نابرابری از مسائل مهم و اثرگذار در مطالعات اجتماعی است که می توان از ابعاد مختلف به آن پرداخت. از دید جامعه شناسان انواع نابرابری شامل موارد ذیل می باشد:
۱- نابرابری بیرونی (External Inequality): این نوع نابرابری که از بیرون بر فرد تحمیل می شود از تبعیض آمیزترین نابرابری هاست و به پایگاه محول فرد مربوط می گردد. سن، جنسیت، قومیت، نژاد، رنگ، مذهب، زبان و طبقه فرد موجب می گردد تا او موقعیت ها و تولیدات مختلف مادی، سیاسی، اطلاعاتی و اجتماعی را به دست آورد یا از دسترسی به آنها محروم گردد. مثلا حقوق یک زن به علت زن بودنش در ایران یا بسیاری از جوامع دیگر پایمال می شود. او از ارثیه کمتری نسبت به یک مرد برخوردار است. (البته بحث فقهی و حقوقی آن به مقال دیگری نیاز دارد). او به علت زن بودنش از حقوق مادی کمتری برخوردار است. به علت زن بودنش از خیلی محرومیت ها رنج می برد، حق قاضی شدن یا رییس جمهور شدن را ندارد و…. یا مثلا در ترکیه یک کرد، حقوق سیاسی و اجتماعی کمتری دارد. منزلت اجتماعی او تحقیر شده! به او به عنوان قاتل بی منطق نگاه می شود (البته بعضا) حق کسب بعضی مشاغل مهم را ندارد! حق ندارد در مدرسه اش زبان کردی بیاموزد! و ا ز خیلی حقوق دیگر نیز محروم است.
طبقه اجتماعی که یک فرد در آن متولد می شود نیز عامل مهم دیگری در نابرابری هاست! فردی که در خانه یک مامور شهرداری، یا معلم فقیر یا راننده و… متولد می شود. حق رفتن به مدرسه های بهتر را ندارد! حق رفتن به کلاسهای کنکور و استفاده از وسایل کمک آموزشی ندارد! حق بازی های مدرن و دسترسی به کامپیوتر واینترنت ندارد! منزلت اجتماعی او بسیار پایین است در هر اداره و نهادی حقوق او بسیار راحت تر ضایع می شود. و فرصت های او برای تحرک اجتماعی بسیار کمتر است! و البته تاسف بارتر این که او تمام حقوق را می بیند و به آنها آگاه است و صدا و سیما و رسانه های عمومی تماما در اختیار طبقه متوسط رو به بالاست. خانه های خوب، وسایل خوب، تفریحات خوب و… را به تماشا می گذارد و طبقه پایین سرخورده و فراموش شده است.
۲ – نابرابری درونی، (Internal Inequality) : این نوع نابرابری که بیشتر مختص جامعه مدرن است، ناشی از تقسیم کار اجتماعی در جامعه است. از آن حیث که استعداد افراد و توانایی آنان و نیز کارکرد و نقش هر کس در جامعه متفاوت است به اقتضای این تفاوت از بهره های متفاوت مادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برخوردار می گردد. که این نوع نابرابری اگر در مسیر صحیح هدایت شود و هر کس بتواند استعدادهای خود را در فضایی سالم شکوفا کند و همگان از حداقل شرایط و مواهب انسانی برخوردار باشند، عین عدالت است و نابرابری است که باید باشد تا جامعه بتواند ادامه حیات دهد.
درباره علل نابرابری نیز ایده های زیادی وجود دارد. ازاندیشه های ارسطویی که نابرابری را مطلقا لازم می دانستند تا فیلسوف مشهور دیوید هیوم، که ۴ عامل مادی (تقاضا زیادی و عرضه کم) روانی (انسان زیادت طلب)، اجتماعی ( قوانین و هنجارهای خاص) و سیاسی (قدرت) را در این باره مورد تاکید قرارداده و تالکوت پارسونز جامعه شناس معاصر که نابرابری را به ۴ علقه انسانی (مادی سیاسی اجتماعی و فرهنگی) و عدم تناسب تولیدات جامعه و نیاز انسانها در مورد این ۴ علاقه مربوط دانسته است.
به هر حال نابرابری مسئله جداناشدنی از انسان و جامعه انسانی است. کارل مارکس و اندیشه کمونیستی که بر این ایده بود که نابرابری باید برای همیشه در جامعه انسانی ریشه کن شود، به جد در حیطه عمل و نظر شکست خورد. اما این مسئله انکار ناشدنی است که نابرابری و احساس نابرابری می تواند کم و زیاد شود. می شود از شدت و گسترش آن جلوگیری کرد و می شود تا حدی عدالت را رعایت کرد! مثلا در بسیاری از کشورها با سیاست ها فرهنگی و اقتصادی مناسب، طبقات پایین اولا احساس خفت و خواری نمی کنند. و حتی برخی خود را به طبقات بالاتر متعلق می دانند. اما هرگز جامعه ای بدون نابرابری نمی توان فرض کرد از یکسو نابرابری درونی که لازمه جامعه است و از سوی دیگر نابرابری بیرونی نیز که به انسان و جامعه او پیوست خورده است، همراه همیشگی آدمی است. متغیرهای فراوانی غیر از آن که ذکر کردیم در آن دخیل است و تبعات فراوانی نیز به دنبال دارد و در اکثر پژوهشهای اجتماعی و بررسی های جرم شناسی و انحرافات، نابرابری اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به عنوان یکی از مهم ترین متغیرها حضور دارد.
به امید روزی که حداقل نابرابری ها زجر دهنده نباشد و همگان دارای حداقلی از معیشت مناسب باشند…….