از امضای فرمان مشروطیت تا امروز صد سال گذشته است. ایران صد سال را طی کرده و در این مدت تغییرات زیادی را شاهد بوده است. در طول این صد سال، روشنفکران، نخبگان و جامعه شناسان، فراوان، از کاستی ها، مشکلات، نقایص و انحرافات در سیاست و فرهنگ و اجتماع و اقتصاد ایران گفته اند که بی شک، به حق گفته اند! اما آنقدر از اینها شنیده ایم که هریک ساعتها سخن و خروارها مطلب در این باب آماده داریم. اگر صادق باشیم در این صد سال جامعه ما، کشورما و ملت ما، پیشرفت های زیادی نیز تجربه کرده است، ملت ما بالنده شده، رشد کرده، در سیاست و اقتصاد و صنعت و فرهنگ و هنر به دستاوردهایی رسیده که در طول دوران قبل از این صد سال هرگز خواب آن را هم نمی دیده است.
گرچه رشد و پیشرفت ما بیش از دانش و فرهنگ، در صنعت و مادیات بوده و گرچه این تغییرات، موجی است که در طی چند دهه گذشته با پروسه جهانی شدن، امری نسبتا فراگیر و جهانی شده و گرچه بسیار کشورهایی عقب مانده تر از ما در طی همین صد سال، پیشرفتها و تغییراتی بسیار فراتر از ما داشته اند، و گرچه به هر طریقی ما مدرنیته وارونه را بر جامعه مان حاکم کرده ایم، اما درعین حال نباید از توجه به رشد خویش غافل بمانیم، ما نیز باید بدانیم چه کرده ایم، چه داریم و چه می توانیم داشته باشیم، باید با اتکا به داشته هایمان، بیش از این بخواهیم و با نقد درونی خویش، به آنجا برسیم که صد سال دیگر هرگز افسوس فرصت های از دست رفته را نخوریم. بدانیم چه داریم تا از کفش ندهیم و تقویتش کنیم و نداشته هایمان نیز بیشتر به چشممان آید تا در پی آنها نیز بکوشیم.
اما پیشرفتهای ما در این صدسال چه بوده است؟ آیا قابل شمارش واحصا است؟
ایران طی یک قرن گذشته درعرصه سیاست توانسته ملت و ملیت را بارزتر از دیگر کشورهای منطقه آشکار کند، جامعه ما، روشنفکران و مبارزان ما فراتر و فرهیخته تر از بسیاری از جوامع و دیگر کشورها توانسته اند انقلابی برپا کنند و در پی آن حداقل در ظاهر، سلطنت و نظام پادشاهی مطلقه را سرنگون کرده و نظام مشروطه را به جای آن حاکم کنند… مشروطه بی شک پایانی بود بر نظام سنتی ما و آغازی بود برای تغییرات بیشتر، برای ایجاد پارلمان، برای به رسمیت شناختن حق رای، برای کاندیدا شدن و رای آوردن و در این مسیر آنقدر پیش رفته ایم که برخلاف و جلوتر از بسیاری از جوامع، به زنان حق رای داده ایم و حتی حق انتخاب شدن را نیز در برخی انتخابات برای آنان قائل شده ایم (بگذریم از کاستی ها و نواقص همین صد سال پارلمان داری مان!) ما خود توانسته ایم، صنعت نفتمان را ملی کنیم و حتی در رفتاری پیشروتر از بسیاری کشورهای پیشرفته، در مجلسمان نماینده هایی برای اقلیت های دینی داریم. ایران تا آنجا پیش رفته است که امروز هر حاکمی هم در نظام سیاسی ما دم از دموکراسی و رای مردم و حقوق آنها می زند.
