتصاد پرداخته است. دراكر مي گويد«ما در حال ورود به عصري جديد، با گرايشهاي جديد، بازارهاي جديد، اقتصادي جهاني، فناوريهايي نو و نهادهايي نو هستيم. مديران و مديريت با تلاطم حاصل از اين واقعيتهاي نوپديد چگونه روبه رو ميشوند؟ دراكر مي گويد” اين كتاب بيشتر به عمل پرداخته تا شناخت، به تصميم تا تحليل». كتاب درباره راهبردهاي لازم براي پديدآوردن آمادگي براي تغيير و استحاله دگرگونيهاي بزرگ به فرصتها، تبديل تهديد ناشي از تغيير به عملزايا و سودآور سخن مي گويد كه رويهمرفته بر جامعه، اقتصاد و فرد اثرمثبت دارند. به گفته دراكر سازمان بايد طوري ساخته شود كه در برابر توفان و تلاطم محيط تاب آورد.
«به سوي اقتصاد جديد»
دراكر در اين جستارها به انواع مقولات كسب و كار، مديريت، اقتصاد و جامعه پرداخته است. همه اين مقولات به تعبير دراكر مرتبط با «بوم شناسي اجتماعي» و به خصوص مرتبط با سازمانهاست. اين جستارها بازتاب «آينده اي است كه هم اينك خود را به ما نمايانده است» اين جستارها بازتاب باور دراكر به اين نكته است كه در دهه ۱۹۷۰ دگرگونيهايي بنيادي در ساختار جمعيت و عوامل تحرك آن، در نقش سازمانها، در رابطه ميان علوم و جامعه و در نظريه هاي بنيادي اقتصاد و جامعه – كه مدتها وحي منزل پنداشته ميشد – پديد آمده است.
«دنياي متحول مدير»
اين جستارها كه نخست در وال استريت ژورنال چاپ شده است مشتمل است بر انواع عناوين. عمده بحثها درباره دگرگونيهاي نيروي كار است – شغل و توقعات آنها – نيروي كاري كه با «جامعه كاركنان» پيوند نيرومند دارد. هم از اين زاويه به دگرگونيهاي فناوري و اقتصاد جهاني نگريسته است. اين جستارها گرفتاريها و چالشهاي روياروي سازمانهاي بزرگ، از جمله بنگاههاي اقتصادي، مدرسهها، بيمارستانها و سازمانهاي دولتي را برشمرده به بحث گذاشته است. اين جستارها بار ديگر در وظيفه و كار مديران، در عملكرد ايشان و سنجش و نقد آن عملكرد، و در حقوق و مزاياي مديران تامل مي كند. گرچه جستارها گونه گونه اند. اما يك مضمون مشترك دارند: دنياي متحول مدير – كه در درون سازمان به سرعت تغيير مي كند؛ تغييري با نگاه به چشم اندازها، آرزوها و حتي باتوجه به ويژگيهاي كاركنان، مشتريان و همه ذينفعان؛ دگرگونيهاي بيرون سازمان، مثل دگرگونيهاي اقتصادي، فناوري، اجتماعي و سياسي.
«نوآوري و كارآفريني»
نخستين كتابي است كه نوآوري و كارآفريني را به سان رشته اي نظام يافته معرفي كرده است. كتاب به شرح و تحليل چالشها و فرصتهاي برآمده از اقتصاد كارآفرينانه در سازمانهاي بخش خصوصي و عمومي پرداخته است. خواندن اين كتاب كمكي است موثر به مديران كارآمد، سازمان و اقتصاد. كتاب سه بخش دارد: ۱– آيين نوآوري، ۲ – آيين كارآفريني، و ۳ – راهبردهاي كارآفريني. نويسنده نوآوري و كارآفريني را همچون رشته و آيين درنظر گرفته است و به جاي تاكيد بر خلق وخو و روان شناسي كارآفرين به كار و عمل او توجه دارد. به زعم دراكر، همه سازمانها – و از جمله دولتي ها – براي بقا و بهروزي در اقتصاد بازار بايد رفتاري كارآفرينانه داشته باشند. كتاب مختصري از سياستهاي كارآفرين و چشم اندازي از فرصتهاي ابداع اسلوبهاي نوآورانه در سازمانهاي جاافتاده يا نوپديد را به خواننده عرضه مي كند.
(این نوشته با استفاده از منابع موجود در اینترنت جمع آوری شده است).