درآمد:

در یک نگاه، بررسی جامعه شناختی هر موضوع، نگاهی است به رابطه متقابل آن موضوع با جامعه؛ از این حیث قصد این مقال جامعه شناسی کنش، بینش و منش فقیهی ماندگار است که حدود دو دهه در قرن حاضر به عنوان مرجع تقلید و رهبر دینی شیعیان ایران و حتی جهان مطرح بود. فقیهی که تاثیر پذیر از ساختارها، نهادها و روابط سیاسی و اجتماعی اطرافش بود و بی شک توانست تاثیرات فراوانی نیز در اجتماع، فرهنگ و سیاست ایران برجای گذارد و کارکردها و نقش های فراوانی به طور آشکار و پنهان و نتایج خواسته و ناخواسته بیشماری در عرصه فرهنگ و دین و اجتماع ما بر عهده گیرد. نقش آیت الله بروجردی بی شک تنها در عرصه فقه و فقاهت و حوزه علمیه و تنها درحیطه زمانی خویش محدود نیست و جامعه شناسی او بسیار گسترده از این حیطه هاست و بی شک ما را به درک وقایع تاریخی و اجتماعی و فرهنگی نیم قرن گذشته نیز رهنمون می کند. از همین روست که بررسی این مهم، چندان آسان هم نیست. از یکسو با نوعی جامعه شناسی نسبتا تاریخی گسترده روبروییم و متن و روابط اجتماعی مورد بحث و مطالعه ما، با فاصله زمانی از ماست و ناچارا فهم تجربه آن نه به شکل معنای ذهنی که بر اساس معنای عینی و نشانه ها و نمادهایی است که در تاریخ و متون تاریخی به شکل بعضا ناقص و متناقض ثبت شده است. از دیگر سو، حیات و افکار و اعمال آیت الله بروجردی به عنوان موضوع مورد مطالعه ما، آن چنان روشن و قابل بررسی نیست؛ سیاست رسمی کشور حامی و مدیون اوست اما در عین حال مخالف برخی اصول و مبانی وی نیز می باشد و زندگی و افکارش طبعا با تعدیلها، سانسورها و ابهام هایی مواجه است. اما اگر بتوانیم از این دو نقیصه عبور کنیم، بررسی جامعه شناختی حیات آیت الله بروجردی می تواند ما را بدون ارزشگذاری و قضاوت با حیات فردی آشنا کند که بی شک وضعیت امروز ایران تاثیرگرفته از اوست، همچنان که در غرب و شرق همیشه شخصیت ها یی بوده اند که گسست هایی ایجاد کرده و تغییرات فکری و فرهنگی بنیادین ایجاد کرده اند و هماره آثار و افکار آنان مورد مطالعه و احترام است.

شرایط اجتماعی دوران ظهور آیت الله بروجردی

نکته کلیدی در نگاه به حیات آیت الله بروجردی، ظهور اوست! مرجع تقلیدی که در شرایطی که اصلا گمانش نمی رفت به مقام و موقعیت ویژه ای دست یافت و به عنوان رهبر شیعیان مطرح شد. در شرایطی که روحانیت و دین در انزوا بودند و با مشکلات و سختی ها دست و پنجه نرم می کردند، حکومت و سیاست های رسمی شبه سکولار کشور، مسیر ترکیه را می پیمود و با هر بهانه ای به مقابله با دین و حوزه ها می پرداخت، و مرجعیت شیعه نیز توانی برای عرض اندام نداشت، در این شرایط بود که آیت الله بروجردی ظهور کرد و متجلی شد. اما آن شرایط سیاسی و اجتماعی به طور دقیق چگونه بود؟ برخی از شاخص ترین آنها را برمی شماریم.

