“جرج هربرت مید”، ۱۴۳ سال قبل، در ۲۷ فوریه (۸ اسفند) ۱۸۶۳ در ماساچوست زاده شد. این اندیشمند آمریکایی با تحقیقات و نظریات میان رشته ای، مورد توجه جامعه شناسان، فیلسوفان و روانشناسان اجتماعی در یک قرن گذشته بوده است و بیش از همه به عنوان یکی از جامعه شناسان کلاسیک شناخته می شود.
”مید” مانند اکثر جامعه شناسان در خانواده ای مذهبی و با پدری کشیش بزرگ شد و خود او نیز در کودکی تحت تعالیم مذهبی و اخلاقی در کالج مخصوصی قرار گرفت؛ اما در عین حال که بعد از مدتی به واسطه تعالیم داروینی و… دست از عقاید مذهبی شست و دلبستگی های الهیاتی اش را رها کرد، تا پایان عمر به عقاید و اخلاقیات مسیحی تا حدودی پایبند بود و این مسئله در زندگی اجتماعی و شخصیتی او به وضوح آشکار بود. وی بعد از فراغت از تحصیل از کالج ابرلین و مدتی تدریس در آنجا و نیز به صورت معلم سرخانه، در سال ۱۸۸۷ به هاروارد مراجعه کرد تا تحصیل در فلسفه را ادامه دهد؛ مدرک لیسانس او از این دانشگاه آخرین مدرک رسمی تحصیلی او بود. در پی آن، وی مدتی در آلمان به مطالعات روانشناسی و فلسفه پرداخت و ظاهرا از “زیمل” نیز بهره برد و سپس به تدریس در دانشگاه میشیگان و شیکاگو در آمریکا پرداخت. بر این اساس مید جزو اولین جامعه شناسان آمریکایی است که در حلقه جامعه شناسان شهری مثل پارک و دیگران قرار نمی گیرد.
نکته جالب در مورد “مید” تبحر فراوان وی در تدریس شفاهی و مشکل فراوان او در تالیف کتبی است! او یکی از جذابترین و بهترین اساتید دانشگاه شیکاگو محسوب می شد که دانشجویان فراوانی را در کنار خود گردآورده بود، بدون امتحان و با یک گزارش از مباحث درسی اش، فعالیت آنها را می سنجید و به شکل نجیبانه ای دور از قدرت و شهرت، با این که فلسفه تدریس می کرد اما طیف مختلفی از دانشجویان رشته های گوناگون از جمله جامعه شناسی را بر سر کلاسهایش حاضر می دید. درباره او ذکر شده که برای به تحریر درآوردن افکار و نظریاتش غیر از مسئله دوری از شهرت، با مشکل مواجه بود، گاه ساعتها پشت میزش می نشست و بالاخره با زحمت و حتی اشک فراوان، ورقی به تحریر درمی آورد! بر همین اساس، گفتگو بهترین وسیله او و نوشتن به منزله وسیله ای ضعیف و درجه دوم تلقی می شد و لذا در زمان حیات “مید” غیر از چند مقاله، هیچ اثر مکتوبی منتشر نشد و بعد از پایان عمرش بود که به تدریج آثارش منتشر شده و مورد توجه قرار گرفت؛ از جمله مهم ترین اثرش: “ذهن، خود و جامعه” یا “فلسفه کنونی”، “فلسفه کنش” و “جنبش های فکری در سده نوزدهم”.
آثار و نظریات “هربرت مید” در دو عنوان کلی ۱ – فلسفه عملگرایی و ۲ – نظریه کنش متقابل نمادین، قابل تبیین و تشریح است که نقش فراوانی در توسعه و بسط این نظریات و نیز افکار اندیشمندان بعد از او مانند پارسونر، مرتون و… داشت.
۱ – “مید” در صدر مدافعان عملگرایی قرار می گیرد؛ به گفته “ملتسر”، واحد بررسی او عمل است که هر دو جنبه آشکار و پنهان کنش انسان را در بر می گیرد. او که موکدا در تحقیقات اجتماعی و فلسفی خویش به عملگرایی معتقد بود، در توضیح این نظریه در زندگی انسان چند شاخصه مهم را نیز تبیین کرده است: الف – حقیقت در جهان واقعی به شکل آماده وجود ندارد بلکه ضمن عملکردها در جهان به گونه ای فعالانه ساخته می شود. ب – عمل آدمی و دانش او بر اساس سودمندی است. ج – شناخت اجتماعی و فیزیکی هر فرد از جهان بر اساس فایده ای که برای آن قائل می شود، تعریف می شود. د – برای شناخت کنشگران باید به شناخت آن چه عملا در جهان انجام می دهند، بپردازیم.
اما “مید” بر خلاف رفتارگرایان بنیادی به مسئله زبان نیز توجه دارد و علت اصلی تفاوت انسان و حیوان را در ظرفیت ذهنی انسان می داند و معتقد است تنها انسان است که می تواند در فاصله میان محرک و واکنش از وسیله ای به نام زبان استفاده کند.
