خلاصه ای از کتاب: صد قانون نوشته مدیریت

نوشته ریچارد تمپلار – ترجمه مجید نوریان – انتشارات مبلغان – چاپ اول ۱۳۸۸

 

۱ –مدرسه بازرگانی هاروارد مدیر را کسی تعریف می کند که از طریق دیگر افراد به نتیجه می رسد. پیتر دراکر می گوید مدیر کسی است که مسئول طراحی و اجرا و نظارت است.

۲ –مدیریت هم علم است هم هنر! شما مسئول دسته ای از افراد هستید که شاید خودتان انتخاب نکرده اید. شاید دوستشان نداشته باشید. ممکن است چیز مشترکی با آنها نداشته باشید و شاید آنها هم چندان شما را دوست نداشته باشند. اما در مقام مدیر از شما انتظار می رود که به طور صحیح مدیریت کنید. شما نه تنها مسئول افراد بلکه مسئول بودجه و نظم و ارتباطات و کارآیی و موضوعات حقوقی و اداری و مرخصی و محیط و بهداشت و منابع و چای و لوازم التحریر و روشنایی و مشتری و…. هم هستید. مدیر بودن یک شغل دشوار است. چون شما در آن واحد مشغول دو کار هستید هم کار خود را انجام می دهید اما مراقب تیم خود هستید.

۳ – مدیر واقعی باید درک کند که وظیفه واقعی اش، اداره کردن فرآیندهاست و نه افراد. برخی گمان می کنند کارمندانشان، ابزار و مال التجاره شان هستند اما مدیر خوب در حال اداره کردن تحول، فرآیند، استراتژی، پیشرفت و موازنه است. شما باید بدانید افراد می توانند خود را اداره کنند، اگر شما اجازه بدهید.

۴ – تیم مجموعه ای از افراد نیست. سازمانی است با اصول پویایی شناسی و کیفیات و قراردادهای خاص خود. در هر تیم انواع افراد وجود دارند که همگی مشغول هل دادن هستند در جهات مختلف و با نیرویی نابرابر. یک مدیر واقعا خوب می داند که اگر تیمش پر و بال گیرد و به آسمانها برود او هم اوج خواهد گرفت. سعی کنید تیم خود را بهتر از خود کنید.

۵ – شما در مقام مدیر مجبور خواهید بود جلساتی برگزار کنید. کاری کنید که این جلسات موثر باشد و البته مفرح! از قبل تعیین کنید که هدف جلسه چیست و به این ۴ هدف اساسی جلسات توجه داشته باشید: خلق و درهم آمیختن یک تیم – ابلاغ اطلاعات – یورش فکری ایده ها و جمع آوری اطلاعات و تصمیم گیری.

۶ –به این مثل چینی توجه کنید: ((به من بگو، من یک ساعت به یاد خواهم داشت. به من نشان بده، من یک روز به یاد خواهم داشت اما اجازه بده انجام بدهم، همیشه به یاد خواهم داشت. )) اگر قرار است کارمندان پیشرفت کنند ضروری است به آنها اجازه دهید اشتباه کنند و یاد بگیرند. و سعی کنید به تیم اعتبار ببخشید وقتی شایستگی آن را دارد.

۷ – در مدیریت به اصطکاک ها حساس باشید. اگر آنها را در نطفه خفه نکنید رشد می کنند و به غول تبدیل می شوند. در صورت درگیری میان دو نفر آنها را از هم جدا کنید نباید معلوم شود که جانبداری می کنید باید آنها ببینند که شما اقدام آنی و قاطع انجام خواهید داد. اما بدانید چه وقت باید کوتاه بیایید.

۸ – اجازه بدهید کارمندان فکر کنند بیش از شما می دانند، حتی اگر نمی دانند! همیشه مجبور نباشید که کلام آخر را به زبان بیاورید. به آنها آموزش دهید که راه حل نزد شما بیاورند نه مسئله! این شرطی اساسی است که خیلی ها رعایت نمی کنند. این کار باعث می شود افراد حس کنند واقعا مهم و خاص هستند و به وفاداری، یادگیری، پردازش نظرات و رشد و پیشرفتشان کمک شایانی خواهد کرد.

۹ – مطمئن شوید افراد می دانند که دقیقا چه انتظاری از آنها هست. شرح کار و قرارداد دادن به کسی و بعد عقب نشستن و به انتظار موفقیت، کار آسانی است اما اگر فرد در این مسیر سردرگم شود چه انتظاری از او هست؟ از همان ابتدا به همه بگویید چه انتظاری از آنها دارید. او را راهبری کنید و هیچ گاه از تیمتان بدگویی نکنید.

۱۰ –باید بدانید که چه وقت در را با لگد ببندید. در مقام یک مدیر سیاست درهای باز فکر خوبی است اما لازم گاهی برای رسیدن به بعضی کارها، برای نشست خصوصی، برای عدم مزاحمت اطرافیان و برای این که به دیگران بگویید با آنها تفاوت دارید، لازم است گاهی در را با لگد ببنید و در دسترس نباشید!

۱۱ – همواره طرح های جانشین داشته باشید. باید در هر کاری که انجام می دهید یک بند چه می شود اگر… بگنجانید. اگر نگنجانید زمانی گیر می افتید و به نظر فاقد صلاحیت می رسید. هیچ وقت فرض نکنید وقت کافی دارید… ندارید!!

۱۲ – قاطع باشید حتی اگر به معنای آن باشد که در مواقعی اشتباه کنید. گاهی اوقات از اشتباه های بزرگ، چیز روشن و درخشان ظاهر می شود. سعی کنید اشتباه نکنید اما بدانید که بعضی اوقات اشتباه کردن بهتر است از وحشت زده نشستن و هیچ کاری نکردن!