پیش درآمد
انقلاب، مقوله اى نوپدید در جامعه انسانى است که علل مختلف و تبعات فراوانى به دنبال دارد. تضاد اقتصادى، عدم تعادل میان ساخت، نهاد و روابط اجتماعى و بحران در کارکرد جامعه از یکسو و نیز بسیج سیاسى، سازماندهى و رهبرى و ایدئولوژى خاص در فرصت سیاسى مناسب، وضعیت یک جامعه را انقلابى مى کند و عدم مدیریت صحیح حاکمان و سیاستمداران، فضا را به سمت پیروزى انقلاب سوق مى دهد.
در طول تاریخ جوامع، انقلاب از هنگامى به عنوان یک مفهوم و واقعیت اجتماعى پذیرفته شد که در فرانسه در قرن هجدهم میلادى، جمعى از مردم توانستند حکومت وقت را ساقط کنند، قانون جدیدى روى کار آورند و خود آینده سیاسى خویش را رقم زنند. پس از آن، انقلاب ها و نهضت هاى سیاسى فراوانى در جوامع مدرن و جهان سومى روى داده است که هرکدام نقش عظیمى در خود آن جوامع و جهان پیرامون آن ایفا کرده اند. در این میان اسلام و کشورهاى اسلامى نیز از انقلاب و نهضت هاى سیاسى مبرا نبوده اند. مصر، ترکیه، سوریه، لبنان، عراق و خصوصاً ایران تجربیاتى از دست را داشته اند و نقش دین اسلام در این وقایع غیر قابل انکار است.
اسلام دینى اجتماعى و پویا است که کارکرد بسیارى در جامعه ایفا مى کند و بررسى جامعه شناختى انقلاب در کشورهاى اسلامى بدون توجه به اسلام و کارکردها و ایده هاى آن، ناقص به نظر مى رسد. در این راستا سعى شده که در این مقاله ابتدا ضمن تبیین مفهوم انقلاب و انواع آن، مدلهاى مختلف و نظریات متفاوت اندیشمندان سیاسى و اجتماعى درباره انقلاب تشریح شده و رابطه هرکدام با دین نیز سنجیده شود و سپس به تحلیل وضعیت ایران، انقلاب اسلامى ایران و مقایسه تطبیقى آن با دیگر انقلاب ها پرداخته شده است.
امید است در قرن بیست و یکم که به نظر مى رسد قرن انقلاب هاى رنگى است، جوامع با اصلاحات درونى و داخلى، از انقلاب و تبعات خشن آن برحذر باشند و انقلاب اسلامى ایران نیز به اهداف متعالى خویش و ایفاى نقش صحیح در داخل و عرصه بین المللى نائل گردد.
مفهوم انقلاب
بررسى مفهوم انقلاب، در اندیشه ها و مکاتب مختلف به نتایج متفاوتى منجر شده است. برخى انقلاب سیاسى را از انقلاب اجتماعى متمایز کرده اند و در نتیجه تعاریف متفاوتى براى هرکدام قائل شده اند. برخى انقلاب صلح آمیز را از انقلاب خشونت آمیز تفکیک کرده اند. برخى به تمایز میان انقلاب کبیر و انقلاب صغیر پرداخته اند و به هرحال بر مبناى هرکسى از ظن خود شد یار من، اندیشمندان و صاحبنظران در حوزه هاى مختلف سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى و بسیارى از دیگر عرصه ها، سعى کرده اند انقلاب را برمبناى آن چه مى پندارند، تعریف کرده و به تقسیم بندى آن روى آورند.
به طور کلى انقلاب، نوعى دگرگونى ساختارى و اساسى است که از جنبه هاى مختلف، علل متفاوتى مى تواند داشته باشد و به حتم در طول زمان، نتایج قابل پیش بینى و غیر قابل پیش بینى زیادى را به همراه خواهد داشت. نکته اساسى در انقلاب، تغییر از پایین به بالاست وگرنه تغییر از بالا به پایین و حکومتى، نوعى اصلاح محسوب شده و تغییرات انفجارى چریکى و نظامى نیز در حیطه جنبش ها و بسیج هاى سیاسى مطالعه مى شود. ابعاد مهم انقلاب، آنگونه که استانفورد کوهن ابراز کرده است شامل استحاله ارزشها، دگرگونى ساختارى، تغییر نهادها، تغییر نخبگان، تغییر کانونهاى مؤثر مشروعیت و خشونت است. اما در این بخش از مقاله سعى مى کنیم به تعاریف متفاوتى از انقلاب و تعاریف مصداقى تر از آنچه در بالا اشاره کردیم، بپردازیم.
نگاه سیاسى به انقلاب
در نگاه سیاسى به انقلاب، بیشتر تغییر حکومت و ساختارهاى سیاسى مورد توجه است. یکى از اندیشمندان علوم سیاسى به نام «استفان والت» معتقد است انقلاب، از بین بردن یک دولت مستقل توسط اعضاى جامعه است که منجر به جایگزین کردن دولت جدید و نظام سیاسى جدید مى گردد. «ساموئل هانتینگتون» نیز در همین زمینه معتقد است که انقلاب، تحولى سریع و اساسى و خشونت بار در ارزشها و اسطوره هاى حاکم بر جامعه و نهادهاى سیاسى است.
در این دیدگاه، انقلاب وسیله اى براى تغییر وضع موجود به وضع مطلوب است که علل مختلف سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى موجد و موجب بروز آن است. که از این لحاظ در ارتباط تنگاتنگ با مفاهیمى چون جنبش، کودتا و نهضت است. جامعه نامتعادل از لحاظ کارکردى در هرکدام از این حوزه هاى مختلف نظام اجتماعى، براى حفظ خود دو راه را پیشه مى کند: یا سرکوب مطلق و فشار زیاد بر جامعه، که ممکن است به نوعى انفجار اجتماعى و ایجاد انقلاب منجر گردد و یا آزادى نسبى در گروه هاى مخالف که این راهکار نیز باعث قوت گرفتن آنان و نفوذ بیشترشان بر افکار عمومى و در نتیجه انقلاب مى شود. بنابراین در شرایط عدم تعادل سیاسى، وضعیت انقلابى بر جامعه حکمفرما مى شود و در اکثر مواقع این وضعیت منجر به پیروزى انقلاب خواهد شد.
