۱ – پشت چراغ قرمز ایستاده ای، جلویت یک ماشین دیگر توقف کرده و در حال فحش و داد و بیداد با ماشین کناری است… نمیشنوی چه می گویند و برایت هم مهم نیست… چراغ سبز می شود؛ اما ماشین ها حرکت نمی کنند و آن دو نفر در حال دعوا و مرافعه هستند! ثانیه شمار سبز، در حال کم شدن است که دستت را روی بوق می گذاری، اما اثری ندارد؛ چراغ دوباره قرمز شده و آن دو نفر هنوز هم در حال مشاجره اند!

۲ – مثلا دوستی تماس می گیرد می گوید یادت هست ۲ سال قبل یک متنی بهت دادم و تو تغییراتی دادی و خلاصه اش را جزوه ای کردی و به اعضای کانونهای تبلیغاتی دادی؟ هرچه فکر می کنی می بینی نه او آدمی بوده که بتواند متنی بنویسد و نه خودت آدمی هستی که از این کارها بکنی! اما یادت می آید چه را می گوید: کمپین تبلیغاتی؛ جزوه ای تلخیص شده از یک کتاب که به عنوان دبیر انجمن صنفی تبلیغات برای کانونهای تبلیغاتی آماده کردم و به صورت رایگان در جلسه ای در اختیارشان قرار دادم! برای این که ناراحت نشود می گویی: خب! می گوید: فایل اصلی اش را بده می خواهم بدهم مجوز یک کانون دیگر بگیرم!

۳ – در خیابان، با سرعت مطمئنه حرکت می کنی که ناگهان یک موتور سوار با همراهش با سرعت از کنارت رد می شود و جلوی ماشین، تک چرخ می زند و تمام تلاش خود را می کند تا زاوبه ۱۸۰ درجه را کمتر از ۹۰ درجه کنند! معلوم نیست چی بهشان می دهند با این کارها! مشکل اینجاست که هر لحظه امکان دارد موتور زمین بخورد و تو با آنها برخورد کنی و داستانی آغاز شود!

۴ – پنج میلیون پول دستی یک ماهه به یک دوست می دهم… موقع پاس کردن چک، امروز و فردا می کند. من هم چکش را خرج کرده ام و دست فرد دیگری است باید از یک طرف رو بزنم به کسی که چک را داده ام بانک نبرد و از خودم پول را بگیرد و از طرف دیگر از کسی که پول دستی داده ام خواهش کنم پول قرضی را پس بدهد!

۵ – از اداره دارایی و مالیات تماس می گیرند… خیلی هم متعهد شده اند و صبح و بعد از ظهر مشغول کارند! با تحکم می گوید اگر تا فردا صبح نیایید خودمان برایتان پرونده تشکیل می دهیم! می گویم چندبار آماده ام کسی جوابگو نیست و پرونده من به مشکل برخورده و… می گوید این مشکل شماست اگر خواستی فردا بیا! این کسی است که پول نفت من و پول مالیات من را می گیرد که کار من را راه بیندازد!!

۶ – به مطب یک پزشک می روی. قرار ویزیت، ساعت ۵ بعد از ظهر بوده است، ساعت ۴:۵۵ در مطب حاضر شده ای که هیچ شک و شبهه ای باقی نماند! یک بیمار داخل است و خب بالاخره طبیعی است که باید صبر کنی تا بیاید. ۲۰ دقیقه ای معطل می شوی حالا نوبت آن فردی شده است که قبل از تو آمده؛ او هم می رود داخل و ۲۰ دقیقه دیگر طول می کشد. در همین اثنا یک نفر دیگر می آید و با منشی درگوشی صحبت می کند… وقتی نفر بعدی بیرون می آید و می خواهی داخل بروی، منشی که می فهمد الان است که عصبانی شوی، می گوید این خانم فقط یک سوال دارد، می رود و سریع می آید، اما او هم ۱۵ دقیقه ای تاخیر می کند … حالا ساعت ۶:۱۰ است که تو داخل اتاق دکتر می شوی… کمی غر می زنی و جلوی منشی به دکتر اعتراض می کنی! و از منشی بد می گویی! دکتر عذرخواهی می کند و بعد از پایان ویزیت می گوید تقصیر منشی نیست؛ از دل منشی در بیار که ناراحت نشود!!

۷ – ماشینم را که از پارکینگ بیرون می آورم می بینم زیر چرخ ماشین، سر و صدایی می آید. کمی که عقب تر می روم می بینم یکی از همسایه ها پاکت زباله را جلوی درب پارکینگ رها کرده و پاکتش زیر چرخ ماشین پاره شده و زباله ها وسط کوچه ولو شده اند! بگذریم از این که بارها ماشین های همسایه و غریبه جلوی درب پارکینگ پارک کرده اند و رفته اند!

