هر یک از ما به حتم خاطرات سخت و تلخی از ماشین داریم. چپ شدن ماشینمان در چند روز اخیر و مرور وقایع ۲ – ۳ سال گذشته خود و خانواده ام و البته آمار کشته ها و مجروحین و مصدومین تصادفات ماشین در جاده های کشور، هر روز نگاهم را به این وسیله مورد نیاز و کشنده منفی تر از قبل می کند.
یک. ۴ – ۳ سال قبل بود، پسر دایی پدرم در بزرگراه بابایی تهران با بی ام و و با سرعت سرسام آور به گارد ریل وسط اتوبان برخورد کرد و به مدد ایربگ ماشین چند ده میلیونی اش امروز هنوز زنده است! البته تکه ای گوشت که در این همه مدت نه به آن صورت می فهمد و درک می کند و نه از پس کارهای جزئی روزمره اش بر می آید! کارخانه اش با ده ها کارگر نیز ورشکست شد و کارگران بدبخت، بیکار و بدبخت تر!!
دو. ۳ سال قبل در مرداد ماه پسر عموی نازنینم، دانشجوی آکسفورد که امروز دیگر باید فارغ التحصیل مدیریت بازرگانی می شد، مدتی کوتاه را به ایران آمده بود تا کنار خانواده باشد و البته سفری هم به شمال. در جاده مخوف شمال هم یک راننده تریلی با بی احتیاطی ماشین او را له می کند و او هم داخل ماشین با دستی بریده شده، محبوس می شود و غمگینانه جان می دهد!! بله جان می دهد!
سه. پارسال بود که در جاده قم – تهران لحظه ای حواسم پرت شد و جاده هم مثل همیشه مشکل داشت و به شن های کنار جاده منحرف شدم، انحراف همانا و چرخیدن ماشین در شن ها و منحرف شدن به وسط جاده و خوردن به گارد ریلها همان! یک لحظه هیچ حس نکردم جز رفتن! ماشین وسط جاده ایستاد و کمربند جانم را نجات داد اما دست و کتف مادرم که در ماشین بود، هنوز هم درد می کند!! از وضعیت روحی خودم و بلایی که سر ماشین آمد هم، هیچ نگویم بهتر است!
چهار. چند روز قبل گفتند یکی از اقوام که وضع چندان خوبی ندارد و با قسط و وام (که این روزها کم نیست) توانسته پراید بخرد، ۱۰ – ۱۵ روز بعد از خرید ماشین، همراه با همسرش به تبریز رفته تا چک یک طلبکار را نقد کند… اما به نتیجه نمی رسد و در عوض در مسیر برگشت، با یک مینی بوس تصادف می کند. از ماشین قسطی که چیزی نمی نماند و خودش هم الان در بیمارستان است با بیش از یک میلیونی که برای خرج عمل داده است!
پنج. دو – سه روز قبل سوار تاکسی شدم. کمی با راننده تاکسی گپ زدم… آدم خوبی بود. هنگام پیاده شدن در ترافیک، ماشین پیکانی قراضه از سمت راست و با عجله رد شد و به درب تاکسی برخورد کرد و سریعا درب ماشین فرو رفت و فکر کنم که ۱۰ – ۲۰ هزارتومانی خرج صافکاری اش بشود! ماشین ها کناری ایستادند و راننده مسافرکش هم جلو آمد، در نگاه اول تابلو بود که معتاد است. می گویم: آخه ندیدی من در را باز کردم؟ می گوید: من … خوردم اگر دیدم! بعد می گوید برای چی وسط خیابون در را باز کردی؟ حالا این بیچاره (راننده تاکسی) چه کار کنه؟ می گویم: ماشین تو که طوری نشده، برو پی کارت! او هم خوشحال می رود! من اما برعکس پولی هم همراه ندارم! راننده هم می گوید: طوری نیست! می گویم پولی ندارم و می گردم یک ۲۰۰۰ تومانی بهش می دم او هم می رود! با آن که آدم خوبی بود و حلال کرد و البته معلوم نبود که تقصیر او بود یا من یا راننده مسافر کش! اما از همان وقت عذاب وجدان دارم که چرا شماره ای نگرفتم تا بعدا پول صافکاری را بهش بدهم! آن بدبخت هم باید ماشین را بخواباند و از نان بیفتد تا صافکاری کند و….
شش. اما چند روز قبل، پدرم بهش می گوید برو فلان جا و برگرد… بعد از یکی دو ساعتی می آید و می گوید: ماشین چپ کرد! بله! ماشین به راست منحرف می شود و با سقف در دره ای با ۶ – ۷ متر فاصله از جاده می افتد البته با چندین معلق! بیمه کند حمایت و برای ماشین ۹ میلیونی، ۵ میلیون خسارت بریده است! و البته خدا را شاکریم که راننده هنوز زنده است و سالم!… اما وضع هر روز در حال بدتر شدن است!