در عرصه فرهنگ ما در این صد سال به سمت نهادی کردن مدرنیته گام برداشته ایم، به سمت تغییر فنون، عادات، نمودها و پدیدارها از سنت به مدرن، حرکت کرده ایم. رویکرد نسبتا خوبی به فردگرایی اخلاقی، سیاسی و اقتصادی داشته ایم، باور کرده ایم مفاهیمی چون شهر و شهروندی، حقوق بشر، آزادی و تساهل و تکثر را؛ گرچه در همه موارد فوق الذکر هماره بینش و رفتار ما، ناقص و معیوب و انحرافی بوده اما همین گام برداشتن به سمت تجدد و همین خواستن و تلاش برای تغییر، خود غنیمتی است که حداقل در کشورهای اطرافمان هرگز تجربه نشده است! این عادت ماست نگاه کردن به فرانسه و اروپا و غرب، البته خوب عادتی است، اما اگر نگاهمان به آفریقا و کشورهای عرب و آسیای میانه و… باشد، می بینیم که در این ساختارهای فرهنگی و اجتماعی خیلی ها برتریم! ما سالهاست که دانشگاه مدرن داریم، نظام آموزش و پروش مدرن، مطبوعات، حقوق مدون و نسبتا مدرن، رشته های دانشگاهی مختلف و… همه را تجربه کرده ایم. مگر نیست هنر ما که در موسیقی و فیلم و سینما و شعر نو و تئاتر و رمان و داستان کوتاه و معماری و… چه پیشرفت هایی داشته است و مگر نیست نهضت ترجمه و روشنفکری و روشنفکری دینی ما که بی اغراق در سراسر کشورهای اسلامی و جهان سومی، کم نظیر است.
در عرصه اجتماع نیز آن چنان عقب نبوده ایم، جامعه ایران در صد سال گذشته پیشرفتهای فراوانی کرده است. در روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی، ساختار اجتماعی، سازمان اجتماعی و بوروکراسی اداری رشد و تغییر چشمگیری داشته ایم. خرافات، روابط سنتی، بهداشت سنتی، دین باوری و دینداری سنتی، خان سالاری و… هر یک به نحوی در روابط اجتماعی ما کم رنگ و کم رنگ تر شده، نهادهای اجتماعی دین، اقتصاد، سیاست و اجتماع، گرچه هنوز از هم تاثیر پذیرند، اما چونان گذشته عقب مانده و سلطه محور نیستند و شان و منزلت اجتماعی فرد ایرانی تنها با سرمایه اقتصادی و مذهبی معیار نمی شود و سرمایه فرهنگی و علم و سواد نیز دارای شان و مقام شده است.
در عرصه اقتصاد و مادیات که به مدد وجود نفت، رشد و پیشرفت از همه جا بیشتر بوده است. صنعت و تولید و خدمات در این صدسال کلا مسئله تازه متولد شده ای است و گرچه از این بابت آسیب هایی نیز دیده ایم و نابرابری را رونق داده ایم، اما توان و رشد اقتصادی ما آن چنان بوده که نگاه به آن و ذکر پیشرفتها در آن مقال دیگری را می طلبد.
اینها تنها سیاهه ای کوچک از تغییرات است و حقیقت آن است که ما سراسر این صد سال را در تغییر بوده ایم، در کشاکشی میان سنت و مدرنیته و بدون وقفه این مسیر صعب را طی کرده ایم، نگاهمان و قیاسمان هم در همه حوزه ها به غرب است. همه چیزمان فکر و اندیشه و دین و انقلاب و هنر و کتاب و روزنامه و رای و دموکراسی و قانون و حقوق و ماشین و موبایل و انرژی هسته ای و… و هر داشته و نداشته مان را در قیاس با غرب تبیین و تحلیل می کنیم. شاید از یک نگاه این رویکرد، کاملا منفی نباشد، اما گویی غافلیم که ما جامعه ای دیگریم، یکسره متفاوتیم و در عین حال در این صد سال، پیشرفت را نیز در همه زندگی مان تجربه کرده ایم. بیاییم در صدمین سال مشروطه هم این پیشرفتها و داشته هایمان را ببینیم و به آن افتخار کنیم، هم نداشته هایمان و نقایصمان را بشناسیم و تحلیل کنیم. با دست شستن از انتزاع و آرمانخواهی و ایدئالیسم، به سمت واقع گرایی و مسئله پردازی و راه حل یابی برای مسائل و معضلات خودمان حرکت کنیم. چشم بر واقعیات نبندیم و نه آنقدر غره شویم که خود را برترین بدانیم و بخواهیم، نه آنقدر دلمرده و مایوس شویم که نگاهمان به اتفاق و انقلاب و فرار از این جامعه باشد.