۸ – در شهری زندگی می کنی که هزاران نفر متخصص و افراد با تجربه دارد، اما شورای شهر آن شهر برای شهرداری فردی را دعوت کرده اند که تابحال شاید ۵ روز هم در این شهر نبوده است و فرق بالاشهر و پایین شهر و نام خیابانها و بافت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی شهر را نمی داند! توقعت از این شهردار چه خواهد بود؟

۹ – آقای محترم نماینده شرکت، قرار بوده برای نصب ماشین لباسشویی و ظرفشویی بیاید بعد از چند روز امروز و فردا، می گوید تا ظهر می آیم… نمی آید. می گوید ۲ می آیم… نمی آید خبری ازش نمی شود می روی به کارت می رسی که ساعت ۴ زنگ می زند من پشت درم! برای این که دوباره نرود می گویی سریع می آیم. در مسیر که با سرعت می خواهی خودت را برسانی کامیونی ۱۰ تن، با خیال راحت گلگیر و آینه ماشینت را مورد عنایت قرار می دهد، بدون این که نگاه کند، گردش به راست سر پیچ داشته و معلوم است که متخلف است، می آید پایین و در اولین حرکت می خواهد کتکت بزند… بالاخره پلیس می آید و در نگاه اول می گوید: کامیون خلاف کرده! می خواهد پلیس را هم بزند و بالاخره بعد از کش و قوس و کانکس پلیس و… می پذیرد و یک کوپن بیمه را می دهد. چند روز گرفتاری و مکافات تا از بیمه شخص ثالث پول بگیری و چند روز بی ماشینی را تحمل می کنی تا اینکه از تعمیرگاه ماشین تماس می گیرند که شما کلید یدک دیگری هم برای ماشینت داری؟ می گویی مگر چه شده؟ با کمی من و من می گوید: ماشین را برده بودیم رنگ کاری، سوئیچ ماشین را دزدیده اند!! می گویم یعنی چه؟ با دعوا و مرافعه می گوید بگرد پیدا کن که ماشین را مجبور نشویم بکسل کنیم و سوئیچ یدک بسازیم، سوئیچش ایموبلایز دارد و بالای ۲۰۰ هزار تومان است! می گویم سر کار هستم! کار دارم بالاخره مجبور می شوم به خانه بروم و سوئیچ یدک را پیدا نمی کنم و بهشان می گویم. می گویند غمی ات نباشد خودمان برایت یدکی می سازیم البته پولش را خودمان می دهیم. ناراحت نباش!!

۱۰ – با خانواده برای تفریح وارد یک رستوران شده ایم. بالاخره یکی از تفریحات ما هم رستوران رفتن است دیگر! میز کناری ما یک خانواده ای نشسته اند و آنقدر بلند حرف می زنند که تمام مشکلات و خنده ها و فان ها و فامیلها و غیبت ها یشان را می شنوی. دو – سه باری هم که با اخم نگاه می کنی شاید تغییری حاصل شود… انگار نه انگار! تازه بچه شان هم بدتر از خودشان می دود و شلوغ می کند و اگر چیزی را نشکند خوب است!

۱۱ – داخل بانک، داخل اداره، نانوایی، رستوران، فرودگاه، ترمینال و… همواره صف هایی وجود دارند که ما با آنها مواجه هستیم و البته انسانهایی خودخوداه و خودپسند که فکر می کنند داخل صف زدن زرنگی و چالاکی است. بی گمان همه مان این موارد و دعواهای داخل صف ها را دیده ایم!!

 

تمام این مواردی که ذکر کردم مصداق کامل ((بی شعوری)) است!! چرا خودمان را فریب دهیم و با کلمات محترمانه از این بیشعوری ها یاد کنیم. اکثر ما در زندگی مان بیشعوری کرده ایم و بیشعوری دیده ایم! و البته می دانیم که بیشعوری امری مختص ایرانیان نیست، در همه دنیا بی شعوری، خودخواهی و بی احترامی به حقوق دیگران وجود دارد و همه انسانها از این خصلت بد انسانی و بداخلاقی رنج می برند. در متن فوق من به ۱۱ مورد از بیشعوری هایی که در اطرافمان موج می زند اشاره کردم و هر یک از ما می توانیم موارد مختلفی از این بیشعوریها را مرتکب شویم و یا مشاهده کنیم و کتابی قطور از نمونه های آن بنویسیم. نکته اینجاست که سطح بیشعوری و کیفیت آن و مقدار آن در جامعه ایرانی روز به روز در حال افزایش است و این موضوع که ناشی از بی اخلاقی و خودمحوری ایرانیان است، نوعی استهلاک اجتماعی را پدید آورده است.