این ها تنها مشتی است از خروار! از دیگر تصادفهای خودم و دوستان و اقوام و خویشان اگر بگذرم.. سالانه ۲۰۰ هزار تصادف و بیش از ۳۰ هزار کشته بر اثر تصادف کم نیست! از هر جنگ و طاعونی بدتر است! بگذریم از هزاران نفر که سالانه دچار نقص عضو و خسارت مادی و معنوی و روحی می شوند! (البته چندان گذشتنی هم نیست!) و بگذریم از سالانه میلیاردها تومانی که در ایران برای اینگونه موارد هدر می رود!
البته ماشین این وسیله زیبا و زشت، برای ما فقط عامل تصادف نیست! سالانه میلیون ها لیتر بنزین را هدر می دهد. پولی که باید صرف پیشرفت و سازندگی و نوسازی و تحقیق شود، هزینه سوبسید بنزین می شود تا دود شود و سالانه میلیون ها تن سرب را به خورد همگی ما دهد و انواع و اقسام بیماری و سرطان را به ارمغان آورد.
همهمه، گرما، بوق، ضعف اعصاب، عصبانیت و ترافیک و… از دیگر غنائم این ماشین لعنتی است! راستی بعضی ماشین ها مثل این پژوی وطنی هم اگر دوست داشته باشد ناگهان آتش می گیرد و خودش و راننده را می سوزاند… فکر کنم آمار ده ها کشته های آن برای مسئولین چندان قابل اعتنا و پیگیری هم نباشد! وقتی در ایران و در ۸ ماهه ابتدای امسال آمار کشته ها (۲۸ هزار نفر) سی درصد بیشتر از کشته های یک سال جنگ ما با عراق است، دیگر حرفی باقی نمی ماند. اصلا ما در ایران خودمان در هر ساعت ۲ تا ۳ نفر را براثر تصادف از دست می دهیم!اخبار روزانه تصادفها
به نظرم اگر دو هزار سال قبل هم به یک آدم بدوی می گفتی: دوست داری یک وسیله داشته باشی که تو را سریعا از جایی به جای دیگر می برد… اما باید خیلی پول بابتش بدهی! یک سوختی مصرف می کند که دودش کشنده است و عامل بیماری ها! سالانه صدها هزار نفر به علت تصادف با آن می میرند! سالانه میلیون ها نفر در جهان به علت آن بی سرپرست و مجروح و نقص عضو و… می شوند! باعث مشکلات روانی و سر و صدا و آلودگی و… می شود! ممکن است برای رفتن از یک طرف شهر به طرف دیگر هم ساعتها در ترافیک بمانی! به نظرتان آن آدم بدوی می پذیرفت یکی از این طاعون های متحرک را داشته باشد؟!
البته می دانم که استفاده غلط ما جهان سومی ها از این وسیله مضرات آن را بیش از آن چه باید کرده و کارکردهایش را محو کرده است. ما این مسئله جهانی را به بحرانی برای خود مبدل کرده ایم و مثلا نسبت به آلمان که ۴ برابر ما ماشین دارد، تصادفات ما ده برابر است. و در کل هم از نظر مصرف بنزین و تصادف در جهان رکورددار هستیم! لذا ما نشان داده ایم که تنها مشکل از خود ماشین نیست! مشکل از نهادینه نشدن فرهنگ استفاده از آن هم هست! چرا که این هم واقعیتی است که زندگی ما حتی یک روز بدون ماشین دیگر ممکن نیست! اما… ما ثابت کرده ایم که می توانیم این وسیله ضروری را به عامل مرگ و میر و بیماری مبدل کنیم!
اینجاست که دود و تصادف و زندگی به حقوق بشر هم ربط پیدا می کند. به نظر می رسدحقوق بشر تنها حقوق یک زندانی که به اشتباه زندان رفته نیست! اخلاق و وجدان حکم می کند که برای حقوق هزاران نفری که سالانه به این علت در ایران می میرند! صدها هزار نفری که سالانه سرپرست و نان آور خود را از دست می دهند! هزاران خانواده ای که از هم می پاشد! هزاران انسانی که بینایی و شنوایی و توانایی جسمی و روانی خود را از دست می دهند! میلیون ها انسانی که سالانه چندین کیلو سرب ناشی از دود ماشین ها را می خورند! میلیون ها ساعتی که در ترافیک ها یه هدر می رود! میلیاردها تومانی که برای سوخت و تصادف و جاده و… به هدر می رود! و برای هر انسان ایرانی … باید برای این همه انسان هم حقوقی قائل شد! اینها حقوق خود ماست، تنها حقوقی که حق و تکلیف و مجازات و تنبیه و تشویق و بود و نبودش همه به خودمان بستگی دارد! به خودمان و نه به جریمه و پلیس و قانون! پیگیری آن هم بستگی به فهم و شعور خودمان دارد نه سازمان های بین المللی حقوق بشری داخلی و خارجی!