می گویند در عشق، رخنه متقابل میان دو طرف است که عشق را عشق می کند… وسعت رخنه و عمق رخنه، هر چه بیشتر باشد، محبت بیشتر به عشق نزدیک می شود و نهایت آنجاست که با خودفاش سازی متقابل، دو آشنا آن چنان یکدیگر را شناسند و در هم می شوند که از هم شوند و برای هم! عشق آسمانی نیز چنین است، با این تفاوت که یک طرف ماجرا حل است، خدا عاشق بنده اش است و تنها می ماند این طرف! در واقع خدای بزرگ، خود را آن گونه به بنده اش می شناساند که بنده او را صدا می زند چونان که خود را صدا می زند، بنده او را می خواند چنان که نفسش را می خواند و بنده درنهایت، خود و خدا را در هم می بیند. آن باریتعالی که ظرفیت های خداشناسی را در ما و کنارمان نهاده، تنها باید چشم باز کنیم و خود و خودش را ببینیم تنها مانده که ما این خود و خدا را نزدیک هم کنیم تا بتوانیم با تهذیب و آمادگی نفس و نزدیکی به او، این عشق را دوطرفه کنیم… این عشق آسمانی و ازلی و ابدی! این عشق جاودان و ماورایی!…..
دعا خصوصا آن ادعیه که صادر از آن الگوهای آسمانی اند، جلوه ها و شاخصه های زیبا و مطمئن این ارتباط و خودشناسی و خداشناسی و خودفاش سازی است…. دعاهایی چون دعای عرفه.
دعای عرفه منسوب به امام حسین در روز عرفه آخرین حج آن امام است… امامی که موسم حج را ترک کرد برای حج اکبر. برای مقابله با ظلم و فساد؛ برای اصلاح و امر به نیکی و نهی از بدی ها، امامی یک ماه قبل از شهادتش در این فرازهای زیبا، دعایی آسمانی را به یادگار نهاد. دعایی سرشار از عشق به خدا، شناخت خود و خدا، شناخت بدن و مواهب الهی، تعظیم دربرابر نعمت های بی پایان خدا، استغفار از گناهان و طلب استمداد برای عمل صالح… دعایی که فرازهای آن آکنده از لفظ خدا ست…. ((الهی))…. الهی …. الهی …. بارها و بارها می گویی خدای من… خدای من… خدای من و تسبیح و تشکر و استغفار و مددجویی از او را دم می زنی! دائم می گویی:خدای من! ذکر از خدا و خدای ما نیست، تنها دم می زنی از خدای من…
از او می خواهی یقین و اخلاص در عمل و نور بصیرت و دین داری صحیح را نه دین زنگار گرفته و مهجور و محجور و قشری را: ((اللهم اجعل غنای فی نفسی و الیقین فی قلبی و الاخلاص فی عملی و النور فی بصری و البصیره فی دینی)).
شکر او را به جای می آوری که هر چه خواسته ای به تو داد، اگر اطاعتش کنی، حتی شکرت می کند و اگر شکرش کنی، نعمتت را افزون می کند: ((الهی ان سئلتک اعطیتنی و ان اطعتک شکرتنی و ان شکرتک زدتنی)).
خدا را به خاطر نعمت ها و صفاتش فریاد می زنی که برتو منت نهاده، نعمتت داده، کمال و زیبایی ات بخشیده به تو عطا کرده موهباتش را و گناهانت را پوشانیده: ((انت الذی مننت، انت الذی انعمت … احسنت… اجملت… اکملت… رزقت… وفقت… اعطیت… اغنیت… هدیت… سترت …عافیت…)) و خودت را هم جار می زنی نه برای دیگران که تنها برای خود او از خطاها و غفلت ها و گناهان و انحرافاتت و وعده ها و توبه هایی که کرده ای و زیرپا نهاده ای: ((انا الذیت اسأت، انا الذی اخطأت … جهلت… غفلت… سهوت…وعدت… اخلفت…)) و با این رابطه دو طرفه و شناخت خود و خدا، از او می خواهی خودت را بیشتر به خودت بشناساند، خطاهایت را نادیده انگارد، کمکت کند که در خدمت خود و خلق باشی و عمل صالح و نیک و خدمت به دیگران را سرلوحه قرار دهی.
خدای را می گویی من که در غنایم فقیرم، چطور در فقرم فقیر نباشم؛ من که در دانایی هایم هم جاهلم چطور در جهلم جاهل نباشم و من که در خوبی هایم بدم، چگونه در بدی هایم بد نباشم! ((الهی انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری؛ الهی انا الجاهل فی علمی فکیف الاکون جهولا فی جهلی… الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی)) … این جاست که خود را فاش می کنی، خود را خرد می کنی و در برابر عظمت او هیچی خود را اعتراف می کنی!
و از خدا می خواهی که قبل از حلول روحت به آن دنیا، از گمراهی و هوای نفس و شک و شرک و فسادت نجاتت دهد! کاری که تنها از خودت و با کمک اوست که شدنی است: ((الهی اخرجنی من ذل نفسی و طهرنی من شکی و شرکی قبل حلول رمسی)).
کاش درک می کردم رابطه خود و خدایم را! کاش می شناختم خود و خدایم را! کاش ارزش و حرمت قائل بودم برای خود و خدایم! کاش روز عرفه نه یک روز که تک تک روزهای سال بود! کاش….
نوشته ای از دکتر علی شریعتی درباره دعای عرفه: ((اگر به فرض که هيچ دليلي بر حقانيت و صلاحيت امام حسين(ع) نباشد، بعد آدم يك بار دعاي عرفه بخواند، ميشود به «حسين» ايمان نياورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟ ديوانهاش نشود؟ آيا چنين چيزي امكان دارد؟……))