امروزه بی شعوری اجتماعی و بی اخلاقی یکی از خطرناک ترین بیماری های اجتماعی است که گریبانگیر ما ایرانیان شده و مانند دیگر بیماری های جامعه شناختی و روانشناختی لازم است هم شناخته شود و هم درمان شود! جامعه ما، انسانهای دور بر ما، خانواده های ما، جوانان و نوجوانان و هر یک از خود ما، متاسفانه از آنجا که به خودمان بیش از دیگران اهمیت می دهیم و نقش پول و ثروت و قدرت بیش از اخلاق و صداقت و راستیَ، برایمان اهمیت یافته، لذا به سمتی حرکت می کنیم که در لایه های مختلف زندگی، مصداق های مختلف بی شعوری را رقم می زنیم.

خودخواهی، خودبینی، وقاحت، تعرض آگاهانه به حقوق دیگر افراد جامعه که بن مایه های بی شعوری اند موجب شده زندگی کردن در کنار هم، سخت و عذاب گونه شود و روابط اجتماعی ما از آن نرمی و روانی لازم برخوردار نباشد. این وضعیت، بواقع، نوعی استهلاک اجتماعی را پدید آورده که ذهن و روح و روان هر یک از ما را به مرور تخریب کند. بلاشک استهلاک اجتماعی پدید آمده نیز هر روز موجبات بیشعوری بیشتر، مشکلات روحی و روانی و کاهش سلامت اجتماعی می شود و به سرمایه و اعتماد اجتماعی نیز آسیب می زند و زندگی در ایران را هر روز سخت تر از دیروز می کند.

من می دانم که در بسیاری از جوامع بی شعوری و بی اخلاقی به مراتب بیشتر از ایران است و قصد مقایسه در این موضوع را ندارم قصد من از ذکر این موضوع، تحقیر ایرانیان و و توهین به جامعه و فرهنگ بزرگ ایرانی یا بدبینی و بدگمانی هم نیست؛ بی گمان فرهنگ ایرانی و اخلاق اسلامی و تاریخ بلند ایران، ما را از این زشتی ها و پلشتی ها برحذر داشته و می دارد. لیکن نکته اینجاست که بی شعوری اجتماعی و رذایل اخلاقی، نسبتی مستقیم با سواد و تحصیلات و رفاه و ثروت و مقام و حتی ظاهر مذهبی داشتن، ندارد و بسیاری از ناهنجاری ها و ضد ارزشها توسط افرادی با سواد یا با مقام رقم می خورد و ترکیب زندگی سنتی و مدرن و پست مدرن همراه با ارزش شدن پول و ثروت به جای اخلاق، فضا را به سمت این بیماری اجتماعی برده است. در اینجاست که باید جامعه شناسان و روانشناسان و سیاستگذاران با برنامه ریزی و سیاستگذاری صحیح سعی کنند ضمن رواج اخلاق و درستی در جامعه، نگاه واقع بینانه ای به بیشعوری ما ایرانیان داشته باشند و احترام به حقوق دیگران و شعور اجتماعی را رواج دهند تا این بیماری استهلاک اجتماعی، تا حدودی التیام یابد؛ گرچه بسیاری از این مشکلات و ناهنجاری ها و اقدامات ضد ارزشی از خود ما ناشی شده و هر یک از ما باید به این رذایل پی ببریم و در صدد رفع آن برآییم.

آن چه به نظر می رسد برای حل این موضوع که در حال ریشه دواندن در فرهنگ ایرانی است، در وهله اول ما باید سعی کنیم این مشکل را بپذیریم و همه بدانیم که در زندگی اجتماعی مان، بسیار مرتکب اقدامات ضداخلاق و خودپسندانه و بی شعوری می شویم! بعد باید از کرده هایمان پشیمان شویم و راه را برای جبران خطا و اقدامات اصلاحی باز کنیم؛ و همچنین باید بیاموزیم که می توانیم با دیگران همکاری کنیم، می توانیم قدرت را تقسیم کنیم،باید بدانیم که اخلاقی بودن لذت بخش است، از پیروزی های دیگران شادمان شویم، به این باور برسیم که همه ارزشها در پول و قدرت خلاصه نمی شوند، مسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریم، به دیگران اعتماد کنیم، از اعتماد دیگران سوء استفاده نکنیم، دلسوز دیگران باشیم و به اعتقاد دیگران احترام بگذاریم و در نهایت زندگی را برای خود و دیگران بهتر کنیم تا کمتر دچار استهلاک اجتماعی و مشکلات روحی و روانی در عرصه اجتماع شویم.

در نهایت باید بدانیم که همه ما در ظرف یک جامعه زندگی می کنیم و  در جزیره ای تنها نیستیم! تمامی رفتار و اعمال و کنشها و واکنشهای ما بر دیگران و بر اطرافیانمان و بر آینده مان تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارد و اگر خودمان و اطرافیانمان کمتر دچار بیشعوری شویم، در نهایت زندگی بهتری خواهیم داشت و لذت بیشتری از این زندگی اجتماعی خواهیم برد.

(مطلب فوق با نگاهی به وبلا گ  http://301040.blogsky.com/ و کتاب ((بی شعوری)) نوشته:خاویر کرمنت – ترجمه: محمود فرجامی به تحریر درآمده است.)