ابلیس؛ شیطان یا Satan! این واژه قریب و عجیب و غریب و این مفهوم برزخی از کودکی برایمان در مقابل خدا قرار گرفته است! نوعی ثنویت که همگی بدان مبتلاییم! اگر خدا هست، اگر خدا خوب است، اگر خدا رحمان و رحیم است! اگر خدا هادی است! اگر خدا بهشت دارد! ابلیس هم هست، ابلیس هم در مقابل بد است، ابلیس هم رجیم است و فریبنده! و ابلیس و دنباله روی از او در پی اش دوزخ است! ابلیس به مانند خدا، جنسیت و مکان و زمان ندارد… ابلیس آنقدر بد است که جلوی خدا با آن عظمتش ایستاده! ابلیس است که ما را به خطا می برد! ابلیس است که مقابل آدمی سجده نکرد و عهد کرد و سوگند خورد که آدم را بفریبد تا وقت معلوم! و عجب که خدا نیز این مهلت را به آن رانده شده داد تا آدمی را بیازماید! گو این که اگر شیطان نبود، خدا، خداییت نمی یافت یا اگر این مظهر بدیها و صیاد شهوت آدمیان نبود، پرستنده خالص و مخلص از سست ایمان بی تقوا تمییز داده نمی شد!
این ها اسطوره، افسانه یا عقیده هر چه که باشد با ماست! سالهاست که انسانها با هر دین و مرامی از شیطان می هراسند از شر او به خدای پناه می برند و او را لعن و نفرین می گویند و حتی آنجا که ابلیس بر ابراهیم ظاهر شد بر آن هاله که امروز سنگش کرده اند، سنگ می اندازند و رجمش می کنند! واقعیت این است که غیر از فرد، جامعه نیز رابطه متقابل و وسیعی با این مفهوم دارد… تقابل انسان با ابلیس موجد و موجب روابطی بس گسترده میان جامعه و شیطان شده است… نقش جامعه در شکل دهی به شیطان از ساخته و پرداخته شدن شیطان در ذهن آدمیان گرفته، نوعی هراس و فوبیای دائمی از ابلیس، بالا بردن آن در جوامع سنتی، مقابل خدا قرار دادن، دوست داشتن و تکریم و تقدیس آن نزد صوفیان وعرفا، تا کم اهمیت شدن آن در زندگی مدرن و متقابلا نقش شیطان نیز در جامعه در روابط اجتماعی، اخلاق اجتماعی، تاثیرات روانی بر انسانها، شکل دهی ویژه به نهاد دین و دین مداری انسانها، تاثیر اسمی و ظاهری و نیز معنوی و باطنی در روابط و ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، شیطان خواندن انسانهایی در دوران های مختلف مثل جادوگران یا شیطان تلقی کردن مفاهیمی در دوران حاضر مثل دموکراسی و حقوق بشر و سرمایه داری، نقش آن در ادبیات و هنر و فرهنگ، ظهور جریانهای شیطان پرستی و… همیشه در همه جا و همه زمان وجود داشته است. به هر روی رابطه انسان و شیطان و جامعه، رابطه ای است به وسعت تاریخ و به اندازه فرهنگ بشری!
در دو رویکرد دو نگاه متفاوت به ابلیس وجود دارد که واکاوی هر یک جالب به نظر میرسد، گرچه می دانم اینجا مقال این واکاوی نیست! (باید اشاره کنم که این دو نگاه را در دایره المعارف بزرگ اسلامی و نیز کتاب جامعه شناسی روشنفکری دینی نوشته دکتر عباس کاظمی دنبال کرده ام).
۱ – ابلیس یا شیطان که رانده شده از درگاه خدا معرفی شده و در کتب مقدس خصوصا قرآن کریم بارها از او به بدی یاد شده چرا که برخلاف اذن خدا بر آدم سجده نکرد! این شیطان در نگاه عارفانه و صوفی گرایی چندان هم بد نیست! عرفا و صوفیان بزرگی از جمله غزالی، عین القضات، میبدی، بایزید، سنائی، مولوی، عطار و سرآمد آنان، منصور حلاج با نگاه خاص به وحدانیت خدا و همه چیز را از خدا دیدن، رویکردی حتی مثبت و تقدیس شده به ابلیس دارند! حسن بصری می گوید: اگر او نور خود را بر خلق ظاهر کند، به خدایی پرستیده میشود! بایزید بسطامی، بر حال او دل می سوزاند و طلب بخشش می کند! ذوالنون مصری از کمال اخلاص ابلیس در بندگی با تحسین یاد می کند! برخی سنگ انداختن بر او را حتی دو را جوانمردی می دانند! معتقدند شیطان از صفت جباریت خدا بوجود آمده، گناه ابلیس، عشق به خداست و او اگر یقین داشت با سجود به آدم نجات می یافت، هر آینه چنین می کرد! و همانطور که نور مصطفی از جمال الهی است، نور ابلیس از جلال الهی!