نگاه اجتماعى به انقلاب
از جنبه جامعه شناختى، انقلاب تنها تغییر دولت و نظام سیاسى نیست و تغییر ساختها و نهادهاى اجتماعى نیز در آن ایجاد مى گردد و رابطه اش با تغییر دولت، عموم و خصوص من وجه است. بسیار انقلاب هایى از نظر جامعه شناسى وجود دارند که با تغییر دولت به معنى واقعى کلمه همراه نبوده است؛ گرچه تغییر حکومت را در پى داشته است. از جمله انقلاب هاى رنگى و مخملى اخیر. و از دیگرسو بسیار تغییر دولت هایى بوده که روند انقلابى را طى نکرده و از طریق جنبش ملى، جنبش قبیله اى، یا جنبش نظامى (کودتا) ایجاد شده است. از این نگاه نیز البته تفاوت دیدگاه ها و نظراتى وجود دارد. از یک سو چپ ها و مارکسیست ها که انقلاب را داراى کارکرد فرض گرفته و جبر تاریخ را به سمت انقلاب مى پندارند تا طرف مقابل و کارکردگرایان که انقلاب را امرى غیر کارکردى و خلاف نظم موجود مى دانند البته اگر اتفاق بیفتد، آن را علت بى نظمى ها و عدم کارکرد صحیح دولت و نظام اجتماعى موجود مى دانند.
بدین ترتیب برخى جامعه شناسان، انقلاب را علت اهمال دولت در حفظ نظم مى دانند از جمله «ویلفردو پاره تو» معتقد است: زمانى انقلاب پیروز مى شود که حکام وظیفه خود را درباره حفظ نظم به وسیله اجبار فراموش کنند. یا «آنتونى گیدنز» که سعى دارد با تلفیق سیاست و جامعه شناسى تعریفى جامع از انقلاب ارائه دهد و در کتاب مشهور خویش معتقد است که انقلاب «تصرف قدرت دولتى از طریق وسایل خشن به وسیله رهبران یک جنبش توده اى به منظور استفاده بعدى از آن براى ایجاد اصلاحات عمده اجتماعى» است.
نگاه غیر علمى به انقلاب
علاوه بر نگاه اجتماعى و سیاسى به مقوله انقلاب، در طول تاریخ به وقایع و اتفاقات بسیار دیگرى نیز اصطلاح انقلاب اطلاق شده است. از این منظر هر تغییر محیطى، تغییر ارزشى، تغییر فرهنگى خاص و… که همراه با نوعى انفجار داخلى و تغییر سهمگین باشد، انقلاب فرض مى شود. انقلاب صنعتى، انقلاب علمى، انقلاب جمعیتى، انقلاب در ادبیات و موسیقى و… همه مقولاتى از این قبیل اند که انقلاب به معناى واقعى کلمه نیستند و نوعى تغییر شدید و ساختارى مى باشند که به علت فقر لغت، لفظ انقلاب بر چنین مفاهیمى نیز ذکر مى گردد. بنابراین آن چه در اینجا ما به عنوان انقلاب مورد تحقیق قرار مى دهیم و قصد مقایسه تطبیقى داریم، انقلاب سیاسى و اجتماعى است که از قرن ۱۷ در فرانسه آغاز شده و تا به امروز نیز ادامه دارد و هرگز دیگر جنبه ها را در بر نمى گیرد.
انواع انقلاب
غیر از تقسیم بندى انتزاعى انقلاب به سیاسى و اجتماعى، در عرصه عمل و واقعیت، انقلاب هاى پیروز شده در طول تاریخ بشر را مى توان در چند دسته تقسیم بندى کرد. که اندیشمند معاصر «جان فوران» به خوبى این تقسیم بندى را به صورت علمى انجام داده است.
۱ ـ انقلاب هاى اجتماعى موفق
انقلاب هاى اجتماعى موفق، شامل انقلاب هایى بزرگ در قرن گذشته مى باشد که در آن ۵ ویژگى مشترک وجود دارد. در تمامى آن کشورها ۱ ـ توسعه وابسته وجود دارد ۲ ـ حکومت سرکوبگر وانحصارگر و متکى به شخص اقتدار دارد ۳ ـ فرهنگ سیاسى مقاوت در آن شکل مى گیرد ۴ ـ رکود اقتصادى غیر قابل انتظار ایجاد شده است و ۵ ـ امکان نفوذ خارجى وجود دارد. که به ترتیب تاریخى در کشورهاى مکزیک در سال ۱۹۲۰، چین در سال ۱۹۴۹، کوبا در سال ۱۹۵۹، نیکاراگونه و ایران در سال ۱۹۷۹ اتفاق افتاده است.
۲ ـ انقلاب هاى اجتماعى ضد استعمارى
انقلاب هاى اجتماعى ضد استعمارى که نوعى بسیج سیاسى ملى محسوب مى شود، پس از جنگ جهانى دوم و به دنبال تغییر سیاست دولت هاى بزرگ اتفاق افتاد. در این انقلاب ها وضع سیاسى داخلى یا دیکتاتورى داخلى مورد توجه و آماج حملات نیست، بلکه حضور یک استعمارگر خارجى است که جرقه مبارزه و اتحاد را شعله ور مى سازد.
