شبی را که بخاطر عمل جراحی در بیمارستان خوابیدم با پیرمردی هم اطاق بودم که درد بدی داشت و هر چند دقیقه یکبار به دستشویی احتیاج پیدا می کرد، پرستاران که وضعش را دیده بودند اجازه داده بودند پسرش از او مراقبت کند. اسمش حسین بود، شاید ۲۵ سال داشت اما نمونه اش را تنها در کتابها و فیلمها دیده بودم. چند شبی بود که در بیمارستان بودند و البته بعد از من نیز ماندند، آن یک شب را که من دیدم به علت مشکل پدرش شاید نتوانست  بیش از ۲ ساعت بخوابد. پدر دائم غر می زد و دستور می داد و ناله می کرد و…. و پسر با این که روز اولش نبود، اما هرگز خود را ناراحت نمی کرد، قیافه اش را هم تغییر نمی داد و با میل و رغبت عمل می کرد، دائما یا پدر را به دستشویی میبرد یا برایش لوله و… می آورد، و هیچ ناراحت نمی شد حتی اگر در وسط غذا خوردنش، پدر چیزی از او می خواست… من که تنها یک روز با آن پیرمرد گذراندم ـ که او هم شاید حق داشت و درد می کشید ـ  عاصی شدم و می خواستم از آنجا فرار کنم! اما این حسین آقا با عشق و علاقه در خدمت پدر بود… جالب بود که صبح روز بعد فهمیدم حسین داستان ما که عکسش را نیز گرفتم، ازدواج هم کرده و فرزندی یک ساله دارد، زنش تلفن کرد که فرزندت مریض شده و بیا او را هم  دکتر ببر!

این گونه رفتارها به نظر می رسد تنها در جامعه ماست که دیدنی است. در فردگرایی و تقسیم کار پیشرفته و انسجام ارگانیکی غربی، عموما فرزند از سنی خاص از خانواده مستقل می شود و خود پی کار خود است و هر کس در پی کار خویش! اگر یک بیماری برای پیری یا هر فردی عارض شد، خودش پول می دهد یا دولت حمایت می کند و از امکانات بیمارستان استفاده می کند… فرزند شاید به ملاقات والدین هم نیاید! در هنگام مرگ نیز اگر فرزندان خیلی وظیفه شناس باشند، تنها اقدامشان برگزاری مراسم مختصر خاکسپاری است و به سرعت، پایان زندگی یک نفر رقم می خورد… غیر از غرب حتی در منطقه خود ما و حتی در کشورهای عربی نیز خود دیده ام برای مردگان چندان مراسم و گریه و سوگواری برگزار نمی شود، از عربستان و کشورهای اهل تسنن بگیرید که نشانی برای مردگان نمی گذارند و احترام چندانی قائل نمی شوند تا عراق و شیعیان که چندان سوگواری برپا نمی شود و قبر نیز در قبرستانی به بزرگی یک شهر مثلا در وادی السلام قرار می گیرد که چندان زائری هم ندارد. اما در ایران ما چه در مورد مرگ و چه در مورد بیماری، تا آنجا که آشکار است توجه،  بیش از دیگر جوامع است. گرچه همه مثل این حسین آقا نیستند، اما نرم و هنجار، احترام به والدین، عدم قرار دادن آنها در خانه سالمندان، مراقبت و عیادت هنگام بیماری، دسته گل و کمپوت و شیرینی برای بیمار و بالاخره مراسم های متوالی بسیار، پس از مرگ است. امری که در مقابل ارزشهای غرب و مدرنیته شاید مذموم و یا حداقل بی مورد است! اما به نظر من این گونه هنجارها که هم خلق و خوی ایرانی در آن است و هم ریشه گرفته از دین اسلام است، اگر در آن افراط نشود،  جزو اخلاقی ترین امور و از بهترین خصایل ایرانیان است که هرگز نباید به طعن و قیاس با ارزشهای غربی آن را رها کنند. گرچه در این نوع انسجام مکانیکی و احساس تعلق خاطر به خانواده و نزدیکان برخی نقایص نیز وجود دارد و نیاز به آسیب شناسی دقیق در این مورد احساس می شود، اما در کل به نظر می رسد  این عاطفه و احساس تعلق، ستودنی  و مایه مباهات است و در مورد فرد و جامعه عامل بسیار تاثیرگذار مثبت، مطلوب وکارکردی می باشد. به نظرم از حسین آقا تا تقسیم کار پیشرفته و ایجاد انسجام ارگانیکی در ایران هنوز خیلی راه مانده است! قضاوت درباره خوبی یا بدی آن با شما….