پيش درآمد

      سلام و درود خدا بر على(عليه السلام) باد! بزرگمردى كه نه در زمان حياتش شناخته شد و نه هيچ زمان و مكان ديگرى شناخت واقعى از او حاصل نمى شود و البته اين ويژگىِ مفهوم «حق» و «حقيقت» نيز هست! و چه زيبا نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده است «على با حق است و حق با على». تقوا، ديانت، زهد، عدالت، شجاعت، ورع، جهاد، اصلاحگرى، ايمان واقعى، عصمت، علم و خرد، ايثار و از خودگذشتگى، رازدارى حق و… مجموعاً صفات و خصائلى هستند كه به واسطه متناقض و متعارض بودن با يكديگر در كمتر شخصيتى حلول مى كند! اما اميرالمؤمنين و مولى الكونين، از آن جهت كه روح خداست و خدا نيز داراى صفات متضاد است، نمونه و الگويى راستين براى هر شيعه و مسلمان و هر انسانى است كه با جمع اين صفات، صراطى مستقيم بنيان نهاد. بى شك على(عليه السلام)، صراط مستقيم است، فارغ از آنكه به كثرت گرايى، شمول گرايى يا انحصارگرايى معتقد باشيم، و قائل به صراط ها يا تنها يك صراط باشيم، اما در اين كه او صراطى مستقيم است و هيچ راه خطايى نرفته، ترديدى نيست! و دليل بر اين مدعا تاريخ روشن صدر اسلام، احاديث و ستايش هاى نبى اكرم محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) و از همه مهم تر، آيات مبين قرآن مجيد است.

      به ادعاى عامه مفسرين شيعه و برخى مفسرين اهل سنت، ۳۰۰ آيه از قرآن، در شأن و منزلت على(عليه السلام) نازل شده است و به حق اين مطلب گزاف نيست كه براى بزرگمردى كه در عرصه هاى مختلف اجتماعى، اخلاقى، سياسى، جنگى و اقتصادى تنها هدف و راهش خداست. در اينكه اولين ايمان آورنده بود، در پشتيبانى نبى مرسل به شيوه هاى مختلف و در مقاطع حساس، در ليلة المبيت، در جنگ هاى بدر و احد و خندق، در فتح خيبر و در هر لحظه از وجودش تنها خدا را مى بيند و روح الهى است كه به او صراط مستقيم را راهنمايى مى كند و بر همين مبناست كه او داراى آن خصال متضاد مى شود. با ذكر اين مقدمات، بر ماست كه او را بشناسيم، شيوه و سلوكش را ببينيم و آن را به هر انسان حق پرستى نشان دهيم! چرا كه در هر عصر و مكانى به ويژه امروز كه انسان از خود، بيگانه شده و در زنگار ماشينيسم خود در حال مسخ شدن است، تنها راهِ اميرالمؤمنين كه معنويت در عين توجه به سعادت و كمال در دنيا مى باشد، راه نجات است! اگر او و مسيرش را نشناسيم، تنها خود ضرر كرده ايم و در تاريكى ظلمانى مدرنيته و پست مدرنيته ـ فارغ از روشنايى ها و خردورزى هاى آن ـ بر خورشيد، پرده كشيده ايم!

      اما اين تحقيق مقدمه شناخت است، بايد ابتدا على(عليه السلام) را با وحى الهى بشناسيم و سيماى پرفروغ او را در آسمان قرآن مجيد مشاهده كنيم و بدانيم كه با چه ابرمردى روبروييم و بعد آن چه لازم است از سلوك تاريخى و سخنان نغزش بخوانيم و بدانيم. اما براى اين هدف از ميان ۳۰۰ آيه اى كه ذكر شد، پس از بررسى و كنكاش، ۲۷ آيه شريفه در ۲۰ موضوع مورد بررسى قرار گرفت و درباره هريك به صورت اجمالى توضيحاتى از تفاسير و سابقه تاريخى آن آمده است. اميد آن كه مورد توجه و استفاده دوستداران آن حضرت قرار گيرد.

۱ ـ على(عليه السلام); صراط مستقيم

سوره انعام (۶) آيه ۱۵۳:

(و أنَّ هذا صراطى مستقيماً فاتبعوهُ لا تتّبعوا السُّبُلَ فتفرَّقَ بكُم عن سبيله ذلكم
وصّيكِم به لعلَّكُم تتّقون;

و اين راه مستقيم من است، پس از آن پيروى كنيد و از راه هاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست، ـ جز از راه خدا ـ پيروى نكنيد. اين است سفارش خدا به
شما باشد كه پرهيزكار گرديد.)

          در قرآن كريم واژه «صراط» ۳۲ بار تكرار شده كه اكثراً با واژه هايى چون «صراط»، «استقامت» و «مستقيم» همراه است. هر راهى كه خلايق را به سوى خدا هدايت كند، شعبه اى از صراط است و هر طريقى كه آدمى را به سوى خدا راهنمايى كند، بهره اى از آن دارد.(۱) تلقى كه از صراط در آينه احاديث و روايات ما شده، بيشتر به پلى تشبيه شده كه از مو باريك تر و از شمشير برنده تر است و در روز قيامت خلايق از آن عبور مى كنند و همين پل و صراط است كه مايه جدايى رستگاران از بدكاران است.

          اما در كلام مفسرين و ائمه معصومين(عليهم السلام) بزرگمرد اسلام، آن كه در قرآن به مثابه هادى و مهدى دين، ولىّ مؤمنان و صالح ترين آنان، بهترين اهل دنيا، ريسمان محكم الهى و ايثارگر و مجاهد و مهاجر فى سبيل الله و صاحب علم الكتاب و اهل الذكر معرفى شده يعنى امام متقيان و امير مؤمنان على(عليه السلام)، بارزترين مصداق «صراط مستقيم» است كه چونان كشتى نجاتى مى تواند بشريت را به ساحل نجات و طريق مستقيم رهنمون گردد. هم اوست كه بينش و كنش و منش انسان مدارانه و خداگرايانه اش، در هر زمان و مكان مى تواند راه را براى سعادت و كمال دنيوى و اخروى آشكار كند و صراط مستقيم انسان مسلمان تا ابد است.

          در بسيارى از روايات نيز به تطبيق صراط مستقيم و اميرالمؤمنين اشاره شده، چنان چه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «الصّراطُ المستقيمِ، اميرالمؤمنين» يا از عبدالرحمن بن زيد نقل شده كه منظور از صراط مستقيم، پيامبر اكرم و على بن ابى طالب و شيعيان او هستند.(۲) شيخ مفيد نيز در كتاب «اعتقادات» خود آورده است: «صراط در يك معنى اسم حجت هاى پروردگار يعنى على و اولادش است، پس هر كس آنان را در دنيا شناخت و اطاعتشان نمود، خداوند جواز عبور از صراط كه پل روى جهنم است، را به وى عطا مى كند.» يا در جاى ديگر مى نويسد: «يُسمّى الولاء لاميرالمؤمنين و الائمة من ذريته صراطاً; ولايت اميرمؤمنان و امامان از ذريه او صراط نامگذارى شده است.»(۳)

          از ابن عباس نيز نقل شده كه صراط ۲ نوع است: «صراط دنيا على بن ابى طالب است و صراط آخرت، پل جهنم است پس هر كس كه صراط دنيا ـ يعنى اميرمؤمنان ـ را شناخت، از صراط آخرت عبور خواهد كرد.» همچنين از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده كه فرمود: «شيعةُ على الذين انعمتَ عليهم بولايةِ على بن ابى طالب لم يغضب عليهم و يُضلّوا; پيروان على كسانى هستند كه به بركت ولايت او، بر آنها نعمت ارزانى شد و غضب بر آنها نشده و گمراه نشدند.»(۴) و يا پس از نازل شدن آيه «وهدوا الى صراط الحميد» فرمود: «اى على همانا تو صراط حميد و پسنديده هستى.»(۵) و باز از آن حضرت نقل شده كه به اميرمؤمنان فرمود: «انت الطريقُ الواضحِ و انت الصّراط المستقيم و انت يعسوب المؤمنين»(۶)

          در يك كلام دين اسلام كه صراط مستقيم واقعى است، در عمل و گفتار نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) خلاصه شده و در اين ميان كلام و عمل على(عليه السلام) كه بيش از ديگر ائمه به ما رسيده و تجربه حكومت ۵ ساله آن حضرت، الگويى از سوى خداى متعال براى مسلمانان و شيعيان و تمامى آزادگان جهان است تا راه حق را از باطل بشناسند و به مثابه صراطى مستقيم، صراط علوى را بپيمايند تا در دنيا و آخرت سعادتمند گردند.

۲ ـ على(عليه السلام) و آيه تبليغ

سوره مائده (۵) آيه ۶۷:

(ياايّهاالرّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ اليكَ مِن ربِّكَ و إن تفعل فما بلّغتَ رسالَتَهُ واللهُ يعصمُك من الناسِ انّ اللهَ لا يهدى القوم الكافرين;

اى پيامبر آن چه از سوى خداوند بر تو نازل شد را به خلق برسان كه اگر نرسانى، تبليغ و رسالت و اداى وظيفه نكرده اى و ـ بدان كه ـ خدا تو را از آزار مردم محفوظ
خواهد داشت و همانا خداوند گروه كافران را به هيچ راه موفقيتى هدايت و راهنمايى نخواهد كرد.)

          آيه تبليغ كه با لحن خاص و در شرايط زمانى و مكانى ويژه اى بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شد، حاكى از اراده وقصد الهى بر ولايت و خلافت اميرمؤمنان على(عليه السلام) دارد. اين آيه در روز هجدهم ذيحجه سال دهم هجرى در هنگام بازگشت نبى مرسل از حجة الوداع نازل شد كه بر موضوع اعلام خلافت اميرالمؤمنين تأكيد شد و پيامبر را در اين مسئله امر نمود. اين مسئله چنان با اهميت بود كه در آيه تصريح شده بدون انجام اين كار، وظيفه الهى پيامبر ناقص انجام شده و رسالت آن حضرت ناكامل است و نيز تأكيد كرده كه پيامبر از اعلام اين موضوع هراسى در دل خويش راه ندهد و از مخالفت مردم نهراسد كه خداوند او را حفظ خواهد كرد. به هر حال پس از نزول اين آيه شريفه، حضرت محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) خطبه نسبتاً مفصلى ايراد فرمود و بعد از تأكيد بر ولايت خود بر مردم، جمله معروف «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه» را بر زبان جارى كرد و سپس فرمود: «خدايا! دوست كسى باش كه دوست على باشد و دشمن كسى باش كه دشمن او باشد و يارى كن كسى را كه على را يارى كند و خوار كن كسى را كه على را خوار كند.» پس از پايان خطبه و معرفى على(عليه السلام) به عنوان ولى مؤمنان و مسلمانان، در حالى كه عرق از سر و روى پيامبر و على(عليهم السلام) مى ريخت و مردم هنوز متفرق نشده بودند، جبرئيل امين، وحى الهى را بر پيامبر نازل كرد كه «همانا امروز آيين شما كامل شد و نعمت خود را بر شما تمام كردم و بهترين دين را كه اسلام است بر شما برگزيدم.» اين حديثى است كه بسيارى از علماى اهل سنت و شيعه آن را نقل كرده اند و به عنوان يكى از احاديث متواتر پذيرفته شده، در كتب تاريخى موجود مى باشد.