این انقلاب ها در طول ۵۰ سال گذشته در کشورهایى رخ داده که توسعه وابسته و زیر سلطه آمریکا، انگلیس، فرانسه یا پرتغال داشته اند. دولت تحت استیلاى کامل قدرت یا قدرت هاى غربى و بیگانه است. فرهنگ سیاسى به سمت سوسیالیسم و ملى گرایى نیل پیدا مى کند. و در همه کشورهایى که اینگونه انقلاب رخ داده یعنى الجزایر در سال ۱۹۶۲، ویتنام در سال ۱۹۷۵، آنگولا، موزامبیک و زیمبابوه در دهه ۱۹۷۰ همگى از طریق نوعى ائتلاف چریکى گسترده ایجاد شده است.
۳ ـ انقلاب هاى اجتماعى واژگون شده
جان فوران، انقلاب هاى شکست خورده و دوران و وضعیت انقلابى که به پیروزى نمى انجامد را با نام انقلاب اجتماعى واژگون شده نامیده است. او نماد این وضعیت را سالوادور آلنده و وقایع شیلى مى داند. که معتقد است پس از به قدرت رسیدن سران انقلابى در پى یک انقلاب اجتماعى، مردم پشتیبانى لازم را از آن نمى کنند و از طریق یک کودتا یا شکلى دیگر از اقدامات سیاسى، قدرت انقلابى سرنگون مى گردد.
این شکل از انقلاب که در کشورهاى گوآتمالا در سال ۱۹۵۴، شیلى در سال ۱۹۷۳، گرنادا در سال ۱۹۸۳ و جامائیکا در سال ۱۹۸۰ مشاهده شده است، در وضعیت سیاسى و اجتماعى رخ مى دهد که مانند شکل هاى قبلى، توسعه وابسته جریان دارد. شکل دولت دیکتاتورى است و فرهنگ سیاسى نیز رادیکال و مردم گرایانه است. و در همه موارد ذکرشده رهبر انقلابى شکست مى خورد.
۴ ـ انقلاب هاى اجتماعى نافرجام
در این وضعیت انقلابى، شرایط اجتماعى و ساختار سیاسى شبه انقلابى است؛ هنوز وضعیت انقلابى و عدم تعادل به طور کامل در کشور ایجاد نشده است و اهداف انقلابى و شرایط انقلابى محقق نمى شود، اما دوره اى طولانى از بى هنجارى و بى نظمى در ساختار سیاسى و اجتماعى حاکم است.
در این وضعیت، ساختار اجتماعى به شکلى وابسته است و مانند دیگر اشکال ذکر شده در آن توسعه وابسته جریان دارد، اما با این تفاوت که توسعه قوى و فعال نیست و با نوعى رکود مواجه است. اکثراً با دولت نظامى مواجه هستیم و در آن کشورها از جمله السالوادور از اواخر دهه ۷۰ تا اوایل دهه ۹۰ میلادى و نیز گوآتمالا در دهه ۱۹۴۰ و پرو و فیلیپین در دهه ۱۹۸۰ همراه با جنگ هاى داخلى طولانى، و جنگ هاى چریکى نامنظم است. که البته به نظر نمى رسد این وضعیت سیاسى، با تعریف انقلاب سازگار باشد و اگر در نهایت به انقلاب انجامد، مى توان آن را مقدمه انقلاب به شمار آورد.
۵ ـ انقلاب هاى سیاسى
انقلاب هایى که بیشتر به تغییر وضعیت و ساختار سیاسى منجر گردد و تحولات عظیم اجتماعى و اقتصادى به دنبال نداشته باشد را مى توان انقلاب سیاسى نامید. در همه اینگونه انقلاب ها، سرنگونى حکومت و رهبران حاکم، هدف اصلى انقلاب کنندگان است و بدین جهت بسیار سریع و بدون برنامه ریزى منظم قبلى انجام مى گیرد. از جمله اینگونه انقلاب ها مى توان به چین در سال ۱۹۱۱، بولیوى در سال ۱۹۵۲، فیلپین در سال ۱۹۸۶ و هائیتى در سال ۱۹۸۶ اشاره نمود.
به نظر مى رسد انقلاب هاى جدید اتفاق افتاده در قرن ۲۱ نیز از این قبیل هستند و احتمالا اگر انقلابى در قرن ۲۱ موفق شود نیز به همین شکل باشد. چرا که با جهانى شدن اقتصاد و اطلاعات و… و تجربه زیاد کشورها و دیپلماسى فعال و… توانایى ملت ها و همچنین خواست آنان کمتر به سمت تغییر اساسى در ساختارهاى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى باشد و حداکثر در پى تغییر حکومت ها و دولت ها و سیاستمداران هستند که اگر بتوانند از طریق انتخابات این هدف را پیگیرى مى کنند وگرنه با تظاهرات و اعتراضات سریع و صریح مانند آن چه در اوکراین، گرجستان و قزاقستان به صورت انقلاب هاى نارنجى و مخملى و رنگى روى داد، اکثریت مردم، اهداف سیاسى و اجتماعى خویش را پیگیرى مى کنند و به نظر مى رسد انقلاب هاى آتى همگى به همین شکل یا شبیه این وضعیت باشند.
نظریات انقلاب و رابطه آن با دین
سیاستمداران، اندیشمندان علوم سیاسى و اجتماعى و جامعه شناسان، به ارائه نظریات و مدلهاى متفاوتى از انقلاب پرداخته اند. با توجه به مجال و اندازه این مقاله سعى مى کنیم در راستاى هدف مقاله به برخى از این نظریات اشاره نماییم.
۱ ـ مدل کرین برینتون
«کرین برینتون» معتقد است که انقلاب نوعى بیمارى و عدم توازن است. انقلاب از نظر وى به مثابه یک تب است که حوادث اولیه و شرایط ناهنجارى و آشوب نیز به عنوان آغاز تب انقلاب عمل مى کنند. به تدریج به افزایش بحران و تضاد در جامعه، این تب بالا مى گیرد و شورشى ترین انقلابیون، رهبرى انقلاب را برعهده مى گیرند و پس از دوره وحشت، بهبودى آغاز شده و جامعه بیمار به حالت اول بازمى گردد.