۲ – شیطان در قرائت رسمی و فقهی از دین، مظهر شر است که آدمیان بیشماری را در چنگ خود قرار می دهد… هر کس که گناه کند، به فقه عمل نکند، غیر شیعه باشد (از نگاه ما)، بی دین باشد، کافر باشد، به علوم غیر دینی توجه کند وقس علیهذا… او بی شک گرفتار شیطان است! در هر دین و مذهبی این نگاه وجود دارد، پیروان سرسخت هر دینی معتقدند آنها تنها راه حقیقت را می پیمایند، دیگران گرفتار شیطان اند و اسیر شر! و این نگاه در طول تاریخ هماره وجود داشته است. اما در زندگی مدرن با پذیرش تکثر و پلورالیسم، نقش شیطان کم رنگ و کم رنگ تر می شود! در بینش جدید به دین، حقیقت تنها نزد ما نیست، همه، بندگان خدا هستند، صفت هادی بودن برای خدا موجب هدایت عامه برای جهانیان است نه تنها ما یا فرقه ما! گناه و اشتباه حق آدمی است! همین خطاها و کجروی ها خود در زندگی فردی و اجتماعی موجب کمال و ترقی آدمی است، حق به همان اندازه پخش است که شر! یقین و حقیقت خیلی دور و سخت است و لذا در زندگی مدرن، گرچه شیطان حضور دارد… اما جایگاهش معلوم نیست! گستره و نفوذش بسان گذشته نیست و روز به روز ضعیفتر می شود! با قرائت های جدید از دین، با تفسیر های نو با فرقه های نو و با تلقی ها و مصداق ها نو از دین داری نمی توان گفت: در دیگری شیطان حلول کرده، شیطان در جلدش رفته و به سمت شر رفته است! یا باید با نوعی تحجر و سخت دینی و قشری گرایی و انحصار گرایی به آن برسیم که تنها ما حقیم و هر دیگری شیطان یا در مسیر اوست! یا با پذیرش شمول گرایی و فراتر از آن، کثرت گرایی بدانجا برسیم که اگر مذهب و مراممان حق است، دیگران نیز می توانند حق باشند، دیگران نیز مشمول هدایت خدایی اند! هر کس خطا کرد حتما شیطان و شیطانی نیست و از اینجاست که شیطان در زندگی مدرن رو به مردن است! قبل از آن که نیچه کشف کند خدا مرده است! شیطان مرده بود! شیطانی که روزی بخش عظیمی از اندیشه آدمی را همراه با خدا دربرمی گرفت، قبل از آدمی بود، مایه گمراهی و نزول آدم از بهشت برین شد، در مقابل هر اهورا و خدایی، او نیز شاخص و مطرح میشد… او از آغاز مدرنیته مرد! نقش او امروز تنها اسطوره ای است که گاهی سر بر می آورد! گرچه هنوز کسانی یاد و نام او را زنده نگه می دارند، او را می پرستند! درباره او و گذشته و آینده اش داستانها می سازند! یا ۴۲ میلیون صفحه در اینترنت به نام اوست! و برخی هنوز از شیطان بزرگ یا محور شرارت دم می زنند، یا برخی هر چه به مذاقشان خوش نیاید حتی دموکراسی و مدرنیته را شیطان می دانند! اما شیطان آن قلمرواش را از دست داد… امروز اگر هم آدمی خطا و انحراف و گناه می کند… نامی از ابلیس نیست، این شهوت و احساس و عقل ناقص انسان است که او را منحرف می کند و به خطا می برد که با انسان گرایی دوران ما، این نیز نه بر دوش شیطان گذاشته می شود که به خود آدمی مربوط است… آدمی در جبر شیطانی نیست، او مختار است و از همین جاست که مسئول کردار خویش است و خطای خود را به چیزی موهوم حواله نمی دهد!
بنابراین اگر نگاه جامعه شناسانه تاریخی و تطبیقی به مقوله شیطان داشته باشیم، بی شک کاهش نقش و کارکرد شیطان چه در زندگی فردی و چه حیات اجتماعی ما قابل ملاحظه است. با این واقعیت که در جوامع سنت گراتر، دین مدارتر، با ساخت فرهنگی دینی و ایدئولوژیک این کاهش سرعت کمتری دارد، همانگونه که سرعت این تغییر در روستایی ها نسبت به شهریها، محافظه کاران، پیرترها و افرادی با دین مداری قشری و معیشت اندیش، و نیز در کم سوادتر ها کمتر از دیگران است!