          به طور كلى مضمون اين آيه با قرائنى از جمله اين كه تأكيد شده «وگرنه تبليغ دين را نكرده اى» و نيز اين كه پيامبر نبايد هراسى به دل افكند، دلالت بر موضوعى مهم است و چنان چه برخى علماى اهل سنت گفته اند، نمى تواند تبليغ مجموعه دين باشد. لذا در اينجا با مسئله بسيار مهمى مواجه هستيم كه عدم انجام آن مساوى با عدم رسالت است و به حق امامت و خلافت پيامبر اكرم بسيار مسئله مهمى است و دين نوپا بدون رهبرى و امام صالح و عادل و معصوم ره به باطل خواهد رفت و اسلام بدون امامى معصوم و در حد اميرالمؤمنين در شرف زوال و نابودى قرار مى گيرد ـ كه پس از ۲۵ سال رو به همين سير نيز داشت ـ و همانا آن چه مى تواند همسنگ رسالت قرار گيرد، مسئله ولايت است.

          در احاديث و روايات و تفاسير بسيارى نيز بر شأن نزول اين آيه كه مختص ولايت و خلافت على(عليه السلام) است، تأكيد شده چنان چه اهل سنت نيز به آن اذعان دارند، تنها با اين گريز كه منظور از ولايت، محبت است و چه غير قابل باور كه پيامبر عظيم الشأن در آن بركه و در آن وضعيت بر اين موضوع اشاره كند و عدم ذكر اهميت محبت على(عليه السلام)، رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را ناقص مى كند. كه در مورد آيه شريفه «سأل سائل بعذاب واقع» به شأن نزول آيه نيز اشاره شده كه در سطور بعدى خواهيم آورد.(۷)

          به هر حال در اينكه اين آيه در موقعيت زمانى و مكانى غدير خم و در شأن اميرالمؤمنين حضرت على(عليه السلام) نازل
شده شكى نيست و اين دليل محكمى بر امامت و ولايت آن حضرت و به دنبال آن، ديگر ائمه معصومين(عليهم السلام) است
كه خرده گيرى و بهانه جويى برخى معاندان، موجب نمى شود اين دليل روشن و برهان قاطع فراموش شود و
شيعيان آن حضرت به حق با تمسك به او و كنش و منش او، همسنگى و يگانگى رسالت و امامت آن حضرت را با
هيچ دليل و توجيهى خلل پذير نمى دانند.

۳ ـ على(عليه السلام) و آيه تطهير

سوره احزاب (۳۳) آيه ۳۳:

(و قرنَ فى بيوتكُنَّ و لا تبرَجنَّ تبرّج الجاهليةِ الاولى و أقِمنَ الصلوةَ و آتينَ الزكاةَ و أضعنَ اللهَ و رسولَهُ انّما يريدُ اللهُ ليُذهِبَ عنكمُ الرّجسَ أهل البيتِ و يُطهِّركُم تطهيراً;

و در خانه هايتان آرام گيريد و مانند دوره جاهليت پيشين، آرايش و خودآرايى نكنيد و نماز را به پا داريد و زكات مال خويش را به فقيران دهيد و از امر خدا و
رسول اطاعت نماييد، خداوند چنين مى خواهد كه زشتى و هرگونه آلايش و پليدى را از شما خانواده نبوت بيرون كند و شما را از هرگونه عيب پاك و منزه گرداند)

          يكى از آيات قرآن كه افزون بر فضيلت ائمه معصومين(عليهم السلام) به عصمت آن بزرگان نيز اشاره دارد، آيه تطهير است كه همه مفسران شيعه و اغلب مفسران اهل سنت بر اين كه اين آيه در شأن اصحاب كساء و خمسه طيبه نازل شده، تأكيد دارند. در اكثر روايات چنين آمده كه آيه تطهير در خانه «ام سلمه» بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد و پس از نزول، آن حضرت، على، فاطمه و حسنين(عليهم السلام) را دور خود جمع كرد و عباى خود را روى آنها كشيد و فرمود: «الّلهم هؤلاء أهل بيتى فأذهب عنهم الرّجسَ و طهَّرهم تطهيراً; پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند، پس پليدى را از آنان دور كن و آنها را منزه گردان.» در روايات همچنين آمده است كه رسول خدا براى آن كه شبهه اى باقى نماند و اهالى مدينه و نيز آيندگان در مصداق اهل بيت شك نكنند، به مدت ۶ الى ۹ ماه (با تفاوت در منابع تاريخى) هر روز صبح قبل از نماز صبح، پس از نزول آيه «وأمُر أهلك بالصّلاة» از كنار خانه على(عليه السلام) عبور مى كرد و صدا مى زد: «الصّلاة يا أهل بيت النّبوة انّما يُريدُ الله ليذهب عنكم الرّجس…». بارها اين مسئله تكرار شد و نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) در مواقع و موقعيت هاى مختلف بر اين مسئله كه اهل بيت، تنها على و فاطمه(عليهم السلام) و فرزندان آنها هستند، تصريح ورزيد. همچنين بالغ بر هزار حديث شيعى و بيش از هفتاد منبع اهل سنت بر اين موضوع تأكيد دارند كه جاى هيچ شكى در شأن نزول آيه تطهير باقى نمى گذارد.(۸)

          نكته قابل ذكر در اينجا اين مطلب است كه اين آيه از اراده تكوينى الهى بر عصمت و پاكى ائمه معصومين و حضرت على(عليه السلام) حكايت مى كند، بدين معنا كه مقصود از اين اراده، تشريعى نيست كه خداوند از آنها بخواهد از پليدى و آلايش دور باشند، بلكه خداوند كه اراده ختم نبوت دارد، بايد ائمه هادى نيز در جامعه مسلمين قرار دهد كه عصمت و پاكى و طهارت لازمه چنين رهبرانى است تا بتوانند راه نبى خاتم را تداوم بخشند و به عنوان رهبر و الگوى جامعه از خطا و اشتباه به دور باشند، پس اراده تكوينى و تفضل او شامل حال اين بزرگان شده است.

          مسئله قابل توجه ديگر نيز اين است كه منظور از تطهير در اين آيه، تطهير عرفى و طبى نيست! بى شك تطهيرى كه پروردگار سبحان آن را به اهل بيت بخشيده، بالاتر از نجاست و كثيفى است، مقصود، رجس و پليدى
است كه آن بزرگان را از گناهان اعتقادى چون شك و ترديد و گناهان اخلاقى چون حسد و بخل و كينه و ترس و از گناه هاى عملى چون فعل محرمات و ترك واجبات دور مى سازد و حتى فكر گناه را در آنان مى خشكاند و در يك كلام، عصمت واقعى در وجود ذيجود آن بزرگان حلول مى يابد. لازم به ذكر است كه مسئله عصمت امرى اختيارى است، بدين معنا كه عصمت و پاكى از گناه و دورى از حتى تفكر گناه، امرى ايجابى و اجبارى نيست كه مانند ملائكه به ائمه داده شود و آنان چاره اى جز عصمت نداشته باشند، بلكه پاكى و طهارت آن حضرات، از روى آگاهى و بصيرت و ديانت و تقواست، البته به همراه تفضل الهى كه شامل حال آن ستارگان فروزان عالم بشريت
شده است.

          به هرحال آيه تطهير، از آياتى است كه در شأن اهل بيت(عليهم السلام) و از جمله اميرمؤمنان(عليه السلام) نازل شده و برفضل وبزرگى و طهارت آن حضرت تأكيد دارد.

۴ ـ على(عليه السلام) و آيه مباهله

سوره آل عمران (۳) آيه ۶۱:

(فمن حاجَّكَ فيه من بعدِ ما جاءكَ من العلم فقُل تعالوا نَدعُ أبناءَنا و أبناءَكُم و نساءَنا و نساءَكم و أنفسَنا و أنفسَكم ثمَّ نبتَهِل فنجعَل لعنتَ اللهِ على الكاذبين;

پس هر كس با تو در مقام مجادله برآيد بعد از آن كه به وسيله وحى خدا به احوال او آگاهى يافتى، به او بگو بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله
برخيزيم تا دروغگو و كافران را به لعن و عذاب الهى گرفتار سازيم.)

          آيه شريفه فوق كه با آيه مباهله مشهور است، به واقعه تاريخى در اواخر عمر مبارك رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) اشاره دارد. بدين ترتيب كه پس از فتح مكه و تسلط اسلام بر اكثر سرزمين و قبايل حجاز و جزيرة العرب، آوازه شوكت و
عزت اسلام در سراسر جهان آن روز پيچيده بود و بر همين اساس، سال دهم هجرى «عام الوفود» ناميده شد و
هيئت ها و گروه هاى مختلف از قبايل و اديان متفاوت براى تحقيق در مورد اسلام به سرزمين اسلامى رفت و آمد
مى كردند. از جمله اين هيئت ها، فرستادگان مسيحيان نجران (هيئتى ۶۰ نفره) بودند كه در مورد فرزند خدا بودنِ حضرت عيسى و نيز ديگر مسائل با پيامبر(صلى الله عليه وآله) به بحث و جدل پرداختند و به همين علت آيه فوق نازل شد كه در آن به ابتهال و دعا و تضرع دعوت شده تا كارها را واگذار به خدا كنند و هر دو طرف، همديگر را نفرين كنند و از خدا بخواهند تا طرف دروغگو را رسوا كند. هيئت نجرانى ابتدا اين پيشنهاد يعنى مباهله را عادى تلقى كردند و پذيرفتند تا روز بعد در مكانى مشخص به مباهله با پيامبر بپردازند. اما هنگامى كه مشاهده كردند پيامبر بدون جنجال و جمعيت بسيار، بلكه تنها با على(عليه السلام)، فاطمه(عليها السلام)، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) به مكان معهود آمده، و با مشاهده چهره هاى معصوم آن حضرات و اين صحنه هاى روحانى و معنوى، دچار هراس شديدى شدند و گفتند:
«اى اباالقاسم ما با تو مباهله نمى كنيم و حاضر به مصالحه و پرداخت جزيه هستيم. پس با ما مصالحه كن به چيزى كه به آن اقدام نماييم.» پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز قبول كرد و با دريافت جزيه از آنان موافقت فرمود. از آن حضرت نقل شده كه در اين باره فرمود: «آگاه باشيد، سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت اوست، عذاب به اهل نجران نزديك شده بود و اگر با من به مباهله مى پرداختند، همه آنان مسخ مى شدند… و يك سال نمى گذشت كه همه نصرانى ها هلاك مى شدند.»         اين آيه شريفه، بى شك دليلى روشن بر عظمت و بزرگى پيامبر، على و اهل بيت(عليهم السلام) است كه چنان دردرگاه الهى داراى شأن و فضل هستند كه براى مباهله از هزاران مسلمان برتر بوده و آبرو و شأنى بس والا در درگاه خداوند يكتا دارند.