برینتون در جمله اى جالب اینگونه بیان کرده که انقلاب از سوى مردان کلام تدارک دیده مى شود، به وسیله افراطى ها تحقق مى یابد و سرانجام به دست مردان عمل مهار مى گردد و به سطح جوامع عادى فرومى افتد.
بر مبناى مدل برینتون، رابطه دین با انقلاب، مستقیم و متقابل نمى باشد و البته مى توانیم یک علت مهم عدم کارکرد صحیح جامعه مربوط به دین باشد؛ بدین صورت که تعادل میان حکومت و تبلیغات رسمى با دین رایج در جامعه نباشد، و افراط و تفریط در این زمینه، موجب پدیدارگشتن نوعى عدم تعادل در بخش هاى جامعه گشته و وضعیت انقلابى را پدید آورد.
۲ ـ مدل هانتینگتون
«ساموئل هانتینگتون» نظریه پرداز مشهور سیاسى آمریکایى که فرضیه برخورد تمدنها از سوى او مطرح شده، انقلاب تمام عیار را مستلزم نابودى سریع و خشونت آمیز نهادهاى سیاسى موجود و تحرک انقلابى به صحنه سیاست مى داند. وى انقلاب را معلول واپس ماندگى سیاسى و فقدان توسعه سیاسى در ساختار سیاسى و اجتماعى یک کشور مى پندارد و ۲ شرط لازم براى بروز انقلاب را چنین برمى شمارد:
۱ ـ نهادهاى سیاسى موجود نتوانند شیوه اى براى اشتراک گزاره هاى اجتماعى نوپدید در سیاست و جذب نخبگان جدید در حکومت فراهم سازند.
۲ ـ نیروهاى اجتماعى که تاکنون از صحنه سیاست و ایفاى نقش در نظام سیاسى خارج بوده اند، به طور جدى خواستار اشتراک در سیاست گردند.
که با این دو پیش زمینه، انقلاب و جرقه هاى آغاز آن ایجاد مى گردد که البته چنین رویکردى تنها نگاه سیاسى به انقلاب است و از نگاه اجتماعى و پیش زمینه هاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى غافل است.
هانتینگتون از اندیشمندانى است که توجه زیادى به ادیان دارد و نظریه وى نیز بى ربط با مسئله دین نیست. او به صراحت آینده جهان را متأثر از فرهنگ هاى مختلف مى داند که البته همگى صبغه دینى دارد (مانند تمدن هاى اسلامى، مسیحى، ارتدوکس، آسیاى شرقى و هندو و… ) و درباره مدل انقلاب نیز که او بحث مى کند، اگر گروه هاى نوپدید و بنیادگرا چه دینى و غیر دینى نتوانند در جریانهاى سیاسى یک نظام تأثیر گذار باشند و ایفاى نقش کنند و قصد چنین کارى را داشته باشند ممکن است به انقلاب و بسیج سیاسى روى آورند. که این مدل تاحدودى مى تواند تبیین کننده انقلاب اسلامى ایران باشد که گروه هاى دینى و دینداران در جامعه اسلامى ایران که سالها به کنار گذاشته شده بودند و طرد شده بودند، به پیروزى انقلاب ایران کمک شایانى کردند.
۳ ـ نظریه مارکسیستى
بر مبناى ایده و مدل مارکس از انقلاب که تحت نظریات مارکسیستى، کمونیستى و سوسیالیستى در حوزه هاى مختلف جامعه شناسى، اقتصاد و سیاست مطرح است، انقلاب یک جبر تاریخى و مسئله اى کارکردى و مطلوب است. مارکس بر مبناى نظریه ماتریالیسم تاریخى خود، بر این عقیده بود که تاریخ سیاسى و اجتماعى بشر، بر اساس یک دیالکتیک و تضاد درونى خطى از پیشرفت را دنبال مى کنند که بر این مبنا شیوه هاى تولید برده دارى، فئودالى، بورژوازى و سوسیالیستى و کمونیستى ایجاد شده است و طى این مسیرها همگى با انقلاب ممکن است که البته انقلاب سوسیالیستى از همه پیشرفته تر بوده و در راستاى پیشرفت و عدالت اجتماعى بشر است.
مارکس، منبع اصلى تضاد را تغییرات اقتصادى و نیروهاى تولید مى داند و به طور کلى تلقى وى از انقلاب، عموماً مسئله اى اقتصادى است که ریشه، مبنا و علت اقتصادى دارد. بر همین اساس، و زیربنا بودن اقتصاد، مارکس توجه زیادى به فرهنگ ندارد، حتى آن را روبنا و متأثر از اقتصاد و شیوه تولید در جامعه مى داند و لذا به دین نیز اهمیت نمى دهد و نقش خاصى براى آن قائل نیست مگر آن که مى تواند افیون توده ها و گمراه کننده عامه مردم باشد. لذا در چنین مدلى، نمى توانیم نقشى براى دین قائل شویم.
۴ ـ نظریه ماکس وبر
«ماکس وبر» اما بر خلاف مارکس اعتقاد به زیربنابودن اقتصاد ندارد. او به فرهنگ و دین نیز اهمیت فراوانى مى دهد و به تحقیق درباره ادیان مختلف چون مسیحیت (خصوصاً پروستانتیسم) و اسلام پرداخته و در این راستا در اثر مهم خویش ?اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه دارى? این عقیده را رواج داده که یک شیوه دینى و مذهبى مى تواند به عنوان زیربنا براى زندگى اجتماعى مطرح باشد و در تحقیق او به روشنى تصریح شده است که اخلاقیات و مناسک و ایده هاى مسیحیت پروتستانى بوده است که غرب را به شیوه سرمایه دارى راهنمایى کرده است.