۱ – شکست مشروطه؛ مشروطه ای که توسط طبقات متوسط شهری، روشنفکران، روحانیت و جنبش های توده ای به پیروزی رسیده بود و به عنوان سندی درخشان بر تارک ملت ایران می درخشید و به مثابه حرکتی انقلابی و اصلاحی، نشان از رشد فرهنگی و آگاهی ملت ایران به شمار می رفت، روز به روز ضعیف و محدود شد، از اهداف خویش دور شد، روحانیون خود در تلقی از مشروطه و نوع سلطنت اختلاف داشتند، روشنفکران در تعاریف و اولویت بخشی به مفاهیمی چون ناسیونالیسم، دموکراسی و سوسیالیسم مجادله می کردند، جنبش های توده ای شکست خوردند و سردمداران مشروطه اعدام شدند و در نهایت مجلس به توپ بسته شد. عملا بعد از دوران پهلوی و ایجاد مجلس سنا نیز شکست مشروطه تکمیل شد.(ماخذ ۱۱ / ص ۳۱۰ الی ۳۳۰) این شرایط سیاسی و اجتماعی در آغاز قرن حاضر در کنار شکست نهضتها و اقدامات انقلابی دیگری چونمیرزا کوچک خان، مدرس، خیابانی و… و نیز تبعات جنگ جهانی دوم و حضور متفقین در ایران و چپاول ثروت و منابع ایران از سوی بیگانگان و اخراج و تبعید رضاخان و سلطنت محمدرضا، نوعی رخوت و سستی در فعالیت سیاسی ایجاد کرده بود و توده جامعه نیز توانایی بسیج سیاسی و اقدام انقلابی نداشت و به جز موارد استثنایی که خاصه طبقات متوسط شهری بود چون مطبوعات و احزاب آزاد در ابتدای سلطنت محمدرضا پهلوی و ملی شدن صنعت نفت، در آن دوران با جامعه مدنی بسیار ضعیفی روبرو بودیم که میان ارکان آن و میان روشنفکران و عامه مردم و روحانیون رابطه مشخص و مستحکمی وجود نداشت.

۲ – حرکت به سمت عرفی گرایی؛ آیت الله بروجردی در شرایطی ظهور کرد که دین زدایی در ایران به حد اعلای خود رسیده بود. رضا خان که نقطه قوتش در کسب قدرت، منابع سکولار (نیروهای نظامی، حزب های اکثریت مجلس پنجم و قدرت های بزرگ خارجی) بود (ماخذ ۱۱ / ص ۳۰۷) علیرغم ژست های نسبتا دینی ابتدای امر، لازمه مدرنیزاسیونی که در ایران به راه انداخته بود را ضدیت با دین و جلوه های مشخص دینی می دانست. او با اقداماتی از قبیل کشف حجاب، مقابله تاریخی با اسلام، قتلهای سیاسی، خلع ید امور قضایی و آموزش از طلاب، خدمت وظیفه عمومی برای طلاب و ممنوعیت فعالیت های عامه آنان و نیز حذف تعلیمات دینی در مدارس و مقابله با عزاداری و تعزیه خوانی و… شرایطی را در ابتدای قرن حاضر برای ایران و ایرانیان رقم زد که اگر جامعه نیز با وی همراهی می کرد و حضور قدرت های دینی چون آیت الله بروجردی نبود، ایران امروز، ایرانی کاملا سکولار و عرفی و غیر دینی بود.

۳ – ناسیونالیسم افراطی؛ قرن حاضر برای کشورهای منطقه ما، قرن ناسیونالیسم بوده است و ملی گرایی و تعصب ملی در میان اعراب، ترکها ، فارسها و کردها جلوه تازه ای به شرایط سیاسی و اجتماعی خاورمیانه داده است. در ایران نیز با اقدامات رضا خان نوعی ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی سیاسی و فرهنگی تبلیغ می شد که هم سنت گرا بود و هم ضد مذهب؛ بیشترین تاکید آن تنها بر ایران و سنت ها ی ایرانی و بازسازی و زنده کردن آداب و سنن پیش از اسلام بود و بیشترین تلاش، حمله به اسلام و زدودن آثار و عناصر و ارزشهای آن بود. گرچه این مسئله چندان از سوی جامعه پذیرفته نمی شد، اما آثار و نتایج فراوانی را متوجه روابط و ساختارهای اجتماعی ما کرد.

۴ – ظهور فرقه های ضد دینی؛ بخشی دیگر از شرایط اجتماعی زمان ظهور آیت الله بروجردی ظهور فرقه های ضد دینی از جمله بابیت و بهاییت و رواج نوعی روشنفکری چون احمد کسروی و فعالیت احزابی مانند حزب توده بود که هر یک به حیله ای به تهدید نهاد دین و دینداری می پرداختند. جالب است که مرجعیت عامه شیعه نیز حاضر بود با قبول سلطنت و مشروعیت بخشیدن بدان، از گسترش این فرقه ها بکاهد.

۵ – ظهور گروه های بنیادگرا؛ نظام اجتماعی ایران که قرنها با دین عجین شده و از زمان صفوی نیز حاکمان شیعه با صبغه صوفی گری بر ایران حکم می راندند، تحمل نمی کرد به یکباره این همه دین ستیزی را به تماشا بنشیند ولذا جنبش های مختلف دینی چه در زمان رضا خان و چه محمدرضا پهلوی شکل گرفتند و به فعالیت پرداختند. اینان نیز نتوانستند جنبش های توده ای ایجاد کنند و یک نمونه بارز آن ((فدائیان اسلام)) حتی از حمایت مرجعیت و حوزه ها نیز برخوردار نشد.