          نكته مهم در فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين است كه در وحى الهى آنان كه بايد در كنار رسول خدا در اين امتحان الهى شركت كنند، مشخص شده اند: «نساءنا و نساءكم» حضرت فاطمه زهرا(عليه السلام)، منظور از «أبناءنا و أبناءكم»، امامان بزرگ شيعه حضرت حسن مجتبى(عليه السلام) و اباعبدالله الحسين(عليه السلام) است و «انفسنا و انفسكم» نيز اميرالمؤمنين است كه معلوم مى شود على(عليه السلام) والاترين و مقام و صالح ترين افراد روى زمين بوده كه حضرت او را به عنوان «جان و نفس» خويش برگزيده است و اين نشانه نهايت فضيلت و جايگاه رفيع آن حضرت است. لذا پيامبر به بريده اسلمى در اين باره فرموده است: «بغض و كينه على را به دل راه مده، زيرا او از من است و من از او هستم، همانا مردم از ريشه هاى مختلف خلق شدند، اما من و على از يك ريشه خلق شده ايم.»(۹)

          در مجموع با وجود برخى توجيهات غير منطقى و جدل هاى برخى علماى اهل سنت، اما بر هر مورخ منصفى اين مسئله ثابت شده كه آيه مباهله در شأن ائمه معصومين(عليهم السلام) نازل شده و دليل بر برترى و بزرگى آنان است و حتى خود اميرمؤمنان نيز بر اين مسئله تأكيد داشته اند و بارها به اين مورد احتجاج نموده اند. از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) نيز نقل شده كه هنگامى كه مأمون از بزرگترين فضايل اميرالمؤمنين در قرآن سؤال كرد، آن حضرت در جواب آيه مباهله را مطرح فرمود. و اين نكته كه على(عليه السلام) به عنوان نفس و جان پيامبر(صلى الله عليه وآله) دراين معركه وارد شده خود دليلى بزرگ بر فضل و عظمت آن حضرت است.

۵ ـ على(عليه السلام) و آيه موّدت

سوره شورى (۴۲) آيه ۲۳:

(ذلك الّذى يبشّراللهَ عبادَالّذين آمنوا و عملوا الصالحاتِ قل لا أسئلُكُم عليه أجراً
الّا المودّةَ فى القُربى و مَن يقتَرف حسنةً نَزِدلَهُ فيها حُسناً انّ اللهَ غفورٌ شكورٌ ;

همان است كه خدا به بندگانى كه ايمان آورده و نيكوكار شدند، بشارت آن را ـ بهشت ـ داده است، ـ اى رسول ـ بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودت و محبت را در حق خويشاوندان من منظور داريد و هركس كار نيكويى انجام دهد ما بر نيكوئيش بيفزاييم كه خدا بسيار آمرزنده و پذيراى شكر بندگان است)

          آيه مودّت از ديگر آيات روشنگر قرآن در فضيلت و برترى ائمه معصومين(عليهم السلام) است كه در كتابها و تفاسير مختلف شيعه و سنى بر اين مسئله تأكيد شده است. نقل است كه هنگامى كه نظام اسلامى در مدينه پا گرفت، گروهى از انصار، محضر رسول الله(صلى الله عليه وآله) آمدند و عرضه داشتند: ما به شما پناه داديم و شما را يارى نموديم، هم اكنون آماده ايم اموال خود را در اختيار شما قرار دهيم تا مشكلات خود را با آن برطرف نماييد. پس از اين پيشنهاد بود كه آيه فوق نازل شد و دستور الهى بر محبت خويشان پيامبر فرستاده شد.

          آن چنان كه در اغلب تفاسير شيعه آمده، مقصود از نزول آيه مودت، تنها مودت و دوستى ائمه نيست، اين مسئله به عنوان يك موهبت الهى و اجر رسالت براى پيامبر منظور شده است. بنابراين دوستى معمولى و مرسوم كه ميان مردم متداول است، منظور آيه نمى باشد و آنچه از اين آيه استنباط مى شود نوع دوستى خاص
است كه پيروى و اطاعت از خاندان پيامبر تلقى مى شود.

          در اين مورد كه ذوى القربى پيامبر كسانى جز پنج تن آل عبا نيستند، نيز شبهه اى وجود ندارد. ابن عباس نقل كرده وقتى آيه مودت نازل شد، اصحاب از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) سؤال كردند، نزديكان تو چه كسانى هستند كه دوستى آنان بر ما واجب است؟ و آن حضرت فرمود: «على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)». امام حسن مجتبى(عليه السلام) نيز در خطبه اى به اين نكته اشاره فرموده اند كه «من از اهل بيتى هستم كه خداوند دوستى آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است.» در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه اين آيه در مورد ما اهل بيت به خصوص نزول يافته است.

          نكته مهم اينجاست كه به حق، مودت و دوستى اهل بيت كه بسيار از آن به نيكى ياد شده، خود باعث هدايت است; چرا كه اگر صراط آن بزرگان به عنوان صراط مستقيم پذيرفته شود و الگويى مقابل محبان آنان قرار گيرد، خود موجب سعادت و كمال است. امام محمد باقر(عليه السلام) در توضيح اين آيه فرموده اند: «پاداشى كه به واسطه دوستى نزديكان پيامبر شامل آنان مى شود و غير آنان را دربر نمى گيرد، در حقيقيت به نفع خود شماست و به وسيله همين دوستى، هدايت مى شويد و سعادتمند مى گرديد و به همين طريق از عذاب خداوند در روز قيامت نجات پيدا مى كنيد.»

          امام شافعى يكى از بزرگان اهل سنت نيز درباره اهميت ائمه معصومين(عليهم السلام) و با توجه به آيه چنين سروده
است:

يا أهل بيت رسولَ الله حُبُّكم***فرضٌ مِن اللهِ فى القُرآن أنزله

كفاكُم مِن عظيمِ القَدرِ أنّكُم***مَن لم يُصلَّ عليكم لا صَلاةَ له

اى اهل بيت رسول خدا! دوستى شما از طرف خدا در قرآن واجب شده است.

براى عظمت شما همين بس كه اگر كسى در نماز بر شما صلوات و درود نفرستد، نمازش صحيح نيست.(۱۰)

 

          بنابراين، نكات مهم در مورد اين آيه، يكى مسئله مودّت است كه بسيار موضوع مهمى است و به عنوان اجر رسالت براى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در نظر گرفته شده و نكته دوم اين كه با توجه به احاديث و تفاسير فراوان از كتب شيعى و سنى در اين كه «ذوى القربى» اهل بيت پيامبر از جمله اميرمؤمنان(عليه السلام) است شكى نيست و خاصّه آن حضرت و فرزندان پاك ايشان هستند و نه هر كس كه به پيامبر نزديك باشد و مسئله مهم تر آن كه مودّت و دوستى در اينجا فراتر از دوستى معمولى و ساده است، و خوشحالى نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) از اين آيه نيز گواه است كه اين دوستى و مودت نسبت به ائمه، همراه با اطاعت از آنان و امامت و رهبرى آن بزرگان است كه ادامه دهنده راه پر فروغ رسالت هستند.

۶ ـ على(عليه السلام); ولى مؤمنان

الف ـ سوره مائده (۵) آيه ۵۵:

(أنّما وليّكمُ اللهَ و رسولَهُ والّذينَ آمنوا الّذينِ يُقيمونِ الصلوةَ و يؤتونَ الزكاةَ و هم
راكِعون;

همانا سرپرست و ولى شما، خدا و رسول و مؤمنانى است كه نماز را به پا مى دارند و درحال ركوع زكات و صدقه مى پردازند.)

ب ـ سوره نساء (۴) آيه ۵۹:

(يا أيُّها الذين آمنوا أطيعوا الله و اطيعوا الرّسولِ و اولــى الأمرِ منكُم فاِن تنازَعتُم فى شيىء فردّوهُ الى الله و الرّسولِ ان كُنتُم تؤمنون باللهِ و اليوم الاخر ذلكَ خيرٌ و
أحسَنُ تأويلا;

اى اهل ايمان خدا و رسول و اولى الامر (حاكمانتان) را اطاعت كنيد و چون در مسئله اى كارتان به نزاع كشيده شد، به حكم خدا و رسول بازگرديد كه اگر به خدا و
روز قيامت ايمان داريد، اين كار براى شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.)

          اميرمؤمنان(عليه السلام) آن چنان كه از سوى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بارها اعلام شد، به عنوان ولىّ امر و حاكم مسلمين ازسوى خداوند متعال منصوب شده اند. در آيات قرآن نيز شواهدى بر اين مسئله وجود دارد. از جمله در آيه اول كه در بالا ذكر شده، شواهد عقلى و نقلى وجود دارد كه تنها مصداق آيه، على(عليه السلام) است. چرا كه تنها اوست كه در هنگام
ركوع انگشترى خود را به عنوان صدقه به سائل عطا كرد و اين آيه به طور روشن و آشكار و مصداقى از ولايت آن
حضرت حكايت مى كند.