بر مبناى نظر مارکس، انقلاب و تغییرات شیوه زندگى مى تواند جنبه دینى و مذهبى نیز داشته باشد؛ گرچه او صراحتاً درباره این موضوع اعلام نظر نکرده است.
۵ ـ نظریه چالمرز جانسون
چالمرز جانسون سعى کرده است بر خلاف مدل مارکسى انقلاب و بر اساس نظریات پارسونز، شبیه نظریات کرین برینتون بر عدم تعادل تأکید کند. اما توجه او بیشتر به مسئله ناهمخوانى میان ارزشهاى فرهنگى عمده جامعه و نظام تولید اقتصادى است که شرط وقوع انقلاب در چنین شرایطى، عدم تعادل و هماهنگى است.
وى تغییراتى که در سیستم ها منجر به انقلاب مى شود را در ۴ دسته طبقه بندى کرده است:
۱ ـ منابع خارجى تغییر در ارزشها؛ به شکل ورود عقاید و ایدئولوژى هاى خارجى به جامعه متعادل
۲ ـ منابع داخلى تغییر در ارزشها؛ به شکل یدایش عقاید مصلحانه داخلى
۳ ـ منابع خارجى تغییر در محیط؛ به شکل انقلاب صنعتى یا تغییرات مادى و فیزیکى محیطى
۴ ـ منابع داخلى تغییر در محیط؛ به شکل رشد فزاینده جمعیت یا مهاجرت.
جانسون معتقد است به علت شرایط عدم تعادل که تغییرات ذکر شده در بالا نشأت مى گیرد، عده اى از مردم از سیاست رسمى حکومت و رهبران خویش، گریزان مى شوند که در این شرایط اگر حکومت سیاست صحیحى حاکم کنند، ممکن است تعادل به جامعه بازگردد و اگر با زور و تهدید، قصد حفظ حکومت را داشته باشند، شرایط و وضعیت انقلابى ناگزیز است.
در مدل جانسون که در این مدل نیز که تا حدودى کارکردى است، و تعادل جامعه به عنوان پیش فرض پذیرفته شده است، توجه به ارزشهاى فرهنگى و دینى مى شود و عدم تعادل میان دین ورزى جامعه و سیاست رسمى حکومت درباره دین، احتمال ایجاد انقلاب را افزایش مى دهد.
۶ ـ مدل جیمز دیویس
«جیمز دیویس» از دیگر نظریه پردازان انقلاب، در تبیین انقلاب به مسئله خاصى اشاره دارد که البته امروزه از سوى اکثر جامعه شناسان پذیرفته شده و به عنوان یک پیش فرض مطرح است و آن این موضوع مهم که انقلاب نه در شرایط فقر شدید، ظلم شدید، استبداد مطلق و استیصال بلکه در شرایطى پدید مى آید که شرایط زندگى تا حدى بهبود یابد و در نتیجه سطح انتظارات عامه مردم بالا رود. وى معتقد است: «این محرومیت مطلق نیست که منجر به اعتراض مى شود؛ بلکه محرومیت نسبى است که اختلاف بین سطح زندگى اى است که بر مردم تحمیل شده و آن چه که فکر مى کنند عملا باید دارا باشند.»
بر مبناى این مدل شبیه آن چه مارکس مى گفت، اهمیت مسائل اقتصادى بیشتر از دیگر مسائل است البته با این تفاوت که دیویس، اقتصاد را زیربنا فرض نمى گیرد و ما مى توانیم این مدل را با هر مدل دیگرى تلفیق کنیم و اگر معتقدیم دین مى تواند عامل محرک باشد و نقش آفرین در ایجاد انقلاب، اما با این نظر نیز منافاتى ندارد که وضعیت دینى به احتمال زیاد نمى تواند همان تأثیرى را که بر جامعه اى با وضعیت متعادل و رو به بهبود دارد به همان صورت تأثیرگذار بر جامعه اى با شرایط استیصال و فقر مطلق باشد.
۷ ـ مدل چارلز تیلى
«چارلز تیلى» در نظریات خویش سعى کرده ۴ عامل و جنبه اصلى که عمل جمعى رابه سمت اعتراض و تغییر وضع موجود سوق مى دهد بیان کند. او در تبیین این مسئله به این عوامل اشاره مى کند:
۱ ـ سازمان گروه؛ که هر گروه اجتماعى براى دستیابى به اهداف خویش نیاز به این عامل مهم و حیاتى دارد و باید به شکلى منظم سازمان یافته باشد.
۲ ـ بسیج؛ کنترل منابع کافى براى یکى ساختن و مشترک کردن عمل جمعى نیز که به صورت بسیج سیاسى صورت مى گیرد از دیگر پیش زمینه ها و مؤلفه هاى مهم است.
۳ ـ منافع مشترک؛ سود و زیانى که کنشگران فعال در انقلاب مى سنجد و طبق آن عمل مى کنند از دیگر مسائل مهم است.
۴ ـ فرصت؛ فرصت دنبال کردن هدفهاى انقلابى خصوصاً فرصت زمانى نیز از عوامل مهم در این زمینه است.
شکل گیرى انقلاب دینى در این مدل، قابلیت تبیین زیادى دارد. دین خصوصاً دینى مانند اسلام، داراى ۳ خصوصیت اول این مدل مى باشد به طورى که سازمان دهى خاصى میان پیروان ادیان وجود دارد که بیشتر از طریق ایدئولوژى دینى و مناسک و احکام فردى و جمعى دین صورت مى پذیرد. همچنین بسیج گروهى در مورد دینداران به بهترین نحو صورت مى گیرد و با رهبرى دینى و حساس کردن عامه دینداران بر مسائل خاص دینى مى توان آنها را به راحتى در موردى خاص بسیج کرد و البته منافع مشترک و هدف مشترک نیز که در مورد دینداران به صورت قابل توجهى وجود دارد. بنابراین با تلفیق این نظریه و نظریاتى که قبلا مطرح نمودیم مى توانیم این ادعا را داشته باشیم که در شرایط عدم تعادل در جامعه و البته عدم استیصال، اگر دینداران نتوانند در چارچوب سیاسى و اجتماعى موجود به اهداف خویش دستیابى پیدا کنند، احتمال جنبش و شورش و نهضت و حتى انقلاب سیاسى و اجتماعى به شکل فزاینده وجود دارد.