۲ – بی شک نظریه کنش متقابل، مدیون آثار و افکار “مید” است. روش او پیگیری جامعه شناسی خرد بود و در حیات علمی اش از جامعه شناسی کلان و پهن دامنه بر حذر بود. کنش متقابل که یک امر خرد در ساختار اجتماعی است، از همین حیث مورد توجه “مید” بود. وی تفکر را محصول کنش متقابل در جهان اجتماعی می پنداشت و آموزش نمادها و معانی و فراگردهای ذهنی بشر را همه مدیون کنش متقابل می پنداشت. در عین حال، توجه او به فرد و کنش متقابل موجب رویکرد روانشناسانه از سوی او نمی شد و “مید” صراحتا توجهش به فرد در بطن جامعه بود و معتقد بود “رفتار یک فرد را تنها می توان از طریق فهم رفتار کلی گروه اجتماعی اش دریافت.” این اندیشمند آمریکایی در بسط کنش متقابل و دیگر نظریاتش به سه مقوله مهم ((ذهن، خود و جامعه)) پرداخت.
تلقی “مید” از (( ذهن))، نه شیئ و ماده که نوعی فراگرد اجتماعی است. ذهن از منظر وی گفتگوی داخلی انسان با خودش از طریق نمادهای معنی دار است و کردار و کنش هر کس زمانی معنی دار می شود که بتواند طوری ذهنش را به حرکت وادارد که خودش را جای دیگران بگذارد. به عقیده “مید” ذهن، ساخته و پرداخته خود است و البته در این مقوله زبان و نمادها نیز کم اهمیت نیستند و در واقع کنش انسان بدون زبان مشترک و نمادهای معنی دار ناقص است.
((خود)) نیز مانند ذهن از دیدگاه “مید” پدیده ای غیر عینی و لذا فراگردی آگاهانه است که ابعاد مختلفی دارد و از طریق جامعه ایجاد می شود. بر خلاف تصور ساده که ذهن، خود را می سازد و مجموع خودها، جامعه را تشکیل می دهد، بر مبنای نظریات “مید” جامعه است که خود هر شخص را می سازد و البته خود است که ذهن را خلق می کند. “مید” معتقد است خود هر فرد از روابط با دیگران به وجود می آید و آن را ساخته و پرداخته سالهای اولیه زندگی انسان می داند و مراحل پیدایش آن را در سه مرحله قبل از بازی (یک تا سه سالگی) بازی (سه تا چهارسالگی) و بازی با قاعده (چهار تا پنج سالگی) تحلیل می کند. وی در تحلیل مفهوم خود به دو موضوع” من” (آی) و”خودم” یا “درمن” (می) نیز می پردازد و معتقد است خود در رابطه میان “من” و”خودم” و البته در جامعه پدید می آید. تفصیل این مقوله در حوصله این مقال نیست اما اجمالا از دیدگاه او، “من”، بخشی از کنشگر است که فرد از آن بی اطلاع است و واکنش فوری غیر قابل پیش بینی اوست. و “خودم” یا “درمن” بخش آگاهانه فرد و مجموعه سازمان یافته از رویکردهای دیگران است که مورد قبول یک فرد قرار می گیرد.
((جامعه)) نیز از منظر “مید” بسیار ساده تر، سطحی تر و خردتر از آن جامعه ای است که مد نظر مارکس و دورکیم بود. او جامعه را یک سازمان اجتماعی می داند که ذهن و خود در آن متولد می شود و محلی است که کنش متقابل در آن صورت می پذیرد. و نهایتا این سه مقوله ذهن، خود و جامعه است که نظریه کنش متقابل وی راتکمیل می کند.
“جرج هربرت مید” غیر از این مقولات، نظریات فراوان دیگری نیز عموما در کلاسهای درس عرضه داشت و او که به قول “جان دیویی” اصیل ترین ذهن فلسفی را داشت، به ایجاد، بسط و رونق جامعه شناسی معرفت، روانشناسی اجتماعی و نظریه کنش متقابل مدد فراوانی رساند. او آشکارا نه چپ و نه راست بود و در روش نیز به نوعی عینیت گرایی معتقد بود؛ در روش شناسی او توجه به موقعیت اجتماعی و جنبه ذهنی و البته عینی جهان اجتماعی آشکار است.
خوب است این نوشته درباره “مید” که در ۶۸ سالگی و در سال ۱۹۳۱ چشم از جهان فرو بست را با سخنی از خود او در توصیف جامعه مطلوب به پایان بریم که تاکید بر وجود همکاری و کشمکش در جامعه و دربردارنده دیدگاه های او در نظریات جامعه شناسی نیز هست: “یک جامعهء به خوبی تکامل یافته و سازمان گرفته، جامعه ای است که از یک سو، یکایک اعضای آن با انواع شیوه های پیچیده و ظریف به یکدیگر مرتبط بوده و بدین سان همگی شان در تعدادی از مصالح مشترک سهیم بوده باشند و از سوی دیگر، افراد جامعه بر حسب مصالح گوناگون دیگری که به صورت فردی دارا هستند و یا بر وفق مصالح گروه های کوچکتر و محدودترشان، کمابیش با یکدیگر در کشمکش باشند.”
(با استفاده از زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، لوئیس کوزر – نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، جرج ریتزر – دانشنامه رشد).