۶ – مدرنیزاسیون وارونه؛ بسیاری از جامعه شناسان و روشنفکران به مسئله مدرنیزاسیون وارونه در کشورهای در حال توسعه مانند ایران اشاره کرده اند که بی شک آغاز آن از زمان رضا خان است. غرب که ابتدا با مدرنیته فرهنگی و ایجاد زمینه برای جامعه مدنی، احزاب، دموکراسی، شهرنشینی و شهروندی و… از پایین به بالا و تدریجی، روند مدرنیزاسیون و تجدد و رویکرد به تکنولوژی و ماشینسیم را طی کرد، شرایط بسیار متفاوتی با ایران دارد که بدون ایجاد پیش زمینه ها، به صورت رسمی، از بالا به پایین و به شکل کاملا دولتی و دستوری صنعت، آموزش و پرورش، بخش نظامی و نظام حقوقی و اداری را متجدد کرد و شکافی عمیق میان سنت و تجدد را ایجاد نمود. البته مشکل بدینجا ختم نمی شد چرا که درک غلط حاکمان این بود که مدرن شدن واقعی تنها همین ظواهر است و با راه آهن و ماشین و کلاه و کشف حجاب و مدارس مختلط و… و رواج امور کاملا بیگانه با فرهنگ ما، ایران، مدرن خواهد شد!

رفتار شناسی آیت الله بروجردی

رفتار شناسی آیت الله بروجردی ما را به سه شخصیت متفاوت دین گرا، اصلاح طلب و محافظه کار او می رساند که هر یک با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی زمان و مکان خویش قابل تبیین است. آیت الله بروجردی توانست هر سه مقوله را در جای خویش به کار برد و بتواند رهبر دینی بزرگ و تاثیر گذاری برای ایرانیان باشد و البته باید به این نکته توجه کنیم که بیش و پیش از همه اینها آیت الله بروجردی یک فقیه بود، اما فقیهی ماندگار! در اینجا به برخی از اقدامات او به طور فهرست وار می پردازیم.

۱ – اصلاحات در حوزه علمیه؛ با آن که اسلام با وحی مکتوب، گامی بلند در رابطه مستقیم معبود و مسلمان برداشت ، اما در عین حال وجود امام معصوم و راهنما که مجسم کننده مذهب در شکل عینی و راهنمای مومنین باشد، خصوصا در مذهب شیعی جزیی جداناشدنی از اسلام شده است. پس از ائمه نیز وجود و اهمیت نقش فقیهان و روحانیان و مجتهدان برای افتاء و راهنمایی شیعیان در هزار سال گذشته انکار ناپذیربوده است. از شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی و نهضت سربداران و رونق صفویه گرفته تا ایجاد حوزه های علمیه در بغداد و نجف و ری و اصفهان و قم، همواره فقه و فقاهت و اجتهاد، رونق دین در مکتب شیعه بوده است. روندی که طی آن، قشر روحانی و نهاد روحانیت گام به گام از عزلت و انزوا تا همزیستی با حکومت را طی طریق کرده و به امروز رسیده که داعیه دار حکومت شده است. آسیب شناسی این مسئله و واکاوی نقصها و انحرافات این جریان خود به مقال دیگری نیازمند است، اما اشاره به همین خلاصه بسنده است که تحجر، خامی، قشری گری، تاکید بر متن بیش از عقل، پایبندی بر ظواهر و فروع و و عدم تساهل و تکثر پذیری و… از جلمه آسیب هایی است که فقه شیعه را در طی این هزار سال به خویش مبتلا ساخته و خصوصا بعد از صفویه انحرافات زیادی را متوجه آن کرده است. ظهور آیت الله بروجردی گام بلندی در اصلاح بسیاری از این انحرافات بود و او که ۲۰ سال پس از تاسیس حوزه علمیه قم توسط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، سکان حوزه قم را بر دست گرفت، در حد توان خویش و با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی که به وی اجازه می داد، تغییراتی را بنیان نهاد که توانست دگرگونی های پیاپی دیگری را نیز رقم زند. گرچه به علت برخی کارشکنی ها این اقدامات به نوزایی و رنسانس در فقه شیعه منجر نشد، اما بی شک گسستی بر روند رو به نزول حوزه های علمیه بود. بد نیست اشاره ای به اصلاحات آیت الله بروجردی در حوزه علمیه نیز داشته باشیم. آیت الله بروجردی نوعی قانونمندی و سلسله مراتب را در حوزه های علمیه پیگیری کرد و تمام طلاب را ملزم به امتحان تعیین سطح کرده و گزینش و معیار برای جذب طلاب قرار داد و بر اساس همین معیارها و سطح تحصیلات بود که شهریه پرداخت می شد. بدین واسطه افراد کم سواد از حوزه ها طرد شدند، شهریه ها ثابت و قانونمند و بیشتر شد و مشکلات مالی طلاب کاهش یافت. دیگر اقدام، عزام مبلغ به شهرها و روستاها بود که این امر موجب تبلیغ دین در جای جای کشور شده، به تقویت نهاد دین و قدرتمندتر شدن نهاد روحانیت منجر شد. البته نباید اهمیت احیای حوزه های دیگر شهرها را نیز در این زمینه نادیده انگاریم که از سوی آیت الله بروجردی پیگیری می شد. از مهم ترین اقدامات آیت الله بروجردی چاپ رساله توضیح المسائل فارسی بود که البته همراه با جو عمومی سواد آموزی، منجر به تغییر وظیفه روحانیون نیز شد. دیگر روحانیون وظیفه پاسخ به سوالات جزیی مقلدان را نداشتند و نوعی فراغت روحانیون از این وظایف تاریخی و جزئی بود. دیگر حرکت اساسی، ایجاد هیئت حاکمه در حوزه بود.آیت الله بروجردی هیئتی را در حوزه علمیه قم انتخاب کرده بود که به مشکلات و انحرافات و تخلفات روحانیون می پرداخت و این گونه امور را از حقوق و قانون دولتی جدا کرده بود. مسئله دیگرتوجه به مسائلی چون تدریس زبان انگلیسی به طلاب، رواج نشریاتی مثل مکتب اسلام و مکتب تشیع و نشریه کتابخانه فیضیه، ورود روحانیون به دانشگاه ها و… بود که در زمان آیت الله بروجردی انجام می شد. روحانیونی که به قولی باید چندین سال کار می شد تا روزنامه خوان شوند،از زمان آیت الله بروجردی خود نشریه های مختلف و جوان پسندی را منتشر می کردند. (ر.ک: ماخذ ۹ و ماخذ ۸ و ماخذ ۴ / ص ۱۶۴ و ۱۶۵)