۸ ـ مدل جهانى شدن معکوس
جهانى شدن معکوس نظریه اى است که معتقد است برخى انقلاب ها مانند انقلاب اسلامى ایران، مقابل جریان جهانى شدن غربى که سرمایه دارى و فرهنگ غربى را جهانى مى کند، ایجاد مى شود و نوعى جهانى شدن معکوس را نمایندگى مى کند که در آن عوامل فراساختارى مانند دین، نژاد، محیط زیست و حقوق بشر مورد توجه است. بر این اساسى «انقلاب اسلامى، مبنى بر یک انرژى است که آن را فراقدرت و یک قدرت اجتماعى بومى – جهانى معکوس مى توان تلقى کرد که همه اصول قدرتى بومى و جهانى را درنوردید. این فراقدرت اجتماعى، بسیارى از روندهاى بعدى خود را بدون برخوردارى از یک سامان و سازما قدرتى جهانى دنبال خود کشاند و منشأ تغییرات بنیادى در ایران و جهان پیرامون خود شد.»
ویژگى هاى انقلاب اسلامى و مقایسه با دیگر انقلاب ها
تاریخچه نهضت هاى اسلامى
به طور کلى اسلام، دینى اجتماعى است؛ پیامبر اکرم (ص) تشکیل حکومت داده اند و سیره ائمه معصومین (ع) نیز مبتنى بر دخالت در سیاست بوده است. البته بر همین مبناست که میان روشنفکران ایران امروز، اختلاف اساسى در پذیرش سکولاریسم وجود دارد. و بر مبناى مقدمه اى که ذکر کردیم ایجاد جامعه اى اسلامى و البته کاملا اسلامى بدون دخالت دین در جامعه و سیاست گرچه کمتر از امروز، اما به طور عملى بدون دخالت کامل، دور از واقعیت به نظر مى رسد. بر همین مبنا ست که در طول تاریخ اسلام، همیشه حکومت اسلامى وجود داشته است از ابتداى تاریخ اسلام که حدود نیمى از جهان را در اختیار داشت تا دوران عثمانى و حکومت ۴۰۰ ساله آن و پس از آن نیز، امروز بیش از یک میلیارد نفر مسلمان در ۵۰ تا ۶۰ کشور اسلامى زندگى مى کنند که در بسیارى از این کشورها، دین اسلام نقش اساسى در سیاست و اجتماع ایفا مى کند و در کنه عقاید اسلامى چه شیعه و چه سنّى، عقیده به مصلح اجتماعى و هدایت کننده موعود که جهان را پر از عدل و داد کند و اسلام را در جهان مسلط نماید، وجود دارد. لذا اسلام بدون سیاست و سیاست مسلمانان بدون تعالیم دینى شان ناقص است و بر همین اساس، در چند صد سال گذشته، همیشه نهضت ها و شورش هاى اسلامى در کشورهاى مختلف وجود داشته که در حیات سیاسى و اجتماعى مسلمانان و جهان پیرامون آنها تأثیر شگرفى داشته است.
نکته اساسى در اینجاست که بسیارى از نهضتها و جنبش هاى سیاسى واقع شده در جهان اسلامى، صبغه و رنگ و بوى کاملا دینى دارد و به دور از تئورى هاى اقتصادى، کارکردى و تضادى و…، تنها اسلام و رشد و اعتلاى آن و نیز ایده هاى اسلامى بوده که موجب و موجد جنبش سیاسى و انقلاب شده است. شیعه به طور عمومى مذهب اعتراض است و با توجه به مظلوم واقع شدن در برهه هایى از تاریخ و نیز تعالیم ائمه شیعه، وجود اعتراض و جنبش سیاسى جزو تعالیم اساسى محسوب مى شود و اهل سنت نیز طبق تعالیم خویش که معتقدند «خداوند هر ۱۰۰ سال مردى براى امت برمى انگیزد که دین او را توسط وى بازسازى کند و سامان دهد» یا امروز که بنیادگرایى هاى در اهل تسنن و خصوصاً گروه هایى مانند القاعده مشاهده مى کنیم همه دلیل بر سیاسى بودن و فعال بودن مذاهب مختلف اسلامى در طول تاریخ است.
از قرن ۱۳ هجرى قمرى نهضت هاى اسلامى، سرعت و شدت بیشترى یافت که وجه مشترک آنان این بود که همگى بر این عقیده بودند که اسلام، توانایى آن را دارد که به صرت که یک مکتب و ایدئولوژى، راهنما و تکیه گاه براى جامعه اسلامى باشد و سعدت و پیشرفت دنیوى و اخروى را به دنبال داشته باشد. استاد مرتضى مطهرى در کتاب خویش «نهضت هاى اسلامى در صدساله اخیر» به بررسى اجمالى و تاریخى نهضت هاى اسلامى پرداخته که در مجموع به فعالیت هاى سیاسى افراد مختلفى مى پردازد که به آنها اشاره مى کنیم، البته این نکته را ذکر کنیم که این نهضت ها تماماً وابسته به یک فرد است و حالت عمومى و فراگیر کمترى داشته است.
۱ ـ سید جمال الدین اسدآبادى؛ وى به عنوان یک متفکر سیاسى و اجتماعى به شناخت جهان در آسیا، آفریقا و اروپا پرداخت و در مجموع استبداد داخلى و استعمار خارجى را مشکل اساسى در جهان اسلام تشخیص داد و بر همین اساس راهکارهایى را مورد توجه قرار داد از جمله اتحاد اسلام، آگاهى سیاسى مسلمانان، شرکت فعالانه در امور مختلف، تجدد گرایى و فراگیرى علوم غربى و در عین حال عدم خود باختگى در مقابل فرهنگ غربى، مبارزه با خودگامگى و دورى از خرافات و عقاید انحرافى و متحجرانه.
