درباره تفاوت مدیریت و رهبری، نکات ومطالب و کتاب های زیادی وجود دارد. بی گمان سازمانی موفق تر است که مدیر، به جای ریاست، رهبری کند. دایره نفوذش را بیشتر کند و بتواند با رهبری مسئولانه و همدلانه، همه پرسنل را به سمت اهداف سازمانی، هدایت نماید. برخی اندیشمندان، رهبری را فراتر از مدیریت می دانند و برخی، هم بخشی از وظایف مدیریت! من در اینجا قصد ندارم، درباره تفاوت مدیریت و رهبری بگویم؛ چرا که معتقدم مدیریت به معنای واقعی کلمه باید همراه با رهبری باشد و مدیری که رهبری نداند و نیروهایش را رهبری نکند، در دستیابی به اهدافش هم موفق نخواهد بود.

تفاوت مدیریت و رهبری؟

بی گمان مدیری می تواند منابع انسانی اش را خوب مدیریت و کنترل کند، در آنها حس دلبستگی ایجاد کند، آنها را وفادار و متعهد سازد و همه را در مسیر دستیابی به اهداف سازمانی هدایت نماید که یک رهبر باشد! پس سوال اصلی که از ما می پرسد، مدیریت یا رهبری؟ سوالی بلاوجه است؛هم مدیریت و هم رهبری و در عصر حاضر، مدیری که رهبر نباشد، مدیر نیست! اما رهبر کیست  و چه خصوصیاتی دارد؟

رهبر فردی است دارای نفوذ، دارای کاریزما و دارای قدرت که توانایی ترغیب دیگران را برای دستیابی به هدف معین دارد، او می تواند مشتاقانه، گروه و تیم را تحت تاثیر قرار دهد و روی آنها نفوذ داشته باشد که با حداکثر توان و اشتیاق برای دستیابی به اهداف گروهی تلاش کنند. یک مدیر که بخواهد نقش رهبری را هم در سازمان به خوبی ایفا کند، باید شرایط و ویژگی هایی داشته باشد. از جمله:

  • از ویژگی های مهم رهبر، مقبولیت، مرجعیت، محبوبیت و پایگاه اجتماعی خوب روی تمامی کارمندان
  • شجاعت ، اعتماد به نفس و صراحت و دفاع از حق، هرچه که بخواهد باشد.
  • انگیزه و انگیزش بالا و الهام بخشی و ایمان به کار وتوانایی انجام کار در مسیر دستیابی به هدف از دیگر ویژگی های یک رهبر در سازمان است.
  • رهبر خودش، جلوی همه است، با همه است و از دور و از پشت دستور نمی دهد! او نمی گوید بروید انجام دهیم، می گوید برویم انجام دهیم.
  • رهبر باید آینده نگر، آرمانگرا و ریسک پذیر باشد.
  • رهبر در رعایت ارزشها و اصول و هنجار هم الگو است و هم ثابت قدم.
  • رهبر یک سازمان باید تیم سازی کند و جانشین پروری و تفویض را به بهترین شکل انجام دهد.
  • او باید برای دستیابی به اهداف شور و اشتیاق داشته باشد و این شور را به تمامی پرسنل منتقل کند و همه از الگو و الهام بپذیرند.
  • رهبران معمولا هوش بالایی دارند، هوش اجتماعی زیادی دارند، دیگران را درک می کنند و می توانند برای ترغیب کارمندان، قوی و هوشمندانه و رسا صحبت کنند.
  • رهبران به نیروها به عنوان سرمایه انسانی و همراه و کمک و یار نگاه می کنند نه افرادی دون پایه که مثل رعیت فقط باید دستور بشنوند و اجرا کنند.

مدیر اگر بخواهد به خوبی رهبری کند و به اهداف خودش دست پیدا کند، بیش از همه باید بتواند نفوذ خوبی روی منابع انسانی اش داشته باشد. مشکل بسیاری از مدیران این است که نمی توانند در دیگران و افکار آنها نفوذ کنند و با خودشان همفکر سازند تا آنها را به سمتی که می خواهند، هدایت کنند. من بسیار مدیرانی را می شناسم که ایده ها و افکار خوبی دارند، برنامه ریزی خوبی کرده اند، ساختار و شرایط خوبی به وجود آورده اند، حتی نیروهای انسانی خوبی هم جذب کرده اند، اما توان نفوذ روی منابع انسانی ندارند، نمی توانند آنها را رهبری کرده و تحت تاثیر قرار دهند و انگیزه و انگیزش لازم را برای حرکت نیروها به وجود بیاورند!

ما می دانیم که نفوذ فقط با حقوق و پاداش و یا تنبیه و توبیخ ایجاد نمی شود، که اگر لحظه ای اینها نباشد، نفوذ هم از بین خواهد رفت، پس یک مدیر که وظیفه رهبری دارد باید فراتر از اینها بتواند، دایره نفوذش را در سازمان بگستراند تا موفق شود. ما همواره در طول تاریخ دیده ایم، مدیران و رهبرانی که نفوذ و کاریزمای زیادی داشته اند، خیلی موفق تر بوده اند، “بیل گیتس” در مایکروسافت، “استیو جابز” در اپل، “فرگوسن” در تیم منچستر یونایتد و… مثالهای فراوانی وجود دارد که نشان می دهد آنهایی که خوب سخنرانی می کنند، خوب مهارت ارتباطی دارند، نفوذ کلام دارند، کاریزما دارند و بهتر از همه می توانند دیگران را متقاعد سازند و ایده ها و خلاقیت ها و افکار خود را عرضه کنند، آنها بیش از همه می توانند ماندگار شوند و رشد و توسعه پیدا کنند. اما برای توسعه نفوذ در یک سازمان چه کارهایی باید انجام داد؟ مثلا اگر بخواهیم که کاری جدید یا پروژه ای جدید تعریف کنیم و در پرسنل نفوذ کنیم و همه را همراه کنیم، چه باید کرد؟

1 – نفوذ بر دیگران می تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم و با روش منطقی مثل ارائه مدارک و شواهد و آمار و ارقام و یا روش عاطفی و احساسی مثل تشویق و پاداش و ترس و تنبیه ایجاد شود.

2 – فردی می تواند نفوذ داشته باشد که اختیار و قدرت قانونی دارد، یا اطلاعات دارد یا ارتباطات و رفاقت دارد و یا پاداش و تنبیه در اختیار اوست و یا مذاکره و معامله بلد است.

3 – مدیر برای نفوذ بیشتر باید خلاقیت داشته باشد و با شیوه ها خلاقانه و ابتکار به معرفی و یا حتی فروش ایده هایش بپردازد. اگر قرار است پروژه ای را در سازمان معرفی کند و همه را برای دستیابی به آن، به صف کند باید به بهترین نحو آن را پرزنت و معرفی کند.

4 – برنامه های شما باید با اصول خودتان، اصول سازمان و اصول کارمندان همخوانی داشته باشد تا آنها نیز همراه شما شوند.

5 – مدیر باید قاطع و صریح باشد، نباید مردد باشد و هرگز نباید نیروی شما حس کند که شما باری به هر جهت صحبت می کنید که نفوذتان خدشه دار شود.

6- همواره برای نفوذ بیشتر، از افراد با نفوذ سازمان هم بهره گیری کنید، ابتدا آنها را همراه خود کنید و بعد در جمع نفوذ خود را استیلا دهید.

7 – دیگران برای این که همراه شما شوند باید حس نفع  داشته باشند، در هر کاری به آنها القا و تفهیم کنید که یک پروژه یا یک دستور العمل چگونه نفع آنها را نیز در پی دارد.