          در مورد همين آيه از امام محمد باقر(عليه السلام) نقل است كه طايفه اى از تازه مسلمانان، به محضر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده و عرض كردند: «وصى شما و ولى و سرپرست ما بعد از شما چه كسى است؟» در پاسخ اين سؤال اين آيه نازل شد، آنگاه حضرت فرمود برخيزيد تا به مسجد رويم، آنان به همراه حضرت به مسجد رفتند و سائلى را مشاهده كردند. پيامبر به او فرمود: آيا كسى به تو چيزى داده است؟ عرض كرد: آرى! اين انگشتر را آن مردى كه مشغول نماز است ـ على(عليه السلام) ـ به من داد. حضرت فرمود: در چه حالتى اين صدقه را به تو داد؟ او هم عرض كرد:
در حال ركوع! پس حضرت تكبير گفت و اهل مسجد نيز همه تكبير گفتند و نبى اكرم رو به مردم فرمود: «پس از من، على ولى شماست.» و نيز نقل شده كه پيامبر فرمود: «سپاس خدايى را كه نعمت را بر على تمام كرد و گوارا باد بر على فضيلتى كه خدا بر او ارزانى داشت.» اين حديث و شرح آيه در بسيارى از كتابهاى شيعه و سنى نقل شده چنان چه عياشى، شيخ طبرسى، ابن مغازلى شافعى، خطيب خوارزمى، شيخ مفيد، شيخ صدوق و… از تأييد كنندگان اين آيه در شأن اميرالمؤمنين هستند.(۱۱) بى شك آيه فوق، دليلى روشن بر بزرگى اميرمؤمنان و امامت و ولايت او بر مؤمنان و نيز وجوب اطاعتش در رديف اطاعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است، چنان چه در آيه دوم نيز كه به آيه «اولوا الامر» مشهور است اين مسئله تأكيد و تصريح شده است و چه جاهل و چشم بسته اند كسانى كه اين گواهان و شاهدان نورانى را در ولايت آن حضرت نمى بينند و نمى شنوند.

          در آيه دوم نخست به مردم با ايمان دستور مى دهد كه از خداوند اطاعت كنند و در مرحله بعدى فرمان به پيروى از پيامبر او مى دهد كه معصوم است و هرگز سخن از روى هوا و هوس نمى گويد و نماينده خدا در ميان خلق است و در مرحله سوم فرمان به اطاعت از صاحب امر داده مى شود كه آمدن اطاعت «اولوالامر» در كنار خدا و رسولش بدون هيچ قيد و بند و شرطى، دليل بر مساوى بودن اين دو ولىّ است كه بايد بدون چون و چرا امر و نهيشان را پذيرفت و از آنان اطاعت كرد.

          در احاديث و روايات فراوان و تأكيدات فراوان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين مسئله روشن است كه اولى الامر بعد ازآن حضرت، اميرالمؤمنين است و آن حضرت است كه با تمام ويژگى ها و خصائل و فضايلش مى تواند اولى الامر باشد و بعد از پيامبر مسير آن حضرت را تداوم بخشد. در شواهد التنزيل نقل شده كه اميرمؤمنان از رسول اكرم درباه مصداق اولوالامر سؤال كرد كه آن حضرت فرمود: «أنت أوَّلُهم; يا على! تو اول آنان هستى» از امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) نيز نقل شده كه اين آيه در شأن اميرالمؤمنين نازل شده است. همچنين در احقاق الحق آمده است كه هنگامى كه حضرت على(عليه السلام) از عدم همراهى پيامبر در غزوه تبوك ابراز ناراحتى كرده و عرض كرد: «آيا مرا مانند زنان و كودكان در شهر قرار مى دهيد؟» نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) به آن حضرت فرمود: «آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى؟ آن زمانى كه موسى به او گفت: در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح كن، آنگاه خداوند عزّوجلّ فرمود و سرپرست و اولى الامرى از شماست.»(۱۲)

          از جابر بن عبدالله انصارى نيز نقل است كه هنگامى كه از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) درباره تفسير آيه ۵۹ سوره نساء پرسيد، آن حضرت فرمود: «خلفا و متصديان امر بعد از من، اول آنان، على(عليه السلام) بعد از او حسن و حسين(عليهمالسلام)و فرزندانش على بن الحسين(عليه السلام) و آنگاه محمد باقر(عليه السلام) كه تو او را درك مى كنى و هنگامىكهملاقاتشنمودىسلام مرا به او برسان و بعد از او جعفر صادق(عليه السلام)، بعد از او موسى كاظم(عليه السلام)، بعد از على رضا(عليه السلام)،بعداز اومحمدجواد (عليه السلام)، بعد از او على هادى(عليه السلام)، بعد از او حسن عسكرى(عليه السلام) و بعدازاوقائم منتظرمهدى، پس ازمن امام و پيشو اخواهن دبود.»(۱۳)

۷ ـ على(عليه السلام); صالح ترين مؤمنان

الف ـ سوره سجده (۳۲) آيه ۱۸:

(أفَمَن كان مؤمناً كَمَن كان فاسقاً لايَستوون;

آيا آن كس كه ايمان آورده، مانند كسى است كه كافر بوده، ـ همانا بدانيد كه ـ هرگز مؤمن و كافر يكسان نخواهند بود.)

ب ـ سوره تحريم (۶۶) آيه ۴:

(إن تتوبا الى اللهِ فقَد صَغت قلوبُكما و إن تظاهَرا عليه فانّ اللهَ هو مولاه و جبريلُ و صالحُ المؤمنين و الملائكةُ بعد ذلك ظهير;

اينك اگر هر دو زن به درگاه خدا توبه كنيد رواست، البته دل هاى شما خلاف رضاى پيامبر ميل كرده است و اگر بازهم بر آزار او اتفاق كنيد، باز هرگز بر او غلبه نكنيد
كه همانا خداوند يار و نگهبان اوست و جبرئيل و مردان صالح با ايمان و فرشتگان حق، يار و مددكار او هستند.)

          بارها در قرآن كريم و در وقايع خاص، آياتى درباره ايمان حضرت على(عليه السلام) و تفاوت آن حضرت با كافران و معاندان و منافقان ذكر شده است، چنان چه در آيه ۱۸ سوره سجده به اين مسئله اشاره كه مؤمنين با كافران يكسان نيستند و شأن نزول اين آيه مباركه در جايى است كه بين على(عليه السلام) و وليد بن عقبه درگيرى لفظى ايجاد شد و آن حضرت به تفاوت و ايمان خويش در قبال وليد اشاره كرد و با توجه به اين كه وليد بن عقبه در آيه اى از قرآن كريم به فردى فاسق معرفى شده بود (ان جاءكم فاسقٌ بنباء…) در اين آيه به روشنى بر اين نكته تصريح شده كه بين وليد كه فردى فاسق است و اميرمؤمنان كه ايمان آورده، تفاوت و تمايز وجود دارد و هرگز يك مؤمن واقعى با فردى فاسق و منافق يكسان نيستند.(۱۴)

          اما على(عليه السلام) فراتر از ويژگى مؤمن بودن از سوى خداوند تبارك و تعالى به عنوان يك مؤمن صالح و صالح ترين مؤمنان معرفى شده است. آنجا كه در آيه ۴ سوره تحريم، وحى الهى به روشنى گواه بر آن است كه از نگهبانان و ياران رسول الله مردان صالحى هستند، كه او را همراه با خداوند، جبرئيل و ديگر فرشتگان حق، يارى و نگهبانى مى كنند. و آن گونه كه در روايات متعددى آمده، مصداق اَتمّ و اكمل از مردان صالح، تنها اميرمؤمنان على(عليه السلام) است، او كه به حق در شعب ابى طالب، ليلة المبيت، جنگ احد و ديگر وقايع و حوادث وفادارى و فداكارى اش را به پيامبر عظيم الشأن اسلام اثبات نمود. امام محمد باقر(عليه السلام) در اين رابطه فرموده اند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دو مرتبه على(عليه السلام)رابا صراحت به يارانش معرفى كرده، يك مرتبه آن جا كه در روز غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه»وبار دوم هنگامى كه آيه «انّ الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين…» نازل شد كه رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: «اى مردم اين صالح المؤمنين است». لازم به ذكر است كه ۵۲ حديث از كتب اهل سنت و شيعه درباره شأن نزول اين آيه شريفه كه در مقام على(عليه السلام) است، در منابع مختلف ذكر شده است.(۱۵)

          در مجموع اين دو آيه شريفه تأكيد بر ۲ موضوع دارد اولا اين كه على(عليه السلام) مؤمن واقعى و صالح المؤمنين است و ثانياً يار و نگهبان و تنها وفادار واقعى رسول الله(صلى الله عليه وآله) تنها اوست.

۸ ـ على(عليه السلام); بهترين اهل دنيا و محبوب مؤمنان

الف ـ سوره بيّنه (۹۸) آيه ۷:

(انّ الذين آمَنوا و عَملو الصّالحاتِ اولئكَ هم خيرُ البريّة;

همانا آنان كه به خداى يكتا ايمان آوردند و نيكوكار شدند، آنها به حقيقت بهترين اهل عالم هستند.)

ب ـ سوره مريم (۱۹) آيه ۹۶:

(انّ الذين آمَنوا و عَملو الصّالحاتِ سَيَجعَل لهُم الرّحمنَ وُدّاً ;

به درستى آنان كه به خداى يكتا ايمان آوردند و نيكوكار شدند، خداى رحمان آنها را
در نظر خلق محبوب مى گرداند.)

          على(عليه السلام) به حق بنده ستايش شده خداوند است و همو موجب آن است كه بارى تعالى در مورد آفريدگاريش «تبارك الله احسن الخالقين» مى گويد، سيره و منش و كنش و بينش آن حضرت چنان فراانسانى است كه بسيارى را عقيده بر آن است كه واقعاً على، فراانسان است. همين ويژگى است كه وحى الهى درباره آن بزرگمرد نازل شده و وى و شيعيانش را بهترين اهل عالم مى نامد. در آيه ۷ سوره بيّنه به روشنى كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند را «خيرالبريه» مى نامد و چنان چه در تفاسير اين آيه آمده على و شيعيانش مورد ستايش الهى قرار گرفته اند.