۲ ـ شیخ محمد عبده؛ وى که شاگرد سید جمال بود، توجه خاصى به بحران اندیشه مذهبى و مسئله اسلام و مقتضیات زمان داشت. در همین زمینه او معتقد به مبارزه با جمود فکرى و قشرى گرى علماى دینى بود و نیز بر این مسئله تأکید داشت که نباید در انطباق اسلام با علم جدید، افراط و زیاده روى شود. او مانند سید جمال به اتحاد مسلمین خصوصاً شیعه و سنى عقیده راسخ داشت.
۳ ـ کواکبى؛ کواکبى از دیگر اندیشمندان مسلمان در صد سال اخیر و اهل سوریه بوده که بیشتر به آگاهى سیاسى و شعور سیاسى با استمداد از شعور دینى توجه داشت.
۴ ـ اقبال لاهورى؛ اقبال از شعرا و اندیشمندان فارسى زبان اما پاکستانى است که تأثیر زیادى بر جامعه اسلامى داشته است او به معنویت همراه با توجه به غرب و پیشرفت نگاه داشت. و با اینکه جزو اهل تسنن به شمار مى رفت اما احترام زیادى به اهلبیت پیامبر (ع) قائل بود.
ماهیت انقلاب اسلامى
ایران کشورى خاص در منطقه خاورمیانه است، ۱۱۰۰ سال اشغال، استبداد تاریخى، حیات قبیله اى، جمع گرایى، توهم توطئه، عدم تجربه واقعى مدرنیته و عدم تولد فرد در جامعه از ایران و ایرانیان، وضعیتى خاص آفریده است. اگر بخواهیم در چند جنبه به طور خاص و اجمالى اوضاع ایران را در هنگام انقلاب بررسى کنیم، به این نتایج مى رسیم:
– اوضاع سیاسى؛
وضعیت ایران از لحاظ سیاسى، پادشاهى مطلقه بوده و همیشه با عدم مشارکت سیاسى مردم روبرو بوده است، فساد مالى و ادارى فراگیر و فقر عمومى همیشگى، ناشى از فساد ادارى و فقدان لیاقت و شایستگى و صلاحیت در بوروکراسى ایران نمایان بوده و استعمار و استبداد به صورت دورانى بر این مملکت حکمرانى مى کرده است تا آنجا که در دوران اخیر یعنى حکومت محمدرضا پهلوى، استبداد داخلى همراه با استعمار نامحسوس خارجى بوده است.
– اوضاع اقتصادى؛
فقر و فساد و نابرابرى در چند صد ساله اخیر گریبان گیر ایرانیان بوده است و البته این موضوع، خیلى به عنوان مسئله براى جامعه ما مطرح نبوده است. و البته با توجه به بهبود وضعیت اقتصادى در چند سال قبل از انقلاب به واسطه فروش خوب نفت، طبقه متوسط جدیدى ایجاد شد که کارمندان دولت بودند و به طور کلى وضعیت اقتصادى چندان نگران کننده اى بر این حاکم نبود. البته با توجه با مسئله فقر دائمى و شکاف طبقاتى دائمى در ایران که امروز نیز مشاهده میشود.
با توجه به این مسائل و اوضاع نظامى و اجتماعى و فرهنگى ایران در دهه ۱۳۵۰ هجرى شمسى، انقلاب ایران با تئورى هاى بسیارى قابل تبیین است. و از لحاظ سیاسى، استبداد حکومتى در آخر به کمى آزادى منجر شد، شکاف طبقاتى، در عین حال عدم وجود وضعیت استیصال، و… اما آن چه بیشتر در انقلاب ایران و اهداف و نتایج آن قابل تبیین است، مسئله اسلامى بودن آن است. شاه با توجه به رویکرد مدرن و غربى خود، و نیز تأسى از پدرش رضاخان و کشورهایى مانند ترکیه و مصر، دینى بودن جامعه ایران را به فراموشى سپرد و در بسیارى از جاها نیز آن را مقابل مدرن شدن و پیشرفت مى دانست. در این وضعیت او بسیارى از عقاید دینى را زیر پا گذاشت، در مقابل مقدسات ایستادگى کرد و جامعه اى سکولار و رو به لائیسیسم را پیگیرى مى کرد که این با وضعیت اجتماعى مردم تقابل محسوس داشت. مردم ایران، مردمى دینى بودند و عقاید دینى خصوصاً با مناسک و احکام جمعى مانند نماز جماعت، روزه، مجالس عزادارى و… فراموش ناشدنى بود و اینها همراه با یک رهبرى قوى و کاریزما چون امام خمینى، توانست انقلابى دینى را پایه گذارى کند.
بر این اساس گرچه انقلاب ایران، برگرفته و متأثر از متغیرهاى فراوان اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى چون فقر، نابرابرى، مهاجرت، استبداد، طبقه متوسط شهرى، ضعف دستگاه نظامى رژیم، عدم حمایت خارجى ها و… بود، اما علت اساسى و شرط لازمه براى انقلاب مردم ایران، اسلام و تعالیم اسلامى و رهبران دینى بود که بدون آنها، و بدون شکل گیرى ائتلاف هاى گسترده میان گروه هاى دینى با طبقات سنتى و طبقه متوسط جدید، ایجاد انقلاب، بعید به نظر مى رسید.
جان فوران، نظریه پرداز معاصر که به تحقیقات اساسى درباره جامعه ایران و انقلاب اسلامى پرداخته است در تحلیل چند متغیره به تبیین علل انقلاب اسلامى پرداخته است که در نمودار ذیل به خوبى این متغیرها تبیین شده است.
نظام جهانى
/ ساختار اجتماعى
توسعه وابسته
|
دولـــت سرکــوبگــر
|
بازشدن نظام جهانى
/ فرهنگ سـیاسى مخالفان
| افت اقتصادداخلى
ائتلاف چند طبقه اى
|
بروز انقلاب اسلامى ایران
نمودار علل انقلاب اسلامى ایران
مقایسه انقلاب اسلامى با دیگر انقلابها
با توجه با به تئورى هاى مختلف انقلاب و انواع انقلاب که برشمردیم، تفاوتهاى فاحشى میان انقلاب اسلامى ایران و دیگر انقلابها قابل تبیین است.
مقایسه میان وضعیت سواد، شهرنشینى و بخش کشاورزى در شرایط انقلاب ایران با انقلاب هاى چین، ویتنام، روسیه، مکزیک و حتى فرانسه جالب توجه است که به طور کلى با آنها متفاوت است و ایران به واسطه مدرنیزاسیون حکومتى وضعیتى بسیار بهتر از لحاظ اقتصادى و اجتماعى در مقایسه با دیگر انقلاب ها داشته و در این مقایسه مى توان به خوبى به عامل و نقش مهم دین پى برد.
انقلاب فرانسه مکزیک روسیه چین ویتنام ایران
سال انقلاب ۱۷۸۹ ۱۹۱۰ ۱۹۱۷ ۱۹۲۷ ۱۹۴۵ ۱۹۷۹
درصد سواد – ۱۵ – ۱۰ ۱۸ ۵۰
درصد شهرنشینى – ۱۰ – ۱۰ ۱۵ ۵۰
نیروى کار کشاورز ۸۵ ۷۰ ۶۷ ۶۹ ۸۱ ۴۰
مقایسه اقتصادى و اجتماعى انقلاب ایران با دیگر انقلاب ها
که البته در این مقایسه نباید وضع زمانى را نیز نادیده گرفت که تأثیر زیادى دارد ولى در عین حال باید بر این مسئله تأکید داشت که انقلاب هاى مهم در عرصه جهانى در چنین شرایط اقتصادى و اجتماعى روى داده و انقلاب ایران با وضعیتى کاملا متفاوت.
ساموئل هانتینگتون، نیز در جدولى که در صفحه بعد آورده ایم به مقایسه الگوى شرقى و غربى انقلاب پرداخته که در تبیین تفاوت انقلاب اسلامى با انقلاب هاى غربى نکات جالب توجهى را ذکر کرده است.
مقایسه الگوى شرقى و غربى انقلاب
مقوله انقلابى الگوى غربى الگوى شرقى
توالى مراحل انقلاب تاحدودى مشخص مشخص
تحرک سیاسى علت نابودى رژیم قبلى معلول سرنگونى رژیم قبلى
دوران بعد از انقلاب نبرد طولانى میان گروه هاى انقلابى نبرد قدرت میان ضد انقلابیون و انقلابى ها
واژگونى نهادهاى رژیم قبلى در پایان نبرد انقلابى در آغاز نبرد انقلابى
زمان آغاز انقلاب نامشخص مشخص
محل قدرت رسیدن انقلابیون محلى دور از پایتخت پایتخت رسمى
خونین ترین نبردهاى انقلابى قبل از پیروزى انقلاب بعد از پیروزى انقلاب
زمان به پایان رسیدن نبردها مشخص نامشخص
تصرف نهادهاى قدرت به کندى به سرعت
ماهیت رژیم پیش از انقلاب تا اندازه ای مدرن بسیار سنتى
نبرد عمده میان انقلابیون و حکومت میان میانه روها و تندروها
قدرت میانه روها شکننده و ضعیف شکننده
ارعاب پیش از انقلاب و علیه ضد انقلاب پس از انقلاب و علیه میانه روها
مهاجرت وابستگان در پایان نبدر انقلابى در آغاز نبرد انقلابى
منابع و مآخذ
کتاب
۱ ـ بشیریه، حسین، «انقلاب و بسیج سیاسى»، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم ۱۳۷۹٫
۲ ـ فوران، جان، «مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعى ایران»، ترجمه احمد تدین، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ چهارم ۱۳۸۲٫
۳ ـ فوران، جان، «نظریه پردازى انقلاب»، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نى، چاپ اول ۱۳۸۲٫
۴ ـ کوهن، استانفورد، «تئورى هاى انقلاب»، ترجمه علیرضا طیب، نشرقومس، چاپ چهارم ۱۳۸۲٫
۵ ـ گیدنز، آنتونى، «جامعه شناسى»، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى، چاپ پنجم ۱۳۷۸٫
۶ ـ مطهرى، مرتضى، «نهضت هاى اسلامى در صدساله اخیر»، انتشارات صدرا، چاپ بیستم ۱۳۷۸٫
نشریه و سایت اینترنتى
۷ ـ اخضرى، فروغ السادات، «انقلاب اسلامى و نظریه هاى انقلاب»، جام جم آنلاین، ۶ خرداد ۱۳۸۲٫
۸ ـ پورفرد، مسعود، «انقلاب اسلامى، پرسشها و چالشها»، سایت اینترنتى WWW.BASHGAH.NET
۹ ـ پیران، پرویز، «جامعه اى با مردم پیچیده»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲٫
۱۰ ـ جلایى پور، حمیدرضا، «انقلاب و بحران دستاورد»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲٫
۱۱ ـ رضى، ولى الله، «انقلاب و اصلاح»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲٫
۱۲ ـ عاملى، سعیدرضا، «جهانى شدن معکوس و انقلاب دینى»، سایت اینترنتى WWW.CCIR.COM
۱۳ ـ محقق معین، محمد حسن، «مفهوم شناسى انقلاب»، سایت اینترنتى WWW.MOEIN.NET
۱۴ ـ مؤمنى راد، احمد، «آخرین انقلاب قرن»، سایت اینترنتى WWW.EHYA.COM