به هر شکل از لحاظ جامعه شناختی اصلاحات آیت الله بروجردی در حوزه هم رابطه میان مردم و روحانیت را تغییر داد، هم نقش و کارکرد یک روحانی را متفاوت از گذشته کرد، هم شان دوباره و بیشتری به روحانیون بخشید و منجر به تغییرات دیگری در حوزه های علمیه شد که امروز بعد از ۵۰ سال در پی همان تغییرات، شاهد روش ها و مبناهایی کاملا متفاوت ازگذشته در حوزه های علمیه هستیم.

۲ – تقریب مذاهب؛ اختلاف شیعه و سنی، تضادی تاریخی میان این دو فرقه است که اکثرا به طرد و تکفیر دیگری منجر شده است. این اختلاف که بیش از همه بعد از صفویه و به علت مسائل سیاسی (دشمنی با عثمانی) رونق و جلا یافته، هماره مورد تایید علما و روحانیون دو طرف نیز بوده است. تا ۵۰ سال قبل نیز این اختلاف در ظاهر و باطن در شدیدترین وجه ادامه داشت و حتی شیعیان که در میان اکثر مسلمانان به عنوان طرد شدگان ازدین و رافضی ها مطرح بودند، هرگز به رسمیت شناخته نمی شد. در این میان شاید مهم ترین گام آیت الله بروجردی،تلاش در تغییر این تصورهای قالبی بود. وی رابطه با علمای دانشگاه الازهر مصر را بهبود بخشید، نامه های متعددی میان او و شیخ عبدالمجید و شیخ شلتوت روسای دانشگاه الازهر و مفتی های بزرگ مصر رد و بدل شد، دارالتقریب نیز با حمایت ایشان در مصر بنیان نهاده شد و بالاخره با این کوشش ها، شیخ شلتوت جواز پیروی از مذهب شیعه را صادر کرد. (ماخذ ۲ / ص ۱۶۷) این گام بلند که بی شک با مقاومت برخی علمای هر دو طرف شیعه و سنی برداشته شد، مسیر را در اتحاد مسلمین و احترام متقابل و پذیرش تکثر هموار کرد که به حق ناشی از مشی اصلاح طلبانه آیت الله بروجردی و شعور سیاسی و دینی و فرهنگی وی می باشد.