          اما آن گونه كه جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند، اين آيه در كنار خانه كعبه بر پيامبر نازل شد، آنگاه كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مدح على(عليه السلام) مى فرمود: «به خدا سوگند اين مرد ـ على ـ و شيعيانش در قيامت رستگارند. او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و وفايش به عهد و پيمان الهى از همه بيشتر و قيام او به فرمان الهى بيش از همه شماست…» پس در اين هنگام آيه «اولئك هم خيرالبريّه» نازل شد. همچنين از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل است كه
پس از نزول اين آيه در مصداق خير البريه به اميرالمؤمنين فرمود: «تو وشيعيانت در قيامت هستند كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود است.» بارها رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) على و شيعيانش را جزو رستگاران روز قيامت ناميده اند و همين مطلب كه شيعيان على(عليه السلام) در كلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز ستايش شده اند، دليلى برحقانيت شيعه و صراط مستقيم علوى است. و اين مسئله كه آيه فوق در شأن على(عليه السلام) نازل شده، در بسيارى از كتب شيعى و اهل سنت اشاره شده است.(۱۶) باشد كه ما شيعه واقعى آن حضرت بوده و از مسير مستقيم خير البريه لحظه اى غافل نشويم.

          اما غير از آن كه على و شيعيانش، بهترين بندگان خدا و رستگاران روز قيامت اند، خداوند تبارك و تعالى موهبتى بزرگ ديگرى نيز به آن حضرت عطا كرده كه همانا محبت و دوستى مؤمنان نسبت به آن حضرت است. در آيه ۹۶ سوره مريم به اين مسئله اشاره شده و براى كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند، دوستى و محبت خلق را بشارت داده است. بى شك ايمان و عمل صالح از سوى صالح المؤمنين و خير البريه كه همانا اميرالمؤمنين باشد، و كردار و گفتارش بازتاب اصول اساسى اسلامى و الهى است، همچون نيروى عظيم رباينده و كششى هر فردى را به سوى خود مى كشد و به حق اين نخستين پاداشى است كه خداوند به اين
مؤمنان صالح عطا مى كند و همين موهبت، خود باعث هدايت دوستداران آن بزرگان نيز خواهد شد. در اين رابطه داستانها و وقايع بسيارى نقل شده از جمله آنكه اهالى مدينه پاك بودن و با ايمان بودن فرزندان خويش را از روى دوستى آنها به على(عليه السلام)مى سنجيدند يا آنكه افراد بسيارى از روى عشق و اراده به آن حضرت جان خود را فدا كنند، چون صعصعة بن صوحان، ابوذر غفارى، عدى بن حاتم و ميثم تمار كه پس از ۲۰ سال از شهادت آن حضرت پاى چوبه دار از دوستى با على گفت، يا آنكه على(عليه السلام) دستش را بريد و او در مدح آن حضرت شعر مى خواند و يا بسيار كسانى كه پس از شهادتش در بارگاه معاويه دم از على زدند و در مدح او شعر سرودند. اين عشقى واقعى و الهى است و به حق خداى متعال در دل مؤمنان قرار داده وگرنه عشق زمينى و مجازى و دوستى معمولى اينچنين ماندگار و پابرجا نيست كه چه در گذشته و چه امروز على است كه مى درخشد و همچون خورشيدى شيعيان به گرد او مى چرخند. به حق جاذبه على الهى است و به يك قرن و دو قرن پيوسته نيست بلكه در طول زمان ادامه يافته و گسترش پيدا كرده است.(۱۷)

          در بسيارى از كتب حديث و تفسير اهل سنت و شيعه به اين مسئله كه آيه فوق، در مورد على(عليه السلام) نازل گرديده تأكيد شده است.(۱۸) از امام رضا(عليه السلام) روايت است كه فرمود: روزى پيامبر اكرم به على مى فرمود: «اى على بگو پروردگارا! دوستى مرا در دل مؤمنين بيفكن و براى من در نزد خودت عهد و پيمانى قرار ده» در اينجا بود كه اين آيه شريفه نازل شده دوستى اهل بيت خصوصاً اميرمؤمنين در دل هر مؤمنى به على(عليه السلام) بشارت داده شد.(۱۹)

۹ ـ على(عليه السلام); انفاق كننده هميشگى

سوره بقره (۲) آيه ۲۷۴:

(الذين يُنفقون اموالَهُم بالّيلِ و النّهارِ سرّاً و علانيةً فلهم اجرُهُم عند ربّهم و لا خوفٌ
عليهم و لاهم يحزَنون;

كسانى كه مال خود را در شب و روز و نهان و آشكار انفاق مى كنند، پس آنان پاداشى نيكو نزد پروردگارشان دارند و هرگز از ـ حوادث آينده ـ بيم و ترسى ندارند و ـ از گذشته نيز ـ اندوهگين نخواهند گشت.)

          مشهور كتب تاريخى شيعه و سنى است كه در موقعيتى اميرالمؤمنين چهار درهم داشت، يك درهم در شب، يك درهم در روز، درهمى پنهانى و درهمى را آشكارا انفاق كرد، و به دنبال آن، آيه فوق نازل شد. امام محمد باقر(عليه السلام)و امام جعفر صادق(عليه السلام) اين جريان را تأييد كرده اند و اين آيه را به عنوان يكى از فضايل آن حضرت ذكر كرده اند.(۲۰)

          اما اين آيه حاكى از توجه خداوند يكتا به مسئله انفاق دارد، چرا كه يكى از مشكلات بزرگ اجتماعى در طول تاريخ بشر، اختلافات طبقاتى بوده و هست كه دين مبين اسلام با راهكارها و اعمال و احكام خاص خويش در بسيارى از موارد مى تواند از بروز و گسترش اين مشكل هميشه دامنگير بشر جلوگيرى كند، انفاق نيز يكى از
دستورات اسلامى است و در آيات آشكار قرآن، در تساوى با نماز به عنوان ستون دين (آيه ۳ سوره انفال) و نيز از جمله صفات سحرخيزان شب زنده دار برشمرده شده است. (آيه ۱۶ سوره سجده) بر همين مبنا از على(عليه السلام) كه هر چند به مقدار كمى ـ چهار درهم ـ اما در حد وسع خويش و به تعبير قرآن كريم، اموال خويش را انفاق كرده و صدقه مى دهد، مباهات مى شود و تشويق به پاداشى نزد پروردگارشان مى شود. نكته ديگر در اين آيه شريفه، پيشنهاد اصولى انفاق و الگوگيرى از اميرمؤمنان است كه هم شب و هم روز و هم آشكارا و هم پنهانى به انفاق مى پردازد، از يك سو بايد متمولين جامعه با اين كار تشويق شوند و پديده انفاق به امرى همگانى تبديل شود و از سوى ديگر نبايد در انجام آن ريا و خودنمايى مدنظر قرار گيرد و به درماندگان توهين و بى احترامى شود.

          نكته ديگر در مورد اين آيه، قسمت آخر آن است كه سوا� براى هر قومى از طرف خداوند راهنما و
هدايت كننده اى است.)

ب ـ سوره اعراف (۷) آيه ۱۸۱:

(و ممّن خلقنا اُمّةٌ يهدونَ بالحقِّ و به يَعدلون;

و از ميان آفريدگان و مخلوقان ما، فرقه اى هستند كه به حق هدايت كرده و به حق حكم و دادگرى مى نمايند.)

          در هر دو آيه فوق، اشاره به افراد يا امتى شده كه هدايت كننده به سوى حق هستند و پس از پيامبر به عنوان هادى در جامعه اسلامى آن را هدايت و رهبرى مى كنند. در تفسير فخررازى و ديگر تفاسير چنين نقل شده كه پس از نزول آيه ۷ سوره رعد، پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و رو به على فرمود: «منم منذر!» سپس به شانه على(عليه السلام) اشاره كرد و فرمود: «تويى هادى! و به وسيله تو بعد از من هدايت يافتگان، هدايت مى شوند.»(۲۲)
البته در اينجا نكته اى قابل ذكر است كه رسول عظيم الشأن(صلى الله عليه وآله) خود را منذر و على(عليه السلام) را هادى معرفى كرده است، لذا مى توانيم تفاوتى ميان انذار و هدايت قائل شويم، بدين ترتيب كه انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند و در متن صراط مستقيم جاى گيرند، ولى هدايت براى آن است كه مردم را پس از آمدن به راه مستقيم، در همين مسير هدايت كند و پيش برد. بنابراين نمى توانيم شأن كمترى براى هادى قائل شويم، چرا كه بدون او كار منذر ناقص و ابتر مى ماند و اين است نقش عظيم امامت و رهبرى در جامعه اسلامى كه بلافاصله پس از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) به فردى چون اميرالمؤمنين مى رسد.

          در مورد آيه دوم نيز تفاسير بسيارى نقل شده كه منظور از امت هدايت كننده به حق، ائمه معصومين و سرآمد آنان يعنى على بن ابيطالب(عليه السلام) است. در سرشت آفريدگان و بر مبناى منطق و خرد، امتى مى تواند هدايت به حق كند كه از ضلالت و گمراهى به دور باشد و خداوند آنان را از پليدى تطهير كند،(۲۳) و بى شك مصداق سرآمد اين آيه، ائمه معصومين(عليهم السلام) هستند. از اين روست كه اهل سنت در كتب خود از امام على(عليه السلام) نقل كرده اند كه فرموده اين امت «من و شيعيان و پيروان مكتب من هستند.»(۲۴)

۱۱ ـ على(عليه السلام); اهل الذكر

الف ـ سوره نحل (۱۶) آيه ۴۳:

(و ما أرسلنا مِن قبلكَ الّا رجالا نوحى اليهم فسئلوا أهل الذكر ان كنتم لاتعلمون;

و ما پيش از تو نيز فردى را به پيامبرى نفرستاديم مگر مردانى كه به آنان وحى
نازل مى شد، پس اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.)

ب ـ سوره انبيا (۲۱) آيه ۷:

(و ما أرسلنا قبلكَ الّا رجالا نوحى اليهم فسئلوا أهل الذكر ان كنتم لاتعلمون;

و ما پيش از تو نيز فردى را به پيامبرى نفرستاديم مگر مردانى كه به آنان وحى نازل مى شد، پس اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.)

