تعالیم سقراط در باب اخلاق، آنچنان بروز و ظهور دارد که او را خداوند اخلاق نامیده اند. در گذری ساده بر عقایدش دو نکته را جالب یافتم.

۱ – سقراط تعلیمات اخلاقی را تنها موعظه و نصیحت نمی داند و برآن است که نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی دارد فلذا مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمی روند بلکه چون خیر و نیکی را تشخیص نداده اند و در اشتباه و نادانی به سر می برند روی به خطا و اشتباه و ذم اخلاقی می آورند. و از همین روست که یافتن تعریف صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد.

این مسئله در دنیای امروز با وجود انفجار اطلاعات و رشد اندیشه و آگاهی آدمی هنوز هم وجود دارد. گرچه همه چیز را می دانیم و از همه چیز می دانیم، اما هنوز هم تعریف ساده و جامع سعادت و عدالت و صداقت و… بر ما مکشوف نیست. هنوز هم آدم ها می میرند از فقر و بدبختی و جنگ در حالی که حکمرانان دم از عدالت می زنند و هنوز هم رای ها برابر نیست و هنوز هم سعادتمند در دید آدم ها  و فلاسفه متفاوت است. حال جای سوال اینجاست که با دید پلورال و تکثر گرا اصلا می توان به این نوع اخلاق سقراطی رسید و تعریف صحیح  و واحد از فضایل اخلاقی را برای همگان انتزاع کرد؟

۲ – در همین مسیر اهتمام سقراط به اخلاق، بنیاد تعلیمات او این است که انسان جویای خوشی و سعادت است و اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمی آید بلکه ۱ – به واسطه جلوگیری از خواهش ها و تمنیات نفسانی میسر می گردد ۲ – سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و سعادت هرکس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهد.

این دیدگاه نیز با رواج تلقی اپیکوری و لذت گرایی مدرن چندان رواجی ندارد، هم انسان مدرن چنان چه گفتیم در برابر سعادت در گیجی تام به سر می برد! هم همه دست ها و دستواره ها بر مسیر تمتع  و بهره مندی انسان می کوشند و هم فردگرایی خودخواهانه و ناقص ما سعادت جماعت را وانهاده و تنها بر همان بهره مندی انسان متفرد تاکید می کند.

بر این اساس، اخلاق سقراطی  گرچه می تواند کارکردی قابل توجه برای زندگی به دور از اخلاق امروز ما داشته باشد اما به واسطه علل مختلف در زندگی روزمره دم زدن از سعادت و اخلاق امری است شبه سنتی و مهجور و تعالیم بزرگان اندیشه و خرد و دین درباره این مسائل نیز به واسطه عصری بودن فراموش شده اند از جمله فضائل پنج گانه سقراطی است: حکمت – شجاعت – عفت – عدالت و خداپرستی که تاکید فراوانی بر آنها می کند.