۳ – عکس العمل در قبال علوم روز؛ از جمله مواردی که آیت الله بروجردی صبغه محافظه کارانه می گیرد و در تعامل با جامعه و اطرافیان و نه بر اساس عقیده واقعی خود تصمیم گرفته است، عکس العمل در قبال علوم روز است. با آن که ایشان در ابتدا با تدریس زبان انگلیسی به طلاب موافق بودند و آن را موجب کمال و موفقیت بیشتر طلاب می دانستند و حتی مقدمات کار برای تدریس زبان در مدرسه خان ( که توسط آیت الله بروجردی در قم بنیانگذاری شده است) فراهم شده بود، اما با این شائبه که بازاری ها و مومنین به حوزه وجوهات نمی دهند که طلاب زبان یاد بگیرند، از ادامه این مسئله جلوگیری کردند. (ماخذ ۳ / ص ۱۷۴) از همین نمونه است، مخالفت با حضور روحانیون در دانشگاه ها (ر.ک: ماخذ ۸) یا برخورد با فلسفه؛ با آن که ایشان در اصفهان مدتی را به تحصیل فلسفه پرداخته بود، بر کتاب مهم فلسفی (اسفار ملاصدرا) حاشیه زده بود و اشعار دیگر کتاب فلسفی ( منظومه) را از حفظ بود، (ماخذ ۲ / ص ۸۷) به علت فشارهای بیرونی و با آن که خود حاکم مطلق حوزه های علمیه به شمار می رفت با تمام قوا از تدریس منظومه توسط آیت الله منتظری با ۳۰۰ – ۴۰۰ شاگرد جلوگیری کرد و به مقابله با تدریس اسفار توسط علامه طباطبایی پرداخت تا آنجا که قصد داشت شهریه شاگردان علامه را نیز قطع کند؛ جالب اینجاست که در مقابل انتقادها از این موضوع خود آیت الله بروجردی گفته است : من هم می دانم – این برخوردها خوب نیست – من خودم در اصفهان فلسفه خوانده ام ولی نمی دانید از مشهد چقدر به ما فشار می آورند. (ماخذ ۴ / ص ۱۳۷) این مسئله آشکارا تاثیر پذیری آیت الله بروجردی از دو قشر بازاری و روحانی را نمایان می سازد و به خوبی نمایانگر بسیاری ایستارها و مقاومت ها در اصلاحات دینی و فرهنگی در آن زمان است. اگر جامعه نیز آماده بود چه بسا علوم روز، زبان خارجی، فلسفه و… از همان زمان آیت الله بروجردی می توانست در حوزه ها راه یابد و تغییرات مثبت و مطلوبی را متوجه حوزه های علمیه کند. البته همیشه وی در این زمینه ها عقب نشینی نکرده است از جمله تبلیغ دین در کشورهای خارج از کشور و اعزام نماینده به آمریکا و آلمان و مصر و تاسیس مرکز اسلامی هامبورگ از این گونه تلاشهاست که درک صحیح و جهانی و لزوم شناساندن اسلام به دیگر جوامع را در کنش و عقیده این رهبر دینی به نمایش می گذارد. و هریک از این مسائل چهره های اصلاح طلب یا محافظه کار آیت الله بروجردی را برای ما روشن می کند.

۴ – آیت الله بروجردی و سیاست؛ عمده مشی آیت لله بروجردی، کناره گیری از سیاست بود، او در نهضتها، کودتاها، جنبشها و فعالیت های انقلابی دوران عمرش هرگز نقشی ایفا نکرد و بر آن بود که با برحذر داشتن دین از سیاست، دین را بسازد و شاید عقیده داشت دین قوی، دین سیاسی نیست! بر همین مبنا تنها اقدامات سیاسی او مختص دوران مرجعیت عامه وی است که به رهنمودهایی به دولتیان محدود می شود. برای درک بهتر این مهم شاید بهتر باشد برخی تلاقی های سیاست با رفتار آیت الله بروجردی را که خود گفته بود : ((من در امور سیاسی دخالت نمی کنم … و کوشش من این است که روحانیت را از جنجال های سیاسی دور نگه دارم)) (ماخذ ۷ / ص ۳۰۰) بررسی کنیم.

الف – نهضت مشروطه؛ با آن که نهضت مشروطه ایران با حمایت علما و روحانیون داخل و خارج ایران به پیروزی رسید و شخصیت های بزرگی چون آخوند خراسانی، علامه نائینی، آیت الله بهبهانی و… حامی آن بودند، اما برخورد آیت الله بروجردی با این مسئله که البته در آن زمان، کاریزما و موقعیت نهایی اش را نداشت، یکسره سکوت بود. وی حتی بعد از حمایت آخوند خراسانی از مشروطه با آن که استاد محبوبش بود، از وی کناره گیری کرد و رفت و آمدش را با آخوند به حداقل رساند، (ماخذ ۴ / ص ۱۶۳) بعد از مرجعیت نیز هرگز از مشروطه دفاع نکرد و بارها از سرد شدن روابطش با آخوند خراسانی بعد از این وقایع گفت.

ب – دستگیری؛ با این که آیت الله بروجردی در نجف به کل به دور از سیاست بود، اما براساس یک سوءتفاهم و گزارش غلط سفیر ایران در بغداد مبنی بر نقشه توطئه آیت الله بروجردی و برخی علما، در هنگام بازگشت وی به ایران، در مرز دستگیر شده و به زندان در تهران منتقل شد. البته این مسئله که در زمان رضاخان اتفاق افتاده بود به علت وساطت بزرگان لرستان و بیم رضاخان از اقدام زاگرس نشینان حل شد و آیت الله بروجردی آزاد شد. (ماخذ ۳ / ص ۳۹ – ۳۷) جالب اینجاست که این اقدام، آیت الله بروجردی را آنچنان ناراحت نساخت، او در زمان مرجعیتش به این مسئله اشاره نمی کرد و هرگز نقش یک ناراضی سیاسی را ایفا نکرد و شاید خود باور داشت که دستگیری اش سوءتفاهمی بوده که حل شده است.

ج – نهضت ملی شدن صنعت نفت؛ ملی شدن نفت در سال ۱۳۲۹ مصداق بارز انفکاک طبقه روشنفکر و روحانی در آن زمان است. در حالی که محمد مصدق با همراهی طبقات متوسط شهری در اقدامی بزرگ، نفت را ملی کرد و از چنبره دولت های استعماری رهایی داد، آیت الله بروجردی و حوزه های علمیه در سکوت مطلق به سر می بردند. حتی از قول وی نقل شده که ((من در قضایایی که وارد نباشم، آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم، وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن نفت را نمی دانم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود)) (ماخذ ۳ / ص ۲۴) و با این توجیه بود که ملی شدن صنعت نفت که می توانست با حضور مرجعیت رنگ و لعابی متمایز بگیرد و سرآغاز اقدامات انقلابی و اصلاحی دیگر در کوتاه کردن استعمار باشد را محدود قشر و طبقه ای خاص کرد. البته ذکر این نکته لازم است که در کل، رابطه آیت الله بروجردی با مصدق هیچ گاه مطلوب نبوده است، برخی اقوال از درخواست آیت الله از شاه برای عزل مصدق حکایت می کند، شاید که شبهه هایی درباره دینداری او وجود داشته است! حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، آیت الله بروجردی پیام تبریک به شاه فرستاد و در جواب پیام ارتشبد زاهدی، برای وی آرزوی موفقیت کرد. این مورد از جمله شایانترین مواردی است که حاکی از گسست کامل سیاست و دیانت آیت الله بروجردی می باشد، او بیش از هر چیز در فکر دین و حفظ آن بود، با هر حکومت و سلطنت و کودتایی!

ه – رابطه با فدائیان اسلام؛ همانطور که اشاره شد فدائیان اسلام گروهی بنیادگرا بود که توسط نواب صفوی هدایت می شد و به حرکت های تند و انقلابی سیاسی و دینی می پرداخت و حتی محافظه کاری های آیت الله بروجردی را نیز تحمل نمی کرد. از یک سو از آیت الله بروجردی انتظار می رفت که به عنوان رهبری دینی حامی و پدرخوانده چنین حرکتی باشد و از اقدامات انقلابی و دینی آنان حمایت کند، از دیگر سو رابطه تقریبا متعادل (حتی به ظاهر) آیت الله بروجردی با حکومت و نیز انتقادها و اقدامات تندروانه فدائیان اسلام علیه آیت الله بروجردی، ایجاد این رابطه و پیوند را سد کرده بود. لذا بر همین اساس بود که آیت الله بروجردی به شدت با فدائیان اسلام و طرفداران آنان در حوزه مخالف بود و به انتقاد صریح از آنان می پرداخت و شاید از دستگیری آنان آنچنان ناراحت هم نشد چرا که اقدام موثری برای آزادی آنان نکرد و البته هرگز هم فکر نمی کرد حکم اعدام درباره آنان اجرا شود و بالاخره تنها زمانی به فکر اقدام افتاد و نماینده فرستاد که شاه در تهران نبود و اعدام اجرا شد. (ماخذ ۳ / ص ۵۰ الی ۶۰ و ص ۱۳۵ و ماخذ ۴) بی شک اعدام فدائیان اسلام در دی ماه ۱۳۳۴ نقطه عطفی در رابطه شاه و آیت الله بروجردی بود، او از رابطه اش با شاه کاست، رابطه مردم با آیت الله بروجردی نیز دچار تغییر شد، چرا که این حس ایجاد شد که در زمان مرجعیت عامه آیت الله بروجردی نیز حکومت می تواند تعداد مذهبی و روحانی را اعدام کند و کاری از دست آیت الله برنیاید! شاید شاه نیزبعد از این، گشاده دست تر می توانست برنامه های آینده خود را در سربپروراند.

و – رابطه با شاه؛ رابطه آیت الله بروجردی با محمدرضا شاه خصوصا بعد از مرجعیت عامه از اوایل دهه ۲۰ نوعی کنش متقابل و رابطه دو طرفه بود که بر اساس نیاز و احترام متقابل شکل گرفته بود. از یک سو آیت الله بروجردی، شاه را به رسمیت می شناخت و به قدرتش مشروعیت می بخشید، از دیگر سو شاه راهبری دینی آیت الله را پذیرفته بود و به رهنمودهای او احترام می گذاشت. در این میان آیت الله بروجردی نیز تا حدی که خود مجاز می دانست در سیاست دخالت می کرد و هرگز از چارچوبی که برای خویش تعیین کرده بود، فراتر نرفت، شاه نیز با آن که آیت الله بروجردی را مانع بسیاری برنامه ها و اقدامات خویش می دانست، اما تا فوت او، پا را از گلیم خویش درازتر نکرد. در برخی موارد چون اصلاحات ارضی، با نامه اعتراضی آیت الله، شاه ناچار به عقب نشینی شد یا مجبور به گذاردن تعلیمات دینی در مدارس شد و در برخی موارد دیگرمثل فدائیان اسلام یا وضعیت ظاهری شاه و همسرش یا تبلیغ ملی گرایی و…، این آیت الله بروجردی بود که سکوت می کرد. شاه، در ابتدای کار از آیت الله بروجردی کسب مشروعیت کرده بود و خصوصا ((خاموشی گزینی آیت الله بروجردی – بعد از کودتا – فرصت مهمی به شاه داد تا طی دوره ۱۳۳۲ – ۱۳۳۷ کنترل دوباره اش را بر اوضاع مسجل سازد)) (ماخذ ۱۱ / ص ۴۹۹) در مقابل آیت الله بروجردی، شاه را مانع بزرگی برای بی دینی و کمونیسم و بهائیت می دانست و بر همین مبنا بود که تا آخر، حامی شاه بود و نقل شده که درسالهای پایانی عمردر سال ۳۹ گفته است : ((من شب و روز برای شخص شاهنشاه دعا می کنم و برای او احترام خاصی قائلم)) (ماخذ ۱۱ / ص ۵۳۸)

در کل می توان بر این نکته پای فشرد که آیت الله بروجردی دیانت را به کل از سیاست جدا کرده بود، همانطور که اشاره شد معتقد بود که روحانیت باید از جنجال سیاسی به دور باشد و به جای پرداختن به سیاست باید وقت خود را مصروف بازسازی نهادهای دینی کند (ماخذ ۱۱ / ص ۳۲۶) و از همین رو بود که از عضو شدن روحانیون در احزاب سیاسی جلوگیری می کرد، با کاندیدا شدن شاگردان بزرگش آیت الله منتظری و آیت الله مطهری برای نمایندگی مجلس مخالفت می کرد (ماخذ ۴ / ص ۱۵۴) اقدامات سیاسی فدائیان اسلام را تاب نمی آورد و پرداختن به مسائلی چون حرمت خرید و فروش رادیو (ماخذ ۲ / ص ۹۷) یا منع برداشتن مشعل در بازیهای ورزشی را مهم تر از دخالت در امور کلی مملکت و حرکت برای تغییر و اصلاح حکومت می دانست. وی که می توانست با کاریزما و نفوذ خویش بعد از خروج شاه از ایران، با همکاری ملیون، نظامی جدید را پایه گذاری کند، از آنجا که دین را عهده دار سیاست ورزی و حکومت نمی دانست، هرگز قدمی در این راه برنداشت، حتی به انتظار بازگشت شاه و تبریک به او نشست شاید که به این مسئله اعتقاد داشت که دخالت بیش از حد دین در امور مختلف از جمله سیاست، به فربه شدن آن منجر شده و این کثرت نقشها راه را برای ضعف و انزوای بیشتر دین از عرصه اجتماع باز می کند و دین تنها زمانی محکم و قوی و پویا ست که در نقشهای خودش و در عرصه ها و حیطه های لازم خود فعال باشد.

اهمیت آیت الله بروجردی

در اهمیت آیت الله بروجردی همین بس که در شرایط اجتماعی که توصیف آن رفت، توانست سکان مرجعیت شیعه و راهبری دینی را برعهده گیرد و اصلاحات و اقداماتی که ذکر آن رفت را هدایت کند. اهمیتی که آیت الله بروجردی به عنوان تثبیت کننده و رونق بخش حوزه علمیه قم دارد بی شک بیش از خود موسس حوزه قم، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم است و گسست و تغییری که وی در روند سنتی فقه و فقاهت ایجاد کرد، نقطه عطفی بود که وضعیت را به دو دوران قبل و بعد از آیت الله بروجردی تقسیم می کند. ظهور او در وضعیتی بود که ایران به سمت عرفی گرایی حرکت می کرد اما شاید ظهور او به مدد این مسئله بود که جامعه کاملا عرفی نبود چرا که هنوز انگیزه ها عرفی نشده بود و هنوز زبان و انگیزه دینی در کنش و عقیده ایرانی تاثیرگذار بود. اما به هرحال در شرایطی بود که دین و روحانیت در انزوا بود و شرایط سیاسی و فرهنگی بسته ای تجربه می شد، وی در این وضعیت به جایگاهی رسید که شاه مملکت بارها به دیدار او می آمد و از وی رهنمود می پذیرفت، برای اولین بار شیعه از سوی اهل تسنن به رسمیت شناخته شد و رابطه حسنه میان حوزه علمیه شیعه و دانشگاه الازهر برقرار شد، حتی جرق جرداق کتاب مهمش درباره امیرالمومنین را به آیت الله بروجردی اهدا کرد (ماخذ ۳ / ص ۱۳۶) بعد از مرگش نیز بزرگ ترین تشییع جنازه با کیلومترها تشییع کننده شکل گرفت، ۳ روز عزای عمومی اعلام شد، پاپ، پیام تسلیت صادر کرد، شاه در مجلس ختمش شرکت کرد، کل کابینه در قم در تشییع جنازه وی شرکت داشتند و در عراق و پاکستان و سوریه و لبنان نیز عزارداری و عزای عمومی اعلام شد. و به راستی بعد از او بود که نتایج اقداماتش بیش از پیش مشهود بود؛ در زمان او و بعد از او بود که رویکرد به حوزه و تحصیل در آن بیشتر شد و تعداد طلاب و کیفیت علمی آنان چند برابر شد، حوزه علمیه، تجربه جدیدی را آغاز کرد و نوسازی و نوزایی را از درون پیگیری کرد، حدود ۲۰ ماه بعد از فوت آن فقیه ماندگار بود که جوشش و خروش درون حوزه بیشتر به ثمر نشست و افرادی چون علامه طباطبایی، بازرگان، طالقانی، مطهری و بهشتی با کتاب ((مرجعیت و روحانیت)) از لزوم اصلاح کامل در حوزه ها دم زدند. و به تدریج به شکل نتیجه ای ناخواسته از اقدامات آیت الله بروجردی، روحانیت سیاسی و انقلابی سربرآورد و آیت الله خمینی با بهره گیری از همین فضا توانست به راهبری انقلاب اسلامی بپردازد. جالب است که رهبران دینی انقلاب همگی شاگرد آیت الله بروجردی یا شاگرد شاگردان او بوده اند (از جمله امام خمینی، آیات منتظری، مطهری، فاضل، سبحانی، مکارم و صانعی و هاشمی و….). بی شک هنوز وقت آن نرسیده که آثار و کارکردهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی او به طور کامل واکاوی و تشریح شود و این نوشته نیز تنها مقدمه ای است برای جامعه شناسی این فقیه ماندگار!

مآخذ

۱ – بازسازی اندیشه دینی، جلال درخشه، فصلنامه پژوهشی، شماره ۱۸ و ۱۹ در سایت باشگاه اندیشه.

۲ – پیشوایان تقریب، جمعی از نویسندگان، انتشارات مجمع جهانی تقریب، چاپ اول ۱۳۸۳٫

۳ – چشم و چراغ مرجعیت، گفتگو با شاگردان آیت الله بروجردی، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول ۱۳۷۹٫

۴ – خاطرات آیت الله منتظری، نشر دفتر معظم له، چاپ اول ۱۳۷۹٫

۵ – دغدغه های آیت الله، رحیم روحبخش، روزنامه شرق، ۱۷ فروردین ۱۳۸۴٫

۶ – روحانیت در عصر پهلوی، آیت قنبری، انتشارات باشگاه اندیشه، چاپ اول ۱۳۸۴٫

۷ – زندگی آیت الله بروجردی، علی دوانی، نشر مطهر.

۸ – شاه و فقیه، محمد قوچانی، نشریه جامعه نو، دی ماه ۱۳۸۳٫

۹ – مرجعیت سیاسی شیعه، رسول جعفریان، ماهنامه زمانه ۷ و ۸ در سایت باشگاه اندیشه.

۱۰ – مرجعیت و روحانیت، جمعی از نویسندگان، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم ۱۳۴۲٫

۱۱ – مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، جان فوران، ترجمه احمد تدین، نشر رسا، چاپ چهارم ۱۳۸۲٫