          ذكر به معناى آگاهى و اطلاع است كه در اين دو آيه، خود قرآن نيز از آن تعبير شده است. در روايات متعددى از ائمه معصومين(عليهم السلام) اينگونه تصريح شده اهل ذكر همانا اهل بيت پيامبر اكرم هستند. امام محمد باقر(عليه السلام) در اين مورد فرموده اند: «الذّكرُ القرآن و آل الرّسولِ اهل الذُكر و هم مسئولون; ذكر، همانا قرآن است و اهلبيت پيامبر، اهل ذكرند و از آنها بايد سؤال شود.» يا امام رضا(عليه السلام) فرموده اند: «نحنُ اهل الذكر نحن مسئولون». در تفاسير ۱۲ گانه معروف اهل سنت و نيز تمامى تفاسير شيعه آنگونه كه از ابن عباس و ديگران نقل كرده اند، «اهل ذكر» اشاره شده در اين آيات، خاصّه اهل بيت نبى اكرم هستند كه على(عليه السلام) سرآمد آنان مى باشد. چنان چه از ابن عباس نقل است كه: «هو محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين، هم اهل الذّكر و العقل و البيان».(۲۵)

          در تفسير الميزان نيز علامه طباطبايى در ذيل اين آيات، وحى وكتاب انبياء و راه اولياء و اهلبيت را ذكر ناميده و معتقد است گروندگان به اينها اهل ذكرند.(۲۶)

          به طور كلى ائمه معصومين(عليهم السلام)و سرآمد آنان على(عليه السلام) به عنوان اهل ذكر در دنيا هستند كه هم به علوم قرآنى و الهى آشنايى كامل دارند و هم به طور كلى در هر موردى آگاهى و اطلاع دارند و به حق، عقل و منطق حكم مى كند كه انسان در كارهايش از چنين بزرگانى كه اهل ذكرند، سؤال كند و از مسير روشن و مبين آنان الگوبردارى نمايد، لذا بى جهت نبود كه اميرالمؤمنين بارها خطاب به مردم مى گفت: «سلونى قبل ان تفقدونى».

۱۲ ـ على(عليه السلام); صاحب علم الكتاب

سوره رعد (۱۳) آيه ۴۳:

(و يقولُ الذينَِ كفروا لستَ مرسَلا قل كفى باللهِ شهيداً بينى و بينَكُم و مِن عندهُ علمُ الكتابِ;

و كافران به تو اعتراض كنند كه تو رسول خدا نيستى، پس بگو براى من كفايت مى كند تنها گواه بين من و شما، يعنى خداوند يكتا و عالمان حقيقى به كتاب خدا.)

          همانگونه كه ذكر كرديم، اهل بيت پيامبر(عليه السلام) «اهل الذكر» هستند و اطلاع و آگاهى از مسائل دنيوى و اخروى و نيز قرآن كريم دارند. اما در آيه ۴۳ سوره رعد بر اين مسئله تأكيد مى شود كه على، صاحب علم الكتاب است،
چنان چه در روايات بسيارى مصداق اين آيه اميرالمؤمنين نقل شده است. در يك مورد آن ابوسعيد خدرى از
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) سؤال كرد اين آيه در مورد كسى كه «من عنده علم الكتاب» از چه شخصيتى سخن مى گويد؟ آن حضرت نيز فرمود: «ذاك اخى على بن ابى طالب»(۲۷)

          و اين دوباره فضيلتى براى اميرالمؤمنين است كه به عنوان صاحب علم الكتاب معرفى شده و علم و دانش آن حضرت كه از سوى پيامبر به عنوان «باب مدينة العلم» معرفى شده، گواه بر اين ادعا است. به حق اين شخصيت بزرگ است كه مى تواند يار نبى مرسل و گواه بين آن حضرت و مردم باشد و چه بزرگ فضيلتى است براى على(عليه السلام) كه آن طور كه در اين آيه تصريح شده در كنار خداوند تبارك و تعالى، گواه و شاهد براى پيامبر است و همين نيز براى پيغمبر كفايت مى كند.

۱۳ ـ على(عليه السلام); جهادگر بزرگ راه خدا

الف ـ سوره توبه (۹) آيه ۱۹:

(أجَعَلتُم سقايةَ الحاجِّ و عمارةَ المسجد الحرامِ كمن آمَنَ باللهِ و اليومِ الآخرِ و جاهَدَ فى سبيلِ اللهِ لايستوون عندَاللهِ واللهُ لايهدى القومَ الظالمينِ;

آيا رتبه و درجه سقايت حاجيان و تعمير مسجدالحرام را با مقام آن كس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده، يكسان مى شمريد؟ هرگز ايندو نزد
خداى يكتا يكسان نخواهد بود كه خداوند ظالمان را هدايت نخواهد كرد. )

ب ـ سوره حج (۲۲) آيه ۱۹ تا ۲۳:

(هذانِ خصمانِ اختَصَموا فى ربّهِم فالّذين كفروا قُطِّعَت لهم ثيابٌ من نار يُصَبّّ من فوقِ رؤؤسهِم الحميمِ….;

اين دو گروه كه در دين خدا با هم به جدال برخاستند مخالف و دشمن يكديگرند و كافران را لباسى از آتش دوزخ قامت بريده اند و به سر آنان آب سوزان حميم جهنم خواهند ريخت…. )

          على(عليه السلام) بزرگ جهادگر راه خدا بود كه به روايت تاريخ، در جزيرة العرب نمونه و شبيهى نداشت، او از جوانى پشت هر عرب جاهلى را به خاك مى ماليد و در جنگ هاى اسلام چنان از اسلام و پيامبر دفاع كرد كه به مرور هر دشمنى از نام على مى هراسيد و حيدر كرّار و شير خدا و شاه عرب صفاتى بس به جا براى آن حضرت است.
ازخودگذشتگى و ايثار على در راه جهاد خدا چنان چشمگير بود كه بارها پيامبر او را مدح كرد، چه در فتح خيبر يا ضربه جنگ خندق و… اجر و پاداشى عظيم براى آن حضرت از سوى خداوند متعال در نظر گرفته شده است. اما در آيات قرآن كريم نيز به اين موضوع و اجر فراوان مجاهدان واقعى راه خدا كه مصداق بارز آن على(عليه السلام) است، اشاره شده است.

          آن گونه كه در كتب تفسيرى و تاريخى آمده، آيه ۱۹ سوره توبه آن هنگام نازل شد كه شيبه و عباس با هم مفاخره مى كردند. شيبه مى گفت: من از تو برترم زيرا صاحب كليد خانه خدا و عهده دار تعمير آن هستم و عباس نيز مى گفت: من برتر از تو هستم، چرا كه سقايت و آب دادن به حجاج بيت الله الحرام را بر عهده دارم. در اينجا بود كه على(عليه السلام) بدون قصد خودبينى، اما براى بيان حق، به آنان فرمود: «من از هر دوى شما برترم، زيرا من نخستين كسى هستم كه ايمان آوردم و بيشتر از همگان در راه خدا جهاد كردم.» در اينجا بود كه اين آيه نازل شد و در آن تأكيد شد آن كس كه به خدا ايمان آورده و در راه خدا مجاهده كرده، مقامى بسيار والاتر از ساقى حاجيان و كليددار خانه خدا دارد!(۲۸) چرا كه در اسلام، نه خانه و ظاهر بلكه اصل و بطن مهم است و آن چه بايد حفظ شود، دين مبين است كه توسط مجاهدانى چون على(عليه السلام) محافظت مى گردد. خداوند تبارك و تعالى نيز از چنين مجاهدانى لطف و موهبتش را دريغ نمى كند و در آيات خود به فضل و برترى چنين بزرگمردانى اشاره مى نمايد، چنان چه در آيات ۱۹ تا ۲۳ سوره حج نيز به مقاتله ۳ نفر از مسلمانان در مقابل ۳ نفر از مشركين در جنگ بدر اشاره مى نمايد كه سرآمد آنان، على(عليه السلام) بود و خدا آنان را جزو صالحين برشمرده و براى آنان اجرى بى پايان قرار مى دهد.(۲۹)

۱۴ ـ على(عليه السلام); ايثارگر بزرگ

الف ـ سوره حشر (۵۹) آيه ۹:

(والذين تبوَّءُ الدّارَ و الايمانَ مِن قبلِهم يُحبّونَ مَن هاجَرَ اليهِم و لاتجِدونَ فى صُدورهم حاجةً ممّا اوتوا و يؤثرونَ على أنفُسِهِم ولو كان بهم خصاصةٌ و مَن يوقَ شُحَّ
نفسِه فاولئكَ همُ المفلحونَ;

و جماعت انصار كه پيش از مهاجرين مدينه را خانه ايمان گردانيدند و مهاجرين را كه به سوى آنها آمدند، دوست مى دارند، در دل خود هيچ حاجتى و حسدى نسبت به
آنها ندارند و هر چيزى كه نيازمند باشند باز مهاجران را بر خويش مقدم مى دارند و ايثار مى كنند و هر كس كه خود را از خوى بخل و حرص دنيا نگاه دارد، آنان به حقيقت رستگاران عالمند.)

ب ـ سوره بقره (۲) آيه ۲۰۷:

(و مِن الناسِ من يشرى نفسَه ابتِغاءَ مرضاتِ اللهَ واللهُ رئوفٌ بالعباد;

بعضى از مردمان هستند كه از جان خود در راه رضاى خدا مى گذرند و ـ آگاه باشيد كه ـ خداوند يكتا دوستدار چنين بندگانى است.)

          همانگونه كه اشاره شد، مولاى متقيان على(عليه السلام) از بزرگترين مجاهدان در راه خدا و نيز انفاق كننده روز و شب است، از اين رو آن حضرت به ايثار و فداكارى نيز در قرآن مجيد شناخته شده است و به معناى واقعى كلمه ايثار و از خودگذشتگى و ديگران را بر خود مقدم دانستن را به تمامى مسلمانان و مؤمنان درس داد. در مورد آيه ۹ سوره حشر كه به «آيه ايثار» نيز مشهور است، نقل است كه در ابتداى هجرت مسلمانان به مدينه كه همگى با وضع مالى بدى روبرو بودند و هر دو گروه مهاجر و انصار در مضيقه به سر مى بردند، مردى خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدواز شدت گرسنگى شكايت كرد. آن حضرت نيز فرمود تا از منزل غذايى براى وى بياورند، اما همسران نبى اكرم عرضه داشتند كه در منزل غير از آب هيچ چيز نداريم. لذا پيامبر(صلى الله عليه وآله) به اصحاب فرمود: «چه كسى اين مرد را امشب ميهمان مى كند؟» اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه در تمامى اينگونه موارد پيش قدم بود، قبول كرد كه مرد را در خانه اش پذيرايى كند. على(عليه السلام)، آن مرد را به خانه آورد و به همسر پاكش فاطمه زهرا(عليها السلام) فرمود: «چه چيز نزد توست اى دختر پيغمبر؟» آن حضرت نيز گفت: «به جز مقدار اندكى غذا براى كودكان خود، چيزى در منزل نداريم، لكن ميهمان را بر خود مقدم مى داريم.» على به فاطمه فرمود: «اى دختر پيامبر! كودكان خود را خواب كن و چراغ را خاموش گردان.» هنگام شام، على و زهرا(عليهم السلام) سر سفره نشستند و بدون آن كه غذا ميل كنند، دهان خود را تكان مى دادند و ميهمان نيز به گمان آن كه آن دو در حال صرف غذا هستند، به مقدار كافى خورد و سير شد. روز بعد هنگامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، بعد از نماز، با على(عليه السلام) روبرو شد به شدت گريست و فرمود: «خداوند ازعمل ديشب شما به عجب آمد، پس بخوان آيه «و آنان را بر خود مقدم مى دارند اگر چه شديداً نيازمند باشند» كسانى كه «خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته است» يعنى على و فاطمه و حسن و حسين «پس آنان رستگارند.»

          البته درباره اين آيه شأن نزول هاى ديگرى نيز ذكر شده و يا روايت هاى ديگرى از انفاق اميرالمؤمنين ذكر شده كه باعث نزول اين آيه در شأن آن حضرت ذكر شده است و البته با توجه به اين كه آيه اشاره اى نيز به انصار مدينه دارد، بسيارى معتقدند، پيامبر اكرم، ايثار را به عمل ايثارگرانه على و فاطمه تطبيق كرده اند، گرچه شايد
شأن نزول آن مسئله ديگرى باشد.(۳۰) اما در آيه ۲۰۷ سوره بقره، على الاطلاق علماى تفسير قرآن بر اين عقيده اند كه اين آيه در شأن على(عليه السلام) و خصوصاً اقدام ايثارگرانه آن حضرت در ليلة المبيت اشاره دارد. آن هنگام كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تصميم به هجرت گرفت، تنها كسى كه عقيده و ايمان خالص داشت و مى توانست در بالين آن حضرت بخوابد، على بود. خداوند تبارك و تعالى از چنين اقدامى آن چنان ستايش مى كند كه حتى نقل است به جبرئيل و ميكائيل وحى شد تا به زمين بروند و حافظ و نگهبان اميرالمؤمنين باشند، آنها نيز بر على تبريك مى گفتند چرا كه خدا به واسطه او بر فرشتگان مباهات مى كند و اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و در اين آيه به صراحت اعلام مى شود كه خدا دوستدار چنين بندگانى است.(۳۱)

          به حق واقعه ليلة المبيت حكايت از ايثارگرىِ فراانسانى اميرالمؤمنين و اعتماد او به خدا و رسولش دارد و هر دو آيه فوق در اين كه على بزرگ ايثارگر جهان است، ترديدى باقى نمى گذارد و اين آيات روشن الهى چه زيبا در مدح على دم مى زنند و ما خاموشيم.

۱۵ ـ على(عليه السلام); شاهد و گواه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)

سوره هود (۱۱) آيه ۱۷:

(أفمن كانَ على بيّنة من ربِّه و يتلوهُ شاهدٌ منهُ و من قبلِه كتاب موسى اماماً و رحمةً
اولئكَ يؤمنون به و مَن يكفُر به مِن الاحزابِ فالنّارُ موعدُهُ فلاتكُ فى مِرية منهُ انّه
الحقُّ من رَبّكَ و لكنَّ اكثر الناسِ لايؤمنون;

آيا پيامبرى را كه از جانب خدا دليلى روشن دارد و با گواهى صادق ـ همراه است ـ و نيز كتاب تورات موسى كه پيش از او پيشواى حق بود و به آن ايمان آوردند نيز
به او بشارت داد، اينان از اهل كتاب به او ايمان مى آورند يا كافر مى شوند؟ ـ پس بدانيد كه ـ هر كس از طوايف بشرى كه به او كافر شود، وعده گاهش البته آتش
دوزخ است كه در آن هيچ شكى روا مداريد كه اين وعده قطعى پرودگار است وليكن اكثر مردم به آن ايمان نمى آورند.)

          در آيه فوق تصريح شده كه حقانيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از سه راه به ثبوت رسيده است: ۱ ـ قرآن كه بيّنه و دليل روشنى براى همگان است ۲ ـ پيروان فداكار و مؤمنان مخلص ۳ ـ كتاب هاى آسمانى پيشين كه به نبوت آن حضرت بشارت داده اند.

          آنگونه كه در تفاسير زيادى ذكر شده، منظور از شاهد و گواه كه اثبات كننده نبوت حضرت محمد مصطفى هستند، اميرالمؤمنين مى باشد. يعنى شخصيتى كه پيش از همه به پيامبر ايمان آورد و او را لحظه اى تنها نگذاشت و با شجاعت و تقوا و ايمان واقعى به حق، يار و شاهد واقعى رسول الله بود.

          در اين مورد ذكر شده كه مردى از قريش نزد اميرالمؤمنين آمد و عرضه داشت كه درباره تو كدام آيه نازل شده است؟ حضرت به او فرمود: «مگر آيه «افمن كان على بيّنه…» در سوره هود را نخوانده اى! پيامبر بيّنه الهى داشت و همانا من شاهد بودم.» امام محمد باقر(عليه السلام) نيز در اين رابطه فرموده اند: «منظور از شاهد، اميرالمؤمنين، سپس جانشينان او يكى بعد از ديگرى هستند.» كه البته آيه آخر همين سوره (رعد) نيز به اين مسئله تأكيدى دوباره دارد.(۳۲)

          در مجموع اين آيه نيز از آيات روشن ديگرى است كه بر فضيلت و برترى على(عليه السلام) دلالت مى كند، چرا كه در كنار قرآن كريم و آيات آسمانى ديگر، مولاى متقيان است كه شاهد و گواه براى پيامبر است و راهنما و الگوى بشريت از ابتداى اسلام تا روز قيامت.

۱۶ ـ على(عليه السلام); حافظ و نگهدارنده حقايق

سوره حاقه (۶۹) آيه ۱۲:

(لنجعَلَها لكم تذكِرةً و تعيها أُذُنٌ واعيةً;

ـ عذاب الهى براى آن است كه ـ مايه پند و عبرت شما قرار دهيم وليكن تنها گوش شنواى هوشمندان اين پند و تذكر را مى توانند بشنوند.)

          على(عليه السلام) از آنجا كه امام و رهبر دين و شاهد و گواه رسول الله(صلى الله عليه وآله) است، بايد رازدار و نگهدارنده حقايق دين و
حافظ آن نيز باشد. قرآن كريم نيز بر اين مسئله تأكيد دارد. چنان چه در آيه فوق اشاره به گوش هاى شنوا
نگهدارنده شده است. شأن نزول اين آيه به اين صورت ذكر شده كه پيامبر اكرم فرمود: من از خداوند تبارك و
تعالى خواستم كه گوش على را از گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقايق قرار دهد، پس اين آيه نازل شد. و مولى
الموحدين اميرالمؤمنين نيز در اين رابطه فرموده اند: «بعد از نزول اين آيه من هيچ سخنى از رسول خدا نشنيدم
كه آن را فراموش كنم، بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم.»(۳۳)

          بى شك اميرمؤمنان يگانه رازدار دين و وارث علوم اسلامى است و هنگامى كه پيامبر باب هاى علم را مانند كهكشانى از خرد به او عطا مى كند، اگر هم اين تفاسير و احاديث در شأن نزول آيه فوق نباشد، هر منطق و عقلى حكم مى كند كه على(عليه السلام) را گوش شنواى اسلام و نگهدارنده حقايق الهى بدانيم.

۱۷ ـ على(عليه السلام); بزرگ آل يس

سوره صافات (۳۷) آيه ۱۳۰:

(سلامٌ على آلِ يس;

درود و سلام بر آل يس باد.)

          «يس» از حروف مقطعه قرآن كريم است كه سوره اى از قرآن نيز به همين نام است. در استنباط بسيارى از انديشمندان اسلامى، يس همانا خود پيامبر اكرم(عليه السلام) است و يكى از اسامى مقدس آن حضرت همين است. بر اين مبنا «آل يس» مطلقاً اهل بيت عصمت و طهارت هستند(۳۴) و سرآمد آنان على(عليه السلام) كه صراط مستقيم، مؤمن صالح و ولى مؤمنان و صالحان، بنده پاك خداو صاحب علم الكتاب و اهل الذكر و ريسمان محكم الهى و ايثارگر دوستدار خداست، از سوى خداوند عزّوجلّ مورد سلام و درود قرار مى گيرد. پس ما نيز به تأسى از اين آيه شريفه ـ همانگونه كه در ابتداى زيارت امام زمان (عج) مى خوانيم ـ مى گوييم: درود خدا باد بر آل يس.

۱۸ ـ على(عليه السلام) و بهشتيان

سوره حشر (۵۹) آيه ۲۰:

(لا يَستوى اصحابُ النّارِ و اصحابُ الجنّةِ اصحابُ الجنّةِ هم الفائزون;

هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم يكسان نيستند، همانا بهشتيان به حقيقت
سعادتمندان عالمند.)

          در آيه ۲۰ سوره حشر تصريح شده كه بهشتيان و جهنميان با هم تفاوت دارند و اصحاب بهشتى به حقيقت رستگاران عالم اند. از آنجا كه راه على(عليه السلام)، صراط مستقيم است و بارها به رستگارى او و پاداش اصحاب او اشاره شده است، شكى نيست كه اگر تمامى بهشتيان از ياران و اصحاب و دوستداران مولاى متقيان نباشد، بى شك تمامى اطاعت كنندگان و شيعيان واقعى او بهشتى اند.

          در اين رابطه در حديثى از پيامبر نيز نقل شده است كه آن حضرت فرمود: اصحاب الجنه كسانى هستند كه ولايت على(عليه السلام) را پذيرا شوند و اصحاب النّار به كسانى اطلاق مى شود كه ولايت على را خوش نداشتند و نقض عهد كرده و با او پيكار كردند.(۳۵)

          نكته قابل ذكر در اينجاست كه صرف اين كه فردى يا گروهى، على(عليه السلام) را نشناسند و يا شيعه آن حضرت نباشند، دليل بر جهنمى بودن او نيست; چرا كه اين از رحمانيت و رحيميت باريتعالى به دور است وليكن كسانى كه آن حضرت را بشناسند و براى حب دنيا و مقام و يا حفظ سنت خويش از او رو برگردانند، آنان هستند كه عاقبت شومى خواهند داشت و جهنمى خواهند بود و در مقابل، هر كس نيز كه تنها آن حضرت را دوست بدارد، بدون آن كه على(عليه السلام) و سيره اش را بشناسد و بر آن مبنا عمل كند، الزاماً بهشتى نيست!

۱۹ ـ دوستى على(عليه السلام); سؤال روز قيامت

سوره صافات (۳۷) آيه ۲۴:

(وَقفوهُم انّهم مسئولون;

پس در موقف حساب نگاهشان داريد، همانا آنان مسئول كارشان هستند.)

          بر اساس اين كه شيعيان على(عليه السلام) بهشتى و دشمنان او جهنمى اند و به حق على، صراط مستقيم است، يكى از سؤالات در روز قيامت كنار مسائل اساسى ديگرى چون توحيد و نبوت، مسئله ولايت و دوستى اميرالمؤمنين و فرزندان اوست. طبق آيه شريفه ۲۴ سوره صافات، در موقف حساب، افراد بايد مسئول عمل خويش باشند كه مصداق اين مسئوليت آن چنان كه در روايات فراوانى آمده است، محبت على(عليه السلام) است البته در كنار بسيارى از اعمال و مناسك ديگرى كه در طول عمر خويش انجام مى دهند. امام رضا(عليه السلام) در حديثى بر اين نكته تأكيد داشته اند كه منظور از اين آيه سؤال درباره ولايت على(عليه السلام) است.(۳۶)

۲۰ ـ عذاب الهى براى منكر على(عليه السلام)

سوره معارج (۷۰) آيه ۱:

(سألَ سائلٌ بعذاب واقع;

سائلى از عذاب قيامت كه وقوعش حتمى است، از رسول سؤال پرسيد.)

          آيه ۱ تا ۳ سوره معارج به واقعه اى قابل تأمل اشاره دارد كه براى بررسى هرچه بهتر سيماى پرفروغ اميرالمؤمنين در آيات قرآن كريم آن را ذكر مى كنيم. نقل است كه پس از واقعه غدير خم و اعلام ولايت اميرالمؤمنين پس از نبى مرسل، اين مسئله در شهرها و بلاد مختلف منتشر شد و عكس العمل هاى متفاوتى را در پى داشت و البته جاذبه على، همراه با دافعه نيز بود، بر اين اساس فردى به نام «نعمان بن حارث فهرى» محضر نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: «تو به ما دستور شهادت به يگانگى خدا دادى و اين كه فرستاده او هستى! پس ما شهادت داديم، بعد دستور به جهاد و روزه و نماز و زكات دادى، ما هم اين دستورات را پذيرفتيم. اما با اينها راضى نشدى تا اين كه اين جوان ـ اشاره به اميرالمؤمنين ـ را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى «من كنتُ مولاه فعلى مولاه»، حال اين سخن از ناحيه خودت است يا از سوى خدا.» پيامبر عظيم الشأن به او فرمود: «سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين سخن از ناحيه خداست.» پس نعمان روى برگرداند و در حالى كه از روى لجاجت و عناد مى گفت: «خداوندا اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، پس سنگى از آسمان بر ما بباران!» در همين جا سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت. پس از اين واقعه بود كه آيات اول سوره معارج نازل شد و تأكيد كرد كه عذاب قيامت كه وقوعش حتمى است در انتظار دشمنان على(عليه السلام) است چرا كه آنان دشمن خداوند تبارك و تعالى هستند. اين واقعه را مورخين و مفسرين بسيارى نقل نموده اند و علامه امينى در «الغدير» تنها بيش از ۳۰ حديث از علماى اهل سنت در تأييد اين واقعه ذكر كرده است، البته با اندكى تفاوت.(۳۷)

          به حق دشمن على از آنجا كه دشمن دين و دشمن حق است، عذابى الهى خواهد چشيد چه در اين دنيا و چه در آخرت و با توجه به حدود ۳۰۰ آيه اى كه در قرآن كريم در شأن و منزلت مولاى موحدان نازل شده و ما در اينجا به ۲۷ آيه شريفه در ۲۰ موضوع پرداختيم، اين مسئله بعيد و دور از ذهن و نابه حق نيست. باشد كه ما با شناخت منزلت على(عليه السلام) در قرآن و تدبر و تعمق در سيره و روش و بينش آن حضرت، اين انسان واقعى را بيشتر و بهتر بشناسيم و صراط مستقيم او را هرچه بهتر بپيماييم.

 پانوشت

ــــــــــــــــ

۱ـ ر.ك: «ترجمه تفسير الميزان»، ج ۱، سوره حمد.

۲ـ «تفسير الميزان»، ج ۱، ص ۳۹ و «پيام قرآن»، ج ۹، ص ۴۱۱٫

۳ـ ر.ك: «اعتقادات شيخ مفيد»، ص ۷۰ و ۱۰۹٫

۴ـ «تفسير نورالثقلين»، ج ۱، ص ۲۳٫

۵ـ «احقاق الحق»، ج ۷، ص ۱۲۵٫

۶ـ شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۵۸٫

۷ـ ر.ك: «پيام قرآن»، ج ۹، ص ۱۹۴ و «تفسير نمونه»، ج ۲۵، ص ۶ الى ۱۱٫

۸ـ ر.ك: «تفسير الميزان»، ج ۱۶ و «تفسيرنمونه»، ج ۱۷٫

۹ـ ر.ك: تفسير مجمع البيان، ج ۲ و تفسير الميزان، ج ۲ و ۳ و پيام قرآن، ج ۹ و احقاق الحق ج ۳٫

۱۰ـ ر.ك: «پيام قرآن»، ج ۹ و «تفسير نمونه»، ج ۲۰

۱۱ـ رك: «ترجمه تفسير الميران»، ج ۶ ص ۴ تا ۳۴٫

۱۲ـ ر.ك: «احقاق الحق»، ج ۳ و «تفسير نمونه»، ج ۳ و «پيام قرآن»، ج ۹٫

۱۳ـ رك: «مسائل كلى امامت»، ص ۱۰۱ و ۱۰۲٫

۱۴ـ ر.ك: «تفسير نمونه»، ج ۱۷٫

۱۵ـ ر.ك: همان، ج ۲۴ ص ۲۸۰ تا ۲۸۲٫

۱۶ـ ر.ك: «پيام قرآن»، ج ۹ و «شواهد التنزيل»، ج ۲ و «احقاق الحق»، ج ۳٫

۱۷ـ ر.ك: «جاذبه و دافعه على (ع)»، ص ۲۳ تا ۳۷ و ۱۰۱٫

۱۸ـ ر.ك: «تفسيرنمونه»، ج ۱۳، ص ۱۴۵ تا ۱۴۷٫

۱۹ـ «شواهد التنزيل»، ج ۱، ص ۴۶۶٫

۲۰ـ ر.ك: «تفسير الميزان»، ج ۲، ص ۴۲۹ و «پيام قرآن»، ج ۹۳۷۵ تا ۳۷۷٫

۲۱ـ ر.ك: «تفسير نمونه»، ج ۲، ص ۲۶۸٫

۲۲ـ همان، ج ۱۰، ص ۱۳۰ تا ۱۳۲٫

۲۳ـ ر.ك: همان، ج ۸، ص ۴۵۲٫

۲۴ـ همان، ج ۷، ص ۳۰٫

۲۵ـ ر.ك: همان، ج ۱۱، ص ۲۴۳ تا ۲۴۶ و ج ۱۳، ص ۳۶۱٫

۲۶ـ ر.ك: «ترجمه تفسير الميزان»، ج ۱۲، ص ۳۷۵ و ۳۷۶٫

۲۷ـ «تفسيرنمونه»، ج ۱۰، ص ۲۵۴٫

۲۸ـ ر.ك: «تفسير الميزان»، ج ۹، ص ۲۱۰ و «پيام قرآن»، ج ۹، ص ۲۹۴٫

۲۹ـ ر.ك: «تفسير نمونه»، ج ۱۴، ص ۵۳ تا ۵۹٫

۳۰ـ ر.ك: همان، ج ۲۳، ص ۵۱۸٫

۳۱ـ ر.ك: «پيام قرآن»، ج ۹، ص ۲۶۶ تا ۲۶۸ و «شواهد التنزيل»، ج ۱٫

۳۲ـ ر.ك: «تفسير نمونه»، ج ۹، ص ۵۱ تا ۵۷٫

۳۳ـ ر.ك: همان، ج ۲۴، ص ۴۴۴ و ۴۴۵٫

۳۴ـ ر.ك: همان، ج ۱۹، ص ۱۴۶٫

۳۵ـ ر.ك: همان، ج ۲۳، ص ۵۴۳٫

۳۶ـ همان، ج ۱۹، ص ۳۵ و ۳۶٫

۳۷ـ ر.ك: همان، ج ۲۵، ۶ تا ۱۱٫

منابع و مآخذ

۱ ـ قرآن مجيد

۲ ـ امينى، ابراهيم، «مسائل كلى امامت»، مركز مطبوعاتى دارالتبليغ، چاپ اول ۱۳۵۳٫

۳ ـ پور يوسف، عباس، «خلاصه تفاسير قرآن مجيد»، نشر شاهد، چاپ چهارم ۱۳۸۳٫

۴ ـ خاتمى، سيد احمد، «در سايه سار حكمت علوى»، انتشارات بنياد نهج البلاغه، چاپ اول ۱۳۸۲٫

۵ ـ طباطبايى، علامه سيد محمد حسين، «تفسير الميزان»، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول.

۶ ـ كمپانى، فضل الله، «على (ع) كيست؟»، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ پانزدهم ۱۳۶۹٫

۷ ـ مطهرى، مرتضى، «جاذبه و دافعه على (ع)»، انتشارات صدرا، چاپ سيزدهم ۱۳۷۱٫

۸ ـ مكارم شيرازى، ناصر، «پيام قرآن»، انتشارات اميرالمؤمنين، چاپ اول ۱۳۶۱٫

۹ ـ مكارم شيرازى، ناصر، «تفسير نمونه»، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم ۱۳۵۳٫

۱۰ ـ موسوى، سيد شرف الدين، «رهبرى امام على در قرآنوسنت»، انتشارات سازمان تبليغات، چاپ دوم
۱۳۷۴٫

۱۱ ـ موسوى همدانى، سيد محمد باقر، «ترجمه تفسير الميزان»، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ اول ۱۳۶۳٫

۱۲ ـ ناظم زاده قمى، سيداصغر، «الفصول المائه»، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم ۱۳۶۹٫