اولین درک من از جنگ، صدای گوشخراش آژیر، دویدن به سمت زیرزمین و پناهگاه، صدای ترسناک ضد هوایی ها، صدای انفجارها و شیشه شکستن ها و ترسیدن ها بود.
درکی مبهم از جنگ در ۴ – ۵ سالگی و اسم شهید و شهادت و دفاع مقدس و فامیل ها و همسایه های شهید و بعدها هم آزادگان و روایت فتح و….
در کنار فیلم های جنگی، یادم می آید در کتاب سوم یا چهارم ابتدایی لغت ((جنگ تحمیلی)) برایم سوال ایجاد می کرد. این که جنگ تحمیلی یعنی چه؟ خیلی ذهنم را آزار می داد.
سوم خرداد و سالروز آزادی خرمشهر برای بزرگترها خیلی خاطره انگیز بود ولی برای ما نه! اصلا درکی نداشتیم که چرا خرمشهر باید سقوط کند که آزاد شود؟ آنقدر تبلیغات و اطلاع رسانی درباره جنگ در این ۲۰ ساله کلیشه ای، شعاری و غلط بود که فکر می کنم اکثر افراد متعلق به نسل ما درک صحیحی از جنگ ندارند. شاید بیش از همه فیلم ها بود که تصویری از جنگ به ما می داد و در این میان فیلم های اولیه آنقدر شعاری و غیر حرفه ای بود که از شهدا و رزمندگان افرادی آرمانی و غیر قابل دسترسی می ساخت. بعدها ((لیلی با من است)) این کلیشه ها را تا حدودی شکست، ((آژانس شیشه ای)) آن را امروزی تر ساخت و ((اخراجی ها)) آن را به لجن کشید!! این مثال ها را از آن رو می زنم که سیاستگذاران هیچ تلاش جدی دیگری برای درک ما از جنگ نکردند. و نسل ما همواره در این مدت نمی دانند جنگ چه بود؟ برای چه بود؟ چرا ادامه پیدا کرد؟ و واقعا کدام طرف پیروز شد؟
من گرچه سعی می کنم نسبت به تاریخ معاصر ایران بی توجه نباشم و مطالعاتی درباره مشروطه و انقلاب اسلامی داشته ام، اما همواره جنگ برایم نقطه تاریکی بوده است.
در این میان خاطرات سیده زهرا حسینی با نام ((دا)) از مقاومت ۳۳ روزه در خرمشهر، شهدای آن دوران، جان فشانی ها، سختی ها و مرارت ها و بدبختی های زمان جنگ که گریبانگیر بخش زیادی از جمعیت ایران شده بود، درک بهتری از آن دوران را برایم رقم زد. وقتی دیدم که این کتاب ۸۰۰ صفحه ای به چاپ هفتاد و سوم رسیده و بیش از ۱۰۰ هزار نسخه از آن به فروش رفته، خوشحال شدم که افراد زیادی توانسته اند با این برهه از تاریخ کشورمان آشنا شوند. چرا که قلم و نگاه در این کتاب در عین کاستی ها و اغراق ها و انحراف ها که قابل چشم پوشی است، بسیار به دور از شعار و شعار زدگی و عوام فریبی و تقدس زایی است. جنگ و دفاع جانانه از میهن به بهترین شکل و ملموس ترین حالت در این کتاب به تصویر کشیده می شود و گاه آدمی می بیند که همراه با راوی در حال اشک ریختن برای مظلومیت ایران و ایرانی است… و وقتی دیدم که داریوش مهرجویی و بعضی از بازیگران ابراز تمایل برای فیلم ساختن از این خاطرات کرده اند، خیلی خوشحال شدم. امیدوارم این موضوع به واقعیت بپیوندد و جنگ و دفاع و رزمندگان و شهدا و جانبازان آن گونه که باید به ایران امروز